لرزه بر جان دنياي صفر و يك
فرزانه قبادي
ساعت 10 شب يكشنبه. پيامهاي «الان همدان زلزله اومد»، «تبريز هم لرزيد»، «كرمانشاه لرزش عجيب بود»، «تهران هم زلزله اومد» يكي پس از ديگري در توييتر منتشر شد. هنوز پيامها با نام فاجعه گره نخورده. هنوز فقط حرف از زلزله است. مركز زلزله حلبچه در سليمانيه عراق است. دقايقي بعد شبكه خبر دست به كار ميشود. در شبكههاي اجتماعي غوغاي ديگري به پاست. از همدان ويدئوهايي منتشر ميشود كه نشان ميدهد زمين عصبانيتر از آن است كه تصور ميكرديم. ساعت 12 شب واژه «زلزله» به زبان عربي و تركي ترند جهاني توييتر شد. ويدئوهايي از شهرهاي تاريك زلزلهزده منتشر ميشود و اهالي كرمانشاه و سرپلذهاب و قصرشيرين اخبار ويرانيهاي زلزله را در قاب عكس و قالب جمله ميرسانند به گوش هموطنان؛ مسوولان روي خط تلويزيون و راديو، دورتر از محل حادثهاند و گزارش ميدهند و از پرواز هليكوپترها به محض روشن شدن هوا خبر ميدهند و تاكيد ميكنند كه در شب امكان پرواز بر فراز منطقه را ندارند. دنياي مجازي لرزيده، روزهاي تلخ بم و ورزقان و رودبار دوباره پيش چشم و توي ذهن آدمها رژه ميروند، مهسا در توييتر مينويسد: «زلزله سال ۶۹ رودبار و منجيل، رشت بودم. سنم خيلي كم بود اما هربار اسم زلزله مياد، صحنه به صحنهاش يادم مياد. چادري كه چند شب در آن زندگي كرديم، املتي كه بابا با پيكنيكي درست كرد و صحنه آخر: راهها باز شد و به تهران رفتيم. از رودبار و منجيل مطلقا هيچ باقي نمانده بود، مطلقا هيچ! حالا وقتي فكر ميكنم، تعداد زيادي بالاي آوارها ايستادهاند و خانوادهشان زير آوار، دلم ميريزه و رعشه ميگيرم. مصيبت زير آوار نيست، بيرون آوار است.» اميد هم بم را اينطور مرور ميكند: «موقع زلزله بم خاطرهاي از يك راننده تريلي تعريف ميكردند كه يك ساعت قبل وقوع زلزله خوابآلوده ماشينش را بغل جاده نگه ميدارد. بعد زلزله بيخبر از همه جا بيدار ميشود و به سمت بم رانندگي ميكند. وارد شهر ويران شده ميشود! تصويري آخرالزمانيتر از اين؟» پوريا هم در توييترش درمورد تجربهاش در ورزقان مينويسد: «زلزله آذربايجان 10 روز بودم و گزارشش را آن موقع در روزنامه اعتماد نوشتم. خلاصه گزارش اين بود: از دست هيچ كس كاري ساخته نيست چون از قبل فكري به حال چيزي نشده.» حالا معلم حادثه دوباره به دليل درس نگرفتن از بحرانها، تنبيه سختي برايمان زير سر گذاشته. حالا قرار است همان تجربههاي بم و ورزقان و رودبار را دوباره تجربه كنيم. بحران شايد خود ما باشيم كه بحرانها را به ماه نرسيده به صندوق خاك گرفته روزمرگي ميسپاريم تا بحران بعد.
نيمههاي شب توصيهنامهها در تلگرام و توييتر رديف ميشوند: «به هر كسي براي جمعآوري و ارسال كمك اعتماد نكنيد»، «لباس گرم، پتو، كفش بچگانه اينها مواردي است كه بيشترين نياز به آنها وجود دارد» بهمن توصيهاش را اينطور توييت ميكند: «به نظر من در مواقع بحران بايد به سازمانهاي مسوول (در اين مورد مشخص هلال احمر) اعتماد كرد. در هر صورت اونا براي اين كار آموزش ديدن و هر ضعفي هم داشته باشن از من و امثال من بهتر ميفهمن. در وهله بعد هم سازمانهاي مردمي كه تجربه سازماندهي و امدادرساني دارن، مثل انجمن احيا.»
يك شبزندهداري ملتهب. چند دقيقه يك بار خبر لرزيدني دوباره؛ خاورميانه لرزيده. كويت. اردن. قطر. امارات. لبنان. زنجان. همدان. اراك. تهران. ري. كاربران از همه جاي ايران و كشورهاي همسايه در مورد قهر زمين مينويسند. زلزله كليدواژه مشتركي است ميان كاربراني كه خاورميانه را ميشناسند. نيما از بد حالي خاورميانه مينويسد كه هنوز زير بار سنگين جنگ كمر راست نكرده: «نزديكان ميگن نه تنها سرپلذهاب با خاك يكسان شده بلكه حلبچه هم توي خاك عراق كاملا نابود شده؛ مردماني كه چهل سال پيش با بمبهاي شيميايي زخم خوردن و امروز هم با زلزله» صالح هم از حال و روز غرب ايران در روزهاي دور و نزديك جنگ و زلزله مينويسد: «غرب كشور هنوز كمر راست نكرده است از آن جنگِ غريب. هنوز چشمهاي شيمياييزده و دستهاي بيانگشت، هنوز پاهاي به مين و تير افتاده، هنوز هستندو هنوز، آدمها مجبورند به زيستن ميان جنگ و زلزله.»
شب تلخ صبح نميشود. دلهره و اضطراب. آمارها ميرسد. 6 كشته. اما قرار بر اين نيست كه آمار تك رقمي بماند. فاجعه وسعتي بيش از اين دارد. مسوول اورژانس كشور چند ساعت بعد، از عددي سه رقمي براي آمار كشتهها استفاده ميكند. بالغ بر 100 نفر، ظهر نشده اين آمار ميشود 300 كشته و عصر هم آخرين خبرها ميگويند زلزله كرمانشاه چشمان 400 نفر را براي هميشه بست.
شهر نميخوابد كه بخواهد بيدار شود. روز شده و چشمانداز شهرهاي غربي زير نور خورشيد، ويرانهاي باقيمانده از شب پيش را به رخ ميكشد. سرپلذهاب بيش از ديگر شهرها آسيب ديده. بيمارستان شهر كاملا ويران شده. بيماران و تيم پزشكي حالا خود جزو قربانيانند. عكس تل آوار بيمارستاني كه عمر چنداني هم نداشته، دست به دست ميشود. شهر پر از خبر حادثه است. خبرنگاران رسيدهاند و خبرها را رسميتر مخابره ميكنند. اما خبرنگاران خارجي اجازه ورود به منطقه زلزلهزده را پيدا نميكنند. توماس اردبرينك، خبرنگار نيويوركتايمز در توييترش نوشت: «خبرنگاران خارجي اجازه سفر به مناطق زلزلهزده ايران را پيدا نكردند. به ما گفتند صبر كنيد تا وزارت كشور برنامهاي براي بازديد شما از مناطق زلزله زده در نظر بگيرد.»
يك تصوير تلخ و گزنده ميشود عكس روز. خانهاي 6 طبقه، ويران. پردههاي حرير با زمختي بنا تضادي ماندني ساختهاند. زيرنويس عكس ميگويد ساختمانها در پروژه مسكن مهر ساخته شدهاند. خشم دو چندان مينشيند كنار بيتدبيريهاي گذشته. مسكن مهر؛ پروژهاي كه با شكست شروع شد و حالا تبديل به نمادي شده از زلزله يكشنبه شب غرب كشور. ريحانه در همين رابطه در توييترش نوشت: «چه مسكن مهر، چه آن بيمارستاني كه همه در زير آوارش مدفون شدند و از سال ۷۲ بازسازي نشده، چه خانههاي كاهگلي كه خراب شدند و چه و چه و چه حاصل كار يك دولت نيست، حاصل سالها بيتدبيري و ضعف در مديريت كلان كشور است. چه اين دولت، چه اون دولت، چه اون يكي دولت و بعد از اين هم همينه» مسعود هم يكي از صدها كاربري بود كه در مورد مسكن مهر و وضعيت بناهايي كه در اين پروژه قد كشيدند، نوشت: «مسكن مهر را هر دولتي ساخته و تحويل داده مهم نيست. اينجا كسي را محاكمه نخواهند كرد اكنون صحبت و نگراني از امنيت ميليونها ساكن اين ساختمانها در سراسر كشور است. اي كه از دستت ميرسد كاري بكن. بعد از پلاسكو بحران ايمن نبودن ساختمانها مطرح شد. چند ساختمان بعد اون فاجعه ايمنسازي شد؟! تقريبا هيچ! مسكن مهر را دريابيد تا وقت هست.» امير هم در قالب يك تيتر به اين موضوع پرداخت و نوشت: «مسكن مهر، از پسلرزههاي احمدينژاد فرو ريخت.» و هشتگ «مسكن بيمهر» در همين جملات در توييتر و به همراه تصاوير هوايي از پروژه زلزلهزده مسكن مهر كرمانشاه شكل ميگيرد.
اينستاگرام پر از اشك و غم و سياهي، عكسي دست به دست ميشود، كاربران عكسي تكاندهنده را با كپشنهاي مختلف منتشر ميكنند؛ تصويري از ديواري كه فروريخته و از پس پردهاي سفيد چند بادكنك رنگي كه نشان از جشن تولدي كودكانه در طبقه چهارم خانه دارد از پس آوار سرك كشيدهاند و خود را به رخ لنز دوربين كشيدهاند، كيميا در كنار تصوير پنجرهاي كه خبر از يك جشن تولد نيمه كاره ميدهد در اينستاگرام نوشت: «و من از خودم ميپرسم چقدر غم براي يه شهر بسه؟ چقدر عذاب؟»
آدمهايي كه بر ويرانهاي حيرانند يا در تلاش براي نجات. تصويري غالب از زلزله. خاك و آهن و كوه آوار. خبر ميرسد از زايران اربعين و مرزداراني كه در ايلام ميزبان زايران بودهاند. حالا پيشنهاداتي مطرح است از انتقال موكبها و ايستگاههاي صلواتي كه در مسير پياده روي اربعين فعال بودند، به مناطق زلزلهزده. مرتضي در تلگرام اين پيشنهاد را مطرح ميكند و در كنار خبري در مورد جمعآوري موكبهاي اربعين مينويسد: «چرا موكبها رو جمع ميكنن؟ وسايل رفاهي و چادرهاي زايران رو بدن به مردم زلزلهزده، هم چادر دارن و هم غذا و آب.»
علاوه بر كاربران توييتر مسوولان و مقامات كشورهاي مختلف هم در همين شبكه پيامهاي همدردي با مردم ايران را منتشر كردند. نخستوزير هند در توييترش نوشت: «همدردي خود را با بازماندگان اين تراژدي بزرگ در ايران و عراق اعلام ميكنم و دعا ميكنم مصدومان اين حادثه هرچه زودتر سلامتي خود را به دست آورند.» نخستوزير كانادا هم در حساب شخصياش در توييتر با تراژيك خواندن اين اتفاق، نوشت: «امروز اخبار غمانگيزي از ايران و عراق رسيد. مردم كانادا عميقا با خانوادههاي زلزله زده همدردي ميكنند.» نخستوزير تركيه هم نوشت: «تركيه خود را در مورد حمايت از قربانيان زمينلرزه يكشنبه شب در مرز ايران و عراق متعهد ميداند.»
يكشنبه شب فقط زمين زير پاي خاورميانهايها نلرزيد؛ دل بسياري از مردمي كه عزيزي در اين منطقه داشتند و كيلومترها دورتر بودند هم لرزيد و لرزهاش صفرو يكهاي مجازي را مرتعش كرد. حالا خبرهاي تلخ رديف شدهاند. آمارها روندي فزاينده دارند و التهاب از زير آوار بيرون آمده و در شهر قدم ميزند. كاش اينبار فراموش نكنيم آنچه را كه گذشت. بدتر از همه اين توييت مرجان كه خبرنگار است، بود: «دردناك اينكه تعداد زيادي از كشتههاي زلزله سرپلذهاب بيماران بستريشده در بيمارستان اين شهر بودند كه ويران شده.»