اگر اين زلزله در شهر ديگري اتفاق افتاده بود
ايرج زبردست
قاب تاريكي به ديوار دقايق آويخته شده. ناله خاك و ضجه زمان از هر سو به گوش ميرسد. تلاطم ناگهاني زمين، اينبار زخمي عميق به قامت زندگي زد. اين روزها كمر ثانيهها شكسته و آسمان رو به خاك كرمانشاه، سر خم كرده و ميگريد. اين روزها كردهاي با غيرت و با معرفت سرزمين من، در وضعيت بسيار تاريك و بيچراغي به سر ميبرند. التهاب و نگراني همه جا را فراگرفته. نميدانم آن مسوولاني كه چشم روي اين زلزله ميبندند و كم كاري ميكنند چگونه نام انسان بر خويش ميگذارند. امداد در اين برهه زماني ديگر نياز به فكر كردن ندارد كه عدهاي از مسوولان دو دو تا چهار تا راه انداخته و ناز و كرشمه بر سر منبر ميكنند. بيتوجهي عدهاي از مسوولان واقعا از انسانيت به دور است، بايد زودتر از نبض دقايق به فرياد مردم عزيز كرمانشاه رسيد. واقعا اگر اين نهيب حادثه در شهر «قم» يا «مشهد» اتفاق ميافتاد، اين مسوولان نميدانم چگونه مسوول شده، باز اينگونه برخورد ميكردند؟ من كار به نام شخص يا نهاد خاصي ندارم و تمام كلام من تير و كماني است درست به سمت آنهايي كه خودشان را به خواب زدهاند. من دارم اين متن را اشك در چشم مينويسم، بيان كردن اينحرفها را وظيفه شخص خود ميدانم. از دل همين نوشته با بغضي سنگين بانگ برميدارم لعن بر جان و آب دهان بر چهره كساني كه ميتوانند ياري كنند اما بيتفاوت از كنار اين حادثه ميگذرند. از تك تك شاعران، هنرمندان، ورزشكاران و... خواهشمندم با نوشتهها و گفتوگوهاي خود در رسانهها فريادي در گوش مسوولان خوابزده باشند.
رباعيسراي معاصر