همه احمدينژاديها در همين چند نفري كه در بستنشينيها و گوشهنشينيها تصويرشان در كنار محمود احمدينژاد است، خلاصه نميشوند. حلقه محمود احمدينژاد چيزي گستردهتر از حميد بقايي، اسفنديار رحيممشايي، علياكبر جوانفكر و يكي دو نفر ديگر است. زماني كه او بر مسند قدرت در قوه مجريه تكيه زد نسل جديدي از مديران ارشد پا به عرصه سياستورزي گذاشتند. چهرههايي جديد با سابقههايي اندك كه همه هويت سياسي و پست اجراييشان را مديون رييس دولت نهم و دهم بودند. همه آنهايي كه به واسطه محمود احمدينژاد پا به قوه مقننه و قوهمجريه گذاشتند اما حالا سكوت كردهاند. كساني كه روزگاري چه در صحن مجلس و چه در دستگاههاي اجرايي از حمايت وي دريغ نميكردند. علت اين سكوت چيست؟ آيا آنها بر سر دوراهي انتخاب ميان حاكميت و احمدينژاد ماندهاند؟ برخي معتقدند آنها نه ميخواهند عليه احمدينژاد سخن بگويند تا مبادا رييس سابق را دلخور كنند و نه ميخواهند واضح و روشن دوشادوش او بايستند تا در نهادهاي نظارتي بدنام شوند. گويا سوداي بازگشت به قدرت در سر دارند كه آنقدر محافظهكارانه بر مرزهاي حمايت و برائت قدم بر ميدارند. مرتضي مبلغ، فعال سياسي اصلاحطلب معتقد است كه حلقه دوم احمدينژاديها به هر طريقي خواستار بازگشت به قدرت هستند.
علت سكوت حلقه دوم احمدينژاديها را چه ميدانيد؟ گروهي كه هم از همراهي علني با احمدينژاد امتناع ميكنند و هم عليه او موضعگيري منفي ندارند.
نميتوان انگيزهخواني كرد اما به نظر ميرسد كه اين سكوت دو دليل بيشتر نداشته باشد. ممكن است اين افراد واقعا فكر ميكنند آقاي احمدينژاد اشتباه ميكند و تلاش دارند تا فاصلهشان با او و همراهانش را حفظ كنند. منتها از آن طرف هم احساس ميكنند با توجه به پشتيبانيهاي تمام قد و اغراقآميزي كه از او داشتهاند ايده فاصلهگيري عملي نيست. آنها نميخواهند كه هيچ هزينهاي بپردازند و به خطا و اشتباه اعتراف يا گذشته را جبران كنند. به همين دليل سكوت كردهاند كه هزينهاي ندهند و فعلا در حاشيه باقي بمانند. البته اين تحليل خوشبينانهاي است. تحليل بدبينانه سكوت حلقه دوم احمدينژاديها اين است كه اين افراد با توجه به سوابقي كه دارند مترصد فرصت هستند تا سوءاستفاده كنند. لب مرز ميايستند تا ببينند در فضاي سياسي باد از كدام سمت ميوزد كه به همان سمت و سو بروند. در رفتار آنها نوعي منتظر فرصت بودن احساس ميشود.
با توجه به اينكه محمود احمدينژاد حلقه مديريتي در كشور را تغيير داد به نظر شما اساسا حلقه دوم احمدينژاد كه سابقه سياسي و اجراييشان را مديون او هستند خارج از ارتباط با احمدينژاد هم قابل تعريفند؟ به نظر شما اگر اين حلقه ساكت موضعگيري كند و رودر روي احمدينژاد بايستد، ميتواند به متن و بطن سياست بازگردد؟
اين افراد نميتوانند خود را از احمدينژاد جدا كنند. محمود احمدينژاد يك فرد نيست بلكه يك جريان است؛ ولو اينكه جرياني بدون پشتوانه اجتماعي باشد همه اين افراد درون اين جريان تعريف ميشوند. اساسا نميتوان گفت احمدينژاد شخصا يك پديده است بلكه بايد به او و اطرافيانش نگاهي جرياني داشت. اگر كسي يا كساني از اين جريان با حلقه محدود و نزديكتر به احمدينژاد زاويه بگيرند و رسما اعلام كنند از اين جريان جدا شدند، كافي نيست. بايد با عمل و رفتار نشان دهند كما اينكه برخي اصولگرايان همزبان گفتند كه از احمدينژاد جدا شدهاند و مشي او را قبول ندارند. نميتوان اينگونه صحت و صداقت اين موضع را اثبات كرد. كساني كه خطاهاي فاحش تاريخي و ملي مرتكب شدند نميتوانند با يكي دو كلمه اعلام برائت كنند تا از سوي مردم مورد قبول واقع شود. بايد دلايلشان را بگويند و جبران كنند. صادقانه به مردم نشان دهند كه درصدد جبراناند. گرچه مشخص نيست كه مردم بپذيرند .
در مورد هويت اين جريان هم بايد گفت كه جريان احمدينژاد تنها طيف تندروي اصولگرا است. هيچ هويت اجتماعي، سياسي و فرهنگي ويژهاي ندارد. هر جريان با هويتي قطعا شاخصها، ابعاد و زمينهها و ريشههايي دارد كه بايد مشخص شود اما اين جريان جريان ريشهداري نيست. فقط بنابر شرايط از دل جريان اصولگرايي برخاسته است و طيفي از آنها تعريف ميشود.
شما تاكيد داريد كه اين جريان هويت ويژهاي ندارد. به نظر شما اين جريان كه تمام مواضعش را به راحتي بيان ميكند هيچ مانيفستي ندارد و هدفگذاري نكرده است؟
اگر جرياني بخواهد به عنوان يك جريان سياسي و اجتماعي شناخته شود بايد پشتوانه اجتماعي و ابعاد روشن تاريخي و فكري داشتهباشند. اين جريان هيچ كدام از اين ويژگيها را ندارد، تنها هيجانزدگي، بيان حرفهاي متفاوت و پرطمطراق و رگههاي پوپوليستي در رفتار آنها ديده ميشود. همانطور كه اشاره كردم اين جنبه افراطي و تندروانه در دل جريان اصولگرايان است و اصولگرايان مخلوق آنها هستند. شايد اين جريان سعي كند كه با اصولگرايان زاويه بگيرد يا برعكس اصولگرايان تلاش كنند زاويه خود را با آنها نشان دهند اما با وجود همه اين تلاشها باز هم اين دو طيف قابل تفكيك از يكديگر نيستند. ضمن اينكه معتقدم رانتهاي سياسي و تبليغاتي كه اصولگرايان از آن برخوردار بوده و هستند آنها را به سمت خلق طيف احمدينژاديها كشانده و به اين وضعيت مبتلا كرده است. طيفي تندرو كه با ظهور و بروزش در عرصه سياسي آسيبهاي زيادي به جريان اصولگرايي و كشور وارد كرد.
به نظر شما آيا سكوت اين حلقه دوم احمدينژاديها ميتواند نشان از عزم آنها براي حضور در نهادهاي انتخابي باشد؟ به نظر شما آيا آنها سكوت كردهاند تا از سوي نهادهاي نظارتي ردصلاحيت نشوند و از آنسو موضعگيري عليه احمدينژاد نميكنند كه حمايت او را از دست ندهند؟
آنها همواره به دنبال حضور در قدرت بوده و هستند. چه زماني كه حرف زدند و چه حالا كه سكوت كردند در پي فراهمسازي شرايط مناسب براي حضور در قدرت بودهاند. حالا هم تمايل دارند تا جايگاهشان در قدرت را بازتوليد كنند. در واقع جريانهايي كه از پشتوانه و جايگاه اجتماعي آنچناني برخوردار نيستند سعي ميكنند با كسب قدرت آنهم اغلب قدرت در نهادهاي غيرانتخابي منوياتشان را پيش ببرند و در درجه دوم هم به سراغ نهادهاي انتخاباتي ميروند. اين جريان يا به تعبير شما حلقه دوم احمدينژاديها هم در حال فراهم كردن بسترهاي لازم براي بازگشت به قدرت هستند. آنها خود را آماده ميكنند يا از طريق روند انتخابات يا ديگر روندها به قدرت برگردند. گرچه به نظر من آنها همچنان از قدرت در نهادهاي غيرانتخابي برخوردارند و حاشيههاي امن برايشان وجود دارد، يكهتازي ميكنند و نفوذ مدنظرشان را دارند.
با اين حال احمدينژاد و يارانش بارها نشان دادهاند كه به روندهاي قانوني علقه و علاقهاي ندارند. در مدت حضور در قوه مجريه هم بارها در اظهارنظرهاي مختلف كاركرد قانوني مجلس را زير سوال بردند. با اين اوصاف چرا بايد براي ورود به نهادي چون پارلمان تلاش كنند؟
در جامعه ما ورود به قدرت كانالهاي متفاوتي دارد كه يكي از آنها نهاد انتخاباتي است. آنها در روندهاي غيرانتخابي چندان هم كه فكر ميكنيم خانهنشين نشدهاند، حضور دارند و فعال هستند. طبيعي است جرياني كه به دنبال قدرت باشد در كنار گزينههاي غيرانتخابي به نهادهاي انتخابي نيز به عنوان گزينه ديگر فكر ميكند و آن را هم در دستور كار قرار ميدهد. آنها ميخواهند همچنان صدايشان شنيده شود. البته دلايل ديگر هم دارد. به هر حال ميخواهند همچنان از امتيازات قدرت برخوردار باشند. بنابراين از همه گزينههاي ورود به قدرت بهرهمند ميشود.
اما موضوع ديگري هم كه فارغ از انگيزههاي انتخاباتي بايد به آن توجه كرد و نميتوان از آن چشم پوشيد. از همان ابتدا مشخص بود كه اين جريان دو ويژگي مهم دارد. اول اينكه بهشدت متوهم هستند و افكار عجيب و غريبي دارند. فكر ميكنند خودشان ميتوانند همهچيز را حل كنند مصداق آن هم طرح موضوعي مثل مديريت جهاني است. به اشكال مختلف و تلويحي ميگفتند اتفاق در حال رخ دادن است. مصداق آن هم وعده ظهور امام زمان بود. آنها هر سال اين قرار و وعده را تمديد ميكردند. تلقيشان اين است كه توانمندي ويژهاي دارند. اين توهم تبعاتي دارد و باعث ميشود وقتي در عرصه عمل قرار ميگيرند متوجه خطاهاي خود نباشند. آنها متوجه تناقضگوييهايشان نيستند و بر اساس روشهاي پوپوليستي فرار رو به جلو دارند. ممكن است در مقطعي افكار عمومي با اينگونه مسائل تحت تاثير قرار گيرد اما جامعه ايران از يك سوراخ دو بار گزيده نميشوند. امروز هم آنها فكر ميكنند ميتوانند كاستيها و نارضايتيها و بحرانها در جامعه را مصادره به مطلوب كنند و توجه مردم را جلب كنند. در صورتي كه نميدانند مردم مسببان اين بحرانها را حضور همين طيف در قدرت ميدانند. تلقيشان اين است كه همه پشت سرشان قرار ميگيرند كه اين گزاره در سخنانشان هم هويدا است. روندي كه اين جريان پيش گرفته است هم براي اصولگرايان و هم براي كل جامعه هزينهساز شده است.