حقايق ائتلاف عربستان سعودي در مقابل محور مقاومت
ماني محرابي
در بحث تحليل رفتار بازيگران منطقه غرب آسيا ابتدا بايد نگاهي انداخت به ساختار چيدمانهاي منطقهاي. بازيگران اين منطقه عموما بر پايه ايدئولوژي به مثابه مجموعه باورهاي نهادينه شده در جامعه كه به توجيه اعمال و رفتار ميپردازد تقسيم ميشوند، حال ممكن است اين ايدئولوژي يك مذهب يا يك دين باشد يا يك ديدگاه صرفا مبتني بر جهان معاصر. با اين تعريف سه ايدئولوژي برتر در خاورميانه وجود خواهد داشت: ايدئولوژي اسلام شيعه، ايدئولوژي اسلام سني و ايدئولوژي يهود كه به ترتيب بايد ايران، عربستان و رژيم اسراييل را گرانيگاه آنها دانست. البته اسلام سني داراي دو شاخه برجسته اسلام وهابي و اسلام اخواني است.
در ميان تمام بازيگران منطقهاي تنها ايران و عربستان داراي قدرت هژموني هستند كه بدون توجه به نوع و شيوه اعمال قدرت و اقتدار آنها، تركيب استيلاي هژموني، شرايط مبتني بر گرانيگاه ايدئولوژي بودن و فرصتهاي اقتصادي، به اين دو كشور قدرتي مضاعف بخشيده است به نوعي كه امروزه با نگاهي غيرمحتاطانه ميتوان اين دو كشور را امپراتوريهاي نظامي و سياسي خاورميانه ناميد. اين وضعيت شرايطي را به وجود آورده كه آن را قطبي شدن منطقه ميناميم و از پيامدهاي آن از بين رفتن جزييات مورد اختلاف اعضاي طيفهاي سياسي و اجتماعي منطقهاي است. بطور مثال كشورهايي مانند امارات متحده عربي، كويت يا حتي مصر كه داراي اختلافات عديده سياسي با عربستان هستند، با فاكتور گرفتن اختلافات در جزييات، به وحدت در كليات دست يافته و تحت استيلاي يك هژموني و ايدئولوژي به مقابله با طيف پيش رو ميپردازند. اين مساله در مورد زيديهاي يمن و علويان سوريه كه پيشتر حتي آنها را با پيشوند شيعيان نيز مورد خطاب قرار نميدانند، در طيف مقابل آنچه ذكر شد، صادق است. البته نبايد فراموش كرد كه در ايدئولوژي اسلامي سني كه امروز پيش روي وهابيان است، آلترناتيو قدرتمندي به نام اسلام اخواني نيز عرض اندام ميكند كه طبعا استيلاي اين شيوه تفكر بر ايدئولوژي اسلامي سني تبعاتي را نيز در چيدمان ژئوپولتيك طيف موافق اسلام سني موجب خواهد شد.
چنين شرايطي دو پيامد عمده را در پي خواهد داشت: الف، ايجاد گسلهاي فراوان در مراودات منطقهاي ميان كشورها و بازيگران. ب، جلوگيري از جنگ و درگيري نظامي ميان رهبران دو طيف منطقهاي.
سعودي جهت مقابله با ايران طي سالهاي اخير همواره تلاش داشته تا با ايجاد ائتلاف با ساير بازيگران، ايران را در تنگناي سياسي و نظامي قرار دهد كه به عنوان نمونه ميتوان به تلاشهاي رياض جهت همكاري با تركيه و مصر، تركيه و اسراييل و نهايتا پاكستان و اسراييل اشاره كرد كه هر يك از موارد فوق به دلايلي كه عمدتا مبتني بودند بر مسائل ايدئولوژيك هيچگاه به شكل حداكثري به موفقيت نرسيدند. اما با روي كار آمدن دونالد ترامپ و بهرهجويي از نقش برادر بزرگي ايالات متحده، ائتلافي هرچند نمادين ميان عربستان سعودي، رژيم اسراييل و مصر با نيروي متصلكننده ايالات متحده طرحريزي شد كه هدف نهايي آن همافزايي نيروهاي مقابل طيف هم جهت با ايران يا همان محور مقاومت بوده است.
ائتلاف فوق در نخستين اقدام به جنگ سياسي با قطر پرداخت تا از يك سو ايدئولوژي اسلام اخواني را به مثابه آلترناتيو ايدئولوژيك جهان سني مذهب به اضمحلال بكشاند و از اين طريق ثباتي هرچند نسبي را بر سياستهاي داخلي خود برقرار سازد و از سوي ديگر نيروهاي معارض غير همسو با سياستهاي عربستان در جنگهاي نيابتي منطقه را تصفيه كند.
اقدام دوم اين ائتلاف معطوف به عراق بود. نزديكي به نيروهاي شيعه عراقي جهت كم كردن نفوذ ايران ميان شيعيان عراق برنامهاي بود كه سعودي آن را در پي گرفته است و تاكنون نيز به موفقيتهايي نسبي منجمله نزديك كردن عمار حكيم به رياض دست يافته.
اقدام سوم اما در زمين لبنان طرحريزي شد. استعفاي سعد حريري با هر هدفي كه انجام شده باشد نتيجهاي جز ايجاد وضعيت شبه بحراني در لبنان نخواهد داشت و اين آغازي است بر شكاف سياسي ميان احزاب و اديان در لبنان.
ائتلاف عربستان سعودي، رژيم اسراييل و مصر از وزن ديپلماتيك متوسطي در سطح منطقه برخوردار است اما از قابليتهاي بسيار بالايي در زمينه اقتصادي بهرهمند است كه اين دو پارامتر در كنار هم زمينه ساز موفقيتهاي اين ائتلاف تاكنون بوده. اما بزرگترين نقطه ضعف آن، در زمينه نظامي است به طوري كه هيچ كدام از اين سه بازيگر منطقهاي عملا توانايي اعمال فشار نظامي يا ايجاد جنگ با هيچ يك از سه كشور قطر، عراق و لبنان را دارا نيستند و تنها نيروي نظامي حامي آنها يعني ايالات متحده نيز در حال حاضر نه توانايي درگيري حداكثري در خاورميانه را دارد و نه سياستهاي كنوني كاخ سفيد بر پايه درگيري نظامي پيريزي شدهاند.
همانطور كه در بالا عنوان شد، ائتلاف فوق از وزن ديپلماتيك بالايي در سطح منطقه برخوردار نيست به طوري كه مجبور است از نيروي اقتصادي خود جهت همراه كردن ساير بازيگران بهره جويد. همين مساله حضور رژيم اسراييل و مصر را در اين ائتلاف به طور خودكار خنثي ميكند زيرا اگر قدرت اين دو بازيگر منطقهاي در زمينه نظامي را فاكتور بگيريم عملا ائتلاف با اين دو بازيگر بر وزن منطقهاي عربستان سعودي نخواهد افزود. علاوه بر آن، رياض به عنوان رهبر معنوي ائتلاف فوق و همچنين شوراي همكاري خليج فارس، با اتخاذ تصميمات شتاب زده گاها عملا در مقابل كشورهاي همسو با خود نيز جبههگيري كرده كه اين مساله نيز سبب عدم همياري حداكثري دوستان سعودي با تصميمسازان اين كشور در قبال سياستهاي اخير منطقهاي شده است.
از منظري ديگر، نزديكي عربستان به رژيم اسراييل كه يكي از مصاديق آن جبههگيري سعوديها در مقابل حزبالله لبنان است، شايد به فشار بر طيف همپيمانان ايران يعني محور مقامت منجر شود اما نهايتا به نارضايتي ساير كشورها و گروههاي اسلامي سني مذهب كه مخالف قدرتگيري رژيم اسراييل هستند ختم خواهد شد و اين مساله ميتواند شروعي باشد بر پايان تكيه زدن عربستان سعودي بر سكوي برادر بزرگي اعراب.
علي ايحال ائتلاف فوق داراي چنان باگهاي عميقي است كه به جرات ميتوان عنوان كرد اگر نيروي متصلكننده ايالات متحده از آن حمايت نكند لحظهاي بعد، از هم خواهد گسست و از اين روي به هيچ عنوان نميتوان پيروزيهاي بزرگي را به واسطه اين ائتلاف براي طيف مقابل جبهه مقاومت پيشبيني كرد.
عضو هيات علمي انديشكده روابط بينالملل ايران