• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3975 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۳ آذر

موتسارت از نگاه نوربرت الياس

نابغه‌اي مدفون در مقبره تهيدستان

محسن آزموده

 

قيافه‌اش به نوابغ نمي‌خورد و از اين نظر اصلا با چهره‌هاي مشهوري مثل گوته و بتهوون قابل مقايسه نبود. يعني چنان نبود كه اگر به محفلي وارد مي‌شد، حضور سهمگينش ديگران را به احترام وادارد. در 24 سالگي دماغ گوشتي بر‌آمده‌اش بدجور از وسط چهره گرد و چاقش توي چشم مي‌زد. نگاهش زيرك و هوشيار بود. اما در مجموع چهره جواني خجالتي و محجوب را به تصوير مي‌كشاند. اما واقعيت اين است كه ولفگانگ آمادئوس موتسارت دست‌كم آن‌طور كه گفته‌اند و نوشته‌اند، نه فقط خجالتي و محجوب نبود، بلكه در وجودش دلقكي بذله‌گو نهفته بود كه روي ميز و صندلي‌ها مي‌پريد و پشتك مي‌زد و با كلمات و البته صداها بازي مي‌كرد. از اين مهم‌تر آنكه بدون ذره‌اي شك و ترديد موتسارت يك نابغه بود.
نوربرت الياس (1990-1897) در مجموعه مقالاتي راجع به موتسارت تناقض زندگي اين آهنگساز بزرگ را به تصوير مي‌كشد. اين كتاب كوچك بعد از مرگ الياس منتشر شده و حاصل گردآوري مجموعه يادداشت‌هاي اوست. نوربرت الياس در اين كتاب نشان مي‌دهد كه چطور مي‌توان رابطه‌اي ميان موتسارت دلقك و هنرمند بزرگ، بين كودك جاودان و مرد خلاق، بين حماقت پاپاگينو و جديت عميق اشتياق پامينا براي مرگ برقرار كرد. از نظر اين جامعه‌شناس شهير آلماني- امريكايي هنرمند بزرگي بودن موتسارت را از دلقك بودن باز نداشت: «اينكه او واقعا يك برنده و دستاوردي براي بشريت باشد او را از اينكه خود را بازنده‌اي ببيند و بنابراين خود را محكوم واقعيت و بازنده بداند، بازنداشت».
از نگاه موشكافانه و جامعه شناختي الياس ريشه اين تناقض را كه لاجرم به فروپاشي نابغه انجاميد، صرفا در سمپتوم‌هاي روان‌شناختي مثل شيدايي- افسردگي يا پارانويا نبايد جست، بلكه لازم است بالندگي اين موسيقيدان بزرگ اما ناكام را در بافتي (context) كه در آن پرورش يافته مورد بررسي قرار داد. از اين نظر موتسارت بورژوايي در خدمت دربار است، عنصري بيگانه نسبت به نظم سابق كه به لحاظ اقتصادي بدان وابسته است: «موتسارت كه بورژوايي بيگانه و در خدمت دربار بود با شهامتي حيرت‌انگيز براي آزادي از دست حاميان و اربابان اشرافي جنگيد. او اين كار را با اتكا به خود و به خاطر شأن خود و آثار موسيقي‌اش انجام داد». در زمان موتسارت يك موسيقيدان حتي در سطح او اگر مي‌خواست شكم خودش و خانواده‌اش را سير كند، مجبور بود درون شبكه نهادهاي درباري جايي براي خود دست و پا كند. در اين سلسله مراتب موسيقيدان شأن و منزلت يك شيريني‌پز يا پيشخدمت مخصوص يا آشپز را داشت. «آن‌ها پادو بودند كه تا حدي عنوان توهين آميزي است».  البته بورژواهاي بي‌اصل و نسبي مثل پدر موتسارت از اين وضعيت دل خوشي نداشتند، اگرچه ناچار بودند به اين تقدير تن بدهند و اتفاقا انتخاب موسيقي برايشان راهي بود براي ارتقا در سلسله مراتب اجتماعي؛ زيرا «فرد موسيقيدان مي‌توانست در مقام استاد چيره دست آهنگساز، آنچنان جامعه درباري را با استعداد خاص خود خشنود كند كه شهرتش فراتر از دربار محلي گسترش يابد». لئوپولد، پدر موتسارت خدمتكار دربار اسقف اعظم سالزبورگ اتريش بود. وقتي ديد پسرش حتي قبل از 12 سالگي چه مايه در نوازندگي پيانو و ويولن و ارگ چيره دست است، تمام هم خود را صرف آن كرد كه فرزندش براي خودش كسي شود. اما چنان كه الياس مي‌گويد «تلاش او براي اينكه رفتار و احساسات موتسارت همچون مردي متعلق به طبقات بالاي جامعه شود به گونه‌اي غم‌انگيز به شكست انجاميد»؛ زيرا نابغه موسيقي اگرچه مي‌كوشيد مثل يك بازيگر در نقش يك درباري فرو رود، اما مشكلش اين بود كه نابغه بود و اين را مي‌دانست. «انساني استثنايي، با استعداد و خلاق كه در جامعه‌اي متولد شده بود كه هنوز براي مفهوم رمانتيك نابغه جايي نداشت و معيارهاي اجتماعي‌اش هيچ جايگاه مشروعي براي هنرمندي نابغه كه به درجه اعلا فرديت دارد قائل نبود». از نامه‌هايي كه موتسارت در دوران پاريس نوشته مي‌توان ميزان تنفر او از برخورد مغرورانه اشراف را دريافت. اين تضاد ريشه تراژدي زندگي موتسارت نيز بود. موتسارت مي‌خواست او را و هنرش را دوست بدارند، اما هر چه بيشتر دست و پا مي‌زد، كمتر نتيجه مي‌گرفت.
 الياس در اين كتاب زندگي موتسارت را در چهار پرده به تصوير مي‌كشد. پرده نخست از تولد كودك اعجوبه در 27 ژوئيه 1756 آغاز مي‌شود؛ سال‌هاي آموزش و بلوغ و آشنايي با موسيقيدانان بزرگي چون باخ و گلوك و هايدن و... پرده دوم با نخستين سفر موتسارت بدون پدر در سپتامبر 1777 آغاز مي‌شود و نخستين تجربيات عاشقانه و شهواني‌اش را با دختر عمويش در بر مي‌گيرد. رويارويي با پدر و آگاهي از ارزش خود در همين سال‌ها شكل مي‌گيرد و همچنين خلق نخستين آثار. پرده سوم فاصله بين سال‌هاي 1781 تا 1788 را در بر مي‌گيرد؛ سال‌هاي آزادي قدرت تخيل هنري، فرديت بخشيدن به معيارها و خلق اپراهاي درباري. و در نهايت پرده آخر، سه سال پاياني عمر كوتاه آهنگساز را شامل مي‌شود. در پايان تراژدي: «موتسارت در 5 دسامبر 1791 در سن 35 سالگي، از دنيا رفت و در ششم دسامبر در مقبره تهيدستان به خاك سپرده شد». البته اين تنها به جسم او مربوط مي‌شود؛ روح او پيش‌تر در نتيجه يأسي ژرف و عميق از دست شده بود. نااميد از عشق زني كه مي‌توانست به او اعتماد كند و عشق جامعه وين به موسيقي او.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون