گفتوگوي سياسي
محمد حسين مهرزاد
اين روزها بحث درباره گفتوگو ميان نيروهاي سياسي با يكديگر و نيز با نهادهاي حكومتي بيش از گذشته مطرح ميشود. يك علت طرح اين نكته، ضرورتي است كه در اين مورد همه طرفهاي درگير ماجرا به خوبي حس ميكنند. براي فهم بهتر، لازم است كه ابتدا يك تقسيمبندي عام از مجموعه نيروها ارايه شود. در كليترين حالت ميتوانيم مجموعه جامعه ايران را به لحاظ سياسي به چند گروه تقسيم كنيم كه هر گروه نيز زيرمجموعههاي خاص خود را دارد و چه بسا در آينده نه چندان دور نيز اين گروهها دچار تغييرات و جابهجاييهاي مهمي شوند. گروه اول را جريان اصولگرا با تمام حواشي آن ميتوان ناميد، كه تقريبا در كل ساختار قدرت حضور ثابت و در برخي موارد نيز حضور متغيري دارند. البته اين گروه يكدست نيست. فقط هنگامي كه در برابر جريان ثالث قرار ميگيرند، خواسته يا ناخواسته به وحدت نسبي ميرسند. اختلافات آنان زياد بود، در روزهاي گذشته بيشتر هم شده است. اين تندي مواضع آنان عليه يكديگر از يك منطق سياسي خاص تبعيت ميكند كه رقيب نزديك را خطرناكتر از دشمن دور ميدانند. گروه دوم اصلاحطلبان هستند كه آنان نيز از تنوع سياسي گستردهاي برخوردارند از مجموعههايي كه نزديك به ساختار قدرت خود را تعريف كردهاند تا كساني كه در مرز اصلاحطلبان و عناصر بيرون نظام قرار دارند . مجموعه سوم كه خيلي هم متنوع و گسترده بوده و در حال افزايش نيز هستند، نيروهايي را شامل ميشود كه نه درون ساختار قدرت هستند و نه تحت پوشش يا مرتبط با اصلاحطلبان قرار دارند. گروهي كه هيچ جايگاه تعريف شده و رسمي ندارد و بسياري از نخبگان و كارآفرينان جامعه را شامل ميشوند، ولي فرصت حضور هيچگونه حضور رسمي و سياسي در جامعه ندارند و بالاخره گروه چهارم كه از مرزهاي اصلاحطلبي عبور كردهاند و در ميان براندازان قرار دارند كه از ابتداي انقلاب تاكنون بودهاند و هستند.
مشكل اينجاست كه هيچكدام از اين چهار گروه حتي ميان خودشان نيز گفتوگوي سازندهاي وجود ندارد و اصولا تعريف درستي هم از موضوع گفتوگو ارايه نميشود. منظور از گفتوگو، گفتوگوي سياسي است. گفتوگوي سياسي لوازم و الزامات خاص خود را دارد. همانطور كه گفتوگوي علمي نيز چارچوب خاص خود را دارد. گفتوگوي سياسي ميان سياسيون و گروههاي سياسي يا درون اين گروهها شكل ميگيرد. يك دانشمند فيزيك نيز با يك متخصص و دانشمند فيزيك گفتوگو ميكند و نه با يك فرد عادي و بيسواد. يا حتي با يك دانشمند زيستشناسي يا اقتصاددان هم نميتواند گفتوگوي سازندهاي داشته باشد، زيرا دو حوزه تخصصي جداگانه است و طرفين به يك ميزان به لوازم و منطق گفتوگو در مورد فيزيك مسلط نيستند، بنابراين در اين حالت، جريان گفتوگو تبديل به آموزش ميشود.
ماهيت گفتوگوي سياسي نيز از نوع قدرت است. طرفين بايد در چارچوب قدرت گفتوگو كنند. فراموش نكنيم، هر قدرتي نميتواند طرف گفتوگوي سياسي قرار گيرد. براي نمونه يك قاضي فرد قدرتمندي است ولي اين قدرت از نوع قدرت سياسي نيست. اين قدرت اداري است.
اگر قاضي بپذيرد كه يك طرف گفتوگوي سياسي قرار گيرد، ماهيت قدرت حقوقي خود را قلب كرده است. از اين رو گفتوگو كردن با شوراي نگهبان بيمعناست. زيرا اين شورا يك نهاد رسمي غيرسياسي است، هرچند تصميمات آن اثرات سياسي مهمي دارد. اين نهاد يا نهاد قضايي نميتوانند طرف گفتوگوي سياسي باشند، بلكه بايد پاسخگو باشند.
چگونگي خارج كردن اين نهادها از سياست، يكي از موضوعات مهم براي گفتوگو در ايران است، بنابراين هنگامي كه پذيرفته شود تا با آنها گفتوگوي سياسي انجام شود، به صورت ضمني پذيرفته شده كه آنها ميتوانند سياسي باشند. مشكل اين نهادها از جمله شوراي نگهبان اين است كه قادر به دفاع مستدل و حقوقي از تصميمات خود نيستند و در اين مورد بايد پاسخگو باشند و نه طرف گفتوگوي سياسي. درباره دستگاه قضايي هم همين مساله صادق است.
هرگونه حضور اين دستگاه در سياست يا رسميت دادن به اين حضور نقض غرض هدف اصلي يك گفتوگوي سياسي است. ضمن اينكه با اين دو نهاد نميتوان گفتوگو كرد به اين دليل كه منطق آنان بايد حقوقي باشد، البته اگر از منطق حقوقي تبعيت كنند، طرف مقابل نيز بايد نهاد حقوقي يا حداقل از موضع حقوق وارد گفتوگو شود و بعيد است كه اين نهادها چنين گفتوگويي را بپذيرند، چرا كه نتيجه تقريبا پيشاپيش روشن است. يك نمونه آن قضيه سپنتا است كه هيچگونه پاسخ حقوقي قابل قبولي داده نشد.
با اين ملاحظات بهترين شيوه گفتوگوي سياسي ميان زيرگروههاي جناحهاي اصلي و نيز ميان آنان با گروههاي ديگر است. اين گفتوگوها لزوما نبايد حضوري باشند، ميتوان يك دستور كار براي آن طرح كرد و همين دستور كار نيز ميتواند مبناي گفتوگو باشد و پس از توافق درباره دستور كار نسبت به برنامه سياسي مورد توافق درباره اين دستور كار ميتوان گفتوگو كرد؛ هم به صورت خصوصي و هم در فضاي عمومي.