• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3949 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۱۶ آبان

نمايش سهروردي

احمد طالبي‌نژاد

در غوغايي كه فضاي تئاتر ايران را در برگرفته و همين جور از در و ديوار نمايش وسالن‌هاي جديد نمايش و نويسنده و كارگردان مي‌جوشد، تنها چيزي كه انگار فراموش شده، اقتباس از متون كلاسيك ادبيات، تاريخ و ديگر عناصر مايه افتخار ما ايرانيان است. اين همه حوادث مهم و شخصيت‌هاي تاثيرگذار در تاريخ اين ملك حضور داشته و دارند و اغلب كسان از آنان بي‌خبرند. اگر از آنان بپرسيد درباره شيخ شهاب‌الدين سهروردي چه مي‌دانيد، اغلب خواهند گفت نام خياباني است در تهران. و خب حق هم دارند، چون اين شخصيت بزرگ به مردم سرزمينش شناسانده نشده است. در چنين وانفسايي يك گروه حرفه‌اي و كهنه‌كار، نمايشي بر صحنه تالار وحدت برده‌اند كه زندگي، مرام و تفكرات شيخ شهاب‌الدن سهروردي بنيان‌گذار تفكر اشراقي كه مي‌توان آن را در سه واژه «كشف و شهود فردي» خلاصه كرد را، در بر مي‌گيرد. صرف نظر از اجرا، خود متن نوشته شكرخدا گودرزي كه در ضمن كارگردان نمايش هم هست، مي‌كوشد با زباني ساده، روان و در عين حال وزين، پرده از رازهاي زندگي يك بنده واقعي خداوند بر دارد. زندگي مردي كه درك متفاوتي از ديگران نسبت به هستي دارد؛ به همين دليل علما و قضات و ديگر مدعيان دينداري كه نان‌شان از جهل مردمان به دست مي‌آيد، بر او كه به قول خودش تنها دارايي‌اش تن‌پوش ساده‌اي است كه بر تن دارد، مي‌شورند و او نيز چونان ديگر بندگان پاكباز به پيشباز مرگ مي‌رود. چنان كه حسنك وزير، حلاج و عين‌القضات، اميركبير و ديگر انديشمندان در مسيحيت و يهوديت و اسلام رفتند؛ تا سخن حق بر جاي بماند.
 يحيا ملقب به شيخ شهاب‌الدين، يك‌تنه در مقابل دارندگان بيرق سياه كه خود را مسلمان‌تر از پيامبر مي‌دانند، قد علم مي‌كند. تنها دو نفر از وي حمايت مي‌كنند سارا دختر كرد ايراني كه با خانواده‌اش به حلب كوچ كرده‌اند كه آن زمان‌ها يكي از پايتخت‌هاي فرهنگي جهان بود و ديگري امير حلب كه فرزند صلاح‌الدين ايوبي بوده اما مردي آزادانديش و داراي منطق و نه چون ديگر اميران و حاكمان شيفته قدرت و صلابت ساختگي. در مقابل يحيا، سياهپوشان قرار گرفته‌اند كه چشم و گوش بر حقيقت بسته‌اند. با اشاراتي كه شد، گمان مي‌برم شما هم متوجه شده‌ايد كه شكرخدا گودرزي زندگي و زمان سهروردي را بهانه‌اي قرار داده تا به امروز جهان اسلام كه در آتش گمراهي و ناداني و تعصب‌هاي كور مي‌سوزد، اشاره كند. مركز ثقل حوادث شهر حلب است. حلبي كه در روزگاران گذشته جايگاه بسياري از تحولات فكري و فرهنگي جهان اسلام بود و امروز خرابه‌اي هولناك از آن باقي مانده به نشانه ايلغار سياهپوشاني كه با اسلحه‌هاي مدرن از افكار كهن پاسداري مي‌كنند.
در اين ميان شهاب‌الدين جوان مي‌كوشد منادي صلح و آرامش و رستگاري باشد؛ در حالي كه اين فضيلت‌ها در پس افكار پوسيده و قرون وسطايي دارد به كل محو مي‌شود. كافي است نگاهي به خاورميانه بيندازيم كه دارد در آتش جهل و خشونت مي‌سوزد. از سوي ديگر پيداست كه گودرزي در پرداخت متن از شخصيت‌سازي – شباهت دفاعيات سهروردي و سر تاماس مور در مردي براي تمام فصول - گرفته تا نوع ديالوگ‌نويسي و حتي ميزانسن‌ها، نمايشنامه مذكور نوشته رابرت بولت را مد نظر قرار داده و اصلا اسكلت‌بندي كار يادآور آن اثر ارزشمند است چه گودرزي تاييد كند چه نكند و همچون برخي خود را به تجاهل بزند و بگويد من آن نمايشنامه را نخوانده‌ام و اين البته اشكالي ندارد كه هيچ، «مردي براي تمام فصول» يك «كالت» برجسته است و مي‌تواند سرمشق همه درام‌نويسان باشد. مضمون مشترك هر دو اثر، مقاومت صادقانه و تا سر حد مرگ براي اثبات حقانيت انديشه‌هاي خويش است.
بهتر بگويم عدم سازشكاري در مقابل هرچه ناحق است و ما در تاريخ سياسي و احتماعي‌مان از اين نمونه‌ها كم نداريم. مثلا ماجراي محاكمه و بر‌دار كردن حسنك وزير كه رد پايش را در اين نمايش هم مي‌بينيم. چنان كه خوانده‌ايم هنگامي كه حسنك بر‌دار مي‌شود و چند روزي مي‌گذرد، مادر شجاعش به نزديكي چوبه‌دار مي‌آيد و با گفتن اين جمله « بزرگا مردا كه اين پسرم بود كه پادشاهي چون محمود اين جهان بدو داد و سلطاني چون مسعود آن جهان را » در نمايش سهروردي هم دايه (جانشين مادر) و دخترش سارا واپسين كساني هستند كه در زير چوبه‌دار از حقانيت اين مرد آزاده دفاع مي‌كنند. بپردازيم به اجرا. در يك سوم نخست اجرا به نظر مي‌رسد با يكي از همين نمايش‌هاي مثلا تاريخي يا مذهبي روبه‌رو هستيم كه مي‌رود حوصله‌تان را سر ببرد و قيد تماشايش را بزنيد و در تاريكي سالن، فرار كنيد اما اين حس ديري نمي‌پايد و از صحنه رقص به بعد كه سهرودي جوان هم با رقصندگان همراهي مي‌كند و همين هم مي‌شود يكي از اتهاماتش در دادگاه فرمايشي، نمايش جان تازه‌اي مي‌گيرد و سپس با تكيه بر قدرت كلام چند وجهي و اشارات مستقيم و غيرمستقيمي كه به روزگار ما مي‌شود- مثلا نقش يك روشنفكر نسبتا امروزي با عينك و پالتو و كفش معمولي با بازي درخشان حبيب دهقان‌نسب، يا نوع چيدمان مجلس مناظره كه به جلسه محاكمه تبديل مي‌شود، نمايش به مرحله‌اي از عمق و معنا مي‌رسد كه نمي‌توان چشم از صحنه برداشت و گوش بر كلام بست. به ويژه بازي گرم اصغر همت به نقش قاضي ركن‌الدين قاضي‌القضات حلب كه يادآور برخي قضات نام‌آشناي خودمان است، والبته بازي‌هاي گرم و ستودني ديگران از جمله الهام جعفرنژاد (سارا) افسر اسدي (مادرخواند يا دايه سهروردي) فخرالدين صديق شريف افتخارالعلما و... كه برخي از آنها پس از سال‌ها دوري دوباره به صحنه بازگشته‌اند.
موسيقي زنده نمايش ساخته بهزاد عبدي كه در سينما هم چند اثر جذاب آفريد، به رهبري بهنام كلاه‌بخش و ياسر خاسب اين جوان هنرمند خوزستاني كه يك‌تنه مبتكر و مدافع رقص بيو مكانيك است و سرپرستي گروه رقصندگان نمايش را بر عهده داشته است از جمله امتياز‌هاي اجرايي نمايش سهروردي به حساب مي‌آيد. ممكن است نمايش‌هايي از اين دست كه بوي كهنگي مي‌دهند، براي مخاطبان امروزي تئاتر ما كه كم حوصله‌اند، چندان دلچسب نباشد اما حتي اگر متن اين نمايشنامه را بي‌هيچ ميزانسني بخوانيم، چنان انباشه از مفاهيم سترگ و در عين حال ساده است كه مخاطب را مجذوب مي‌كند. چه رسد به اجرايي كه با توجه به فضاي متن، همه عناصر جذاب را در خود دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون