آقاطاهر؛ زندگي يك انقلابي
اميرعباس آزرموند
مرگ براي يك انقلابي پايان عصر تشويش و آغاز استراحت است. اين گزاره اگر براي همه انقلابيها درست نباشد، براي طاهر احمدزاده مصداق دارد. احمدزاده از دهه 20 كنار محمد تقي شريعتي (پدر علي شريعتي) در كانون نشر حقايق اسلامي فعاليت سياسي- عقيدتي خود را آغاز كرد؛ فعاليتي كه تا دهه 60 به شكل جدي دنبال شد. او از مهمترين چهرههاي سياسي مشهد بود كه خيلي زود وارد جبهه ملي شد و در تمام سالهاي نخستوزيري مصدق، از حاميان او بود و در سالهاي بعد از كودتا هم در كنار ديگر نيروهاي جبهه ملي، نهضت مقاومت ملي را سازمان دادند. فعاليتهاي سياسي احمدزاده خانواده او را هم سياسي بار آورد اما با مسلكي متفاوت؛ مسعود، پسر بزرگتر او از بنيانگذاران سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران شد و پسر ديگرش مجيد هم راه برادر بزرگتر را پيش گرفت. احمدزاده شاهد ماركسيست شدن فرزندانش بود و با اينكه خودش فردي باورمند و مسلمان بود، هميشه به مبارزه فرزندانش افتخار ميكرد. سال 1350 سال سختي براي او بود؛ دو پسرش اعدام شدند اما غم فرزندانش را تاب آورد و به مبارزه ادامه داد. شايد دليل نزديكي او با اعضاي سازمانهاي مسلح ناشي از آن باشد كه فرزند بزرگ خودش بنيانگذار مهمترين سازمان چريكي در ايران بود و آقا طاهر همه زندانيان فدايي را به چشم مسعود و مجيد خودش ميديد. او از زندانيان سياسياي بود كه در آبان سال 1357 از زندان آزاد شدند. پس از انقلاب هم آرام نداشت. ابتدا به عنوان استاندار خراسان انتخاب شد اما سياستهاي انقلابي او سبب شد كه خيلي زود و با استعفاي دولت موقت، احمدزاده هم از استانداري استعفا دهد. او يك انقلابي بود و تحول اجتماعي- سياسي براي رسيدن به دنياي بهتر را ضرورت تكامل جامعه ميدانست. احمدزاده نه آنقدر در مذهب سختگير بود كه ديگران را تكفير كند و نه آنقدر مليگرا بود كه به جريانهاي ديگر انگ وابستگي و مزدوري بزند. احمدزاده دلداده جامعه برابرتر و آزادتر بود و ابايي نداشت كه پاي صحبتهاي چپگرا و راستگرا بنشيند و از آنها بياموزد. به همين دليل است كه مرگش دل همه را به درد آورد؛ از ملي- مذهبي و اصلاحطلب تا مليگرا در غم از دست دادن مردي مبارز نشستند كه تلاش كرد عمرش را در راه زندگي بهتر مردم ايران صرف كند.