جسارت بيهزينه
سيدجواد موسوي
ابراهيم فياض يكي از تخصصهايش بد و بيراه گفتن به آدم هايي است كه هيچ قدرتي ندارند. فياض درست برخلاف حكم: مردي نبود فتاده را پاي زدن، دقيقا آدمهايي را به باد كتك ميگيرد كه نه تنها از اسب كه از اصل هم افتادهاند. همين معجزه هزاره سوم كه اين روزها در ادبيات آقاي فياض هيچ و كم از هيچ شمرده ميشود روزگاري چندان در چشم ايشان عزيز بود كه حتي درشتگويياش را توجيه ديني ميكرد و از كلام خدا شاهد ميآورد تا به ديگران ثابت كند نه تنها احمدينژاد كه حضرت حق نيز در پارهاي موارد درشت و خارج از عرف ديپلماتيك! سخن ميگفت. البته ميتوان درباره نمونه احمدينژاد خيلي سخت نگرفت و گفت اين احمدينژاد با آن احمدينژاد خيلي فرق كرده و آقاي فياض و امثالهم از آن احمدينژاد دفاع ميكرده! هر چند از منظر بعضي از اهل حكمت احمدينژاد از همان آغاز هميني بود كه هست كه اين سخن بگذار تا وقت دگر. و اما در همين سخنان اخير آقاي فياض وقتي ميخواهد مصداقيتر به جريان احمدينژاد و دارودستهاش بد و بيراه بگويد آنها را با خوارج قياس ميكند و آن وقت در تعريف خوارج ميگويد: خوارج يك نوع عرفان را با عدالت قاطي كردند. توجه فرموديد! آقاي فياض خيلي حواسش جمع است و خوب ميداند اگر خوارج را فرقهاي بخواند كه دركي سطحي و قشريگرايانه از شريعت و با زيبايي و آزادي سرستيز داشتند ممكن است اين همانندسازي به خيليها بر بخورد. پس همان بهتر كه به عرفان بد و بيراه بگوييم كه نه تنها هزينهاي ندارد بلكه ممكن است خيليها را هم خوش آيد. بله، اين شكل از تهور و دلاوري هم خودش حكايتي است كه بعدها بيشتر دربارهاش حرف خواهيم زد. در همين مجال مختصر اينقدر بگويم: اين جريان منتقدنماي به اصطلاح عدالت طلب مصداق تام و تمام كلمه الحق يراد بهالباطل است. يعني آن جايي كه به ظاهر هم در مقام دفاع از حق است بايد خوب گوشت را تيز كني تا بتواني قصد و غرض آنها را دريابي. در همين چند كلمهاي كه جناب فياض فرمودهاند آنچه منظور است حمله به عرفان است و نه احمدينژاد يا خوارج. فتامل.