محسن آزموده
آشنايي راست و درست ايرانيان و بلكه جهانيان با شمس تبريزي و ارزش و اهميت راستين او در شكلگيري شخصيت بزرگي چون جلالالدين محمد بلخي مديون محمدعلي موحد و تصحيح انتقادي او از مقالات اوست. موحد قريب به نيم قرن است كه به طور جدي و اساسي در زمينه مولانا نيز پژوهش ميكند و از اين حيث انتشار تصحيح او از مثنوي معنوي كه با مقدمهاي جامع و خواندني همراه است، رخدادي ارزشمند در عرصه مولاناپژوهي در جهان است. بيدليل نيست كه جلسه رونمايي از كتاب او اينچنين پر مخاطب و شلوغ ميشود به طوري كه سالن اجتماعات موسسه شهر كتاب جاي سوزن انداختن نيست و زن و مرد و پير و جوان روي پلهها نشستهاند، تا سخنان موحد و همچنين شماري از مولاناپژوهان برجسته ايراني را بشنوند. براي انتشار تصحيح محمدعلي موحد كه به همت نشر هرمس و فرهنگستان زبان و ادب فارسي برگزار ميشود، جلسات متعددي قرار است، برگزار شود. در جلسه شهر كتاب كه به بررسي جايگاه موحد در شمس پژوهي و مولويپژوهي اختصاص داشت غير از سخنرانان، چهرههايي چون صمد موحد، ضياء موحد، سيروس علي نژاد و... حضور داشتند. در ادامه گزارشي از سخنان موحد، ملكيان و توفيق سبحاني را ميخوانيم. همچنين در ستون كناري روايتي از سخنراني نصرالله پورجوادي در اين جلسه ارايه ميشود.
مثنوي احاطهناپذير
در ابتداي جلسه علياصغر محمدخاني، معاون فرهنگي موسسه شهر كتاب با اشاره به اينكه مثنويپژوهي و مولانا شناسي راهي بيانتهاست، گفت: در اين زمينه بايد به جايگاه ارزشمند استاد محمدعلي موحد اشاره كرد كه در شناسايي مولانا و شمستبريزي به ايرانيان و جهانيان گامهاي ارزشمندي برداشته و در 4 دهه اخير در اين زمينه آثار فراواني منتشر كرده است. مثنوي معنوي مولوي نيز كتاب كمنظيري است كه شارحان اگر سالها آن را خوانده باشند، باز هم مطالب جديدي در آن مييابند. مرحوم عبدالحسين زرينكوب در سرّ ني، مثنوي را كتابي احاطهناپذير و گريزان و دستنيافتني معرفي كرده است.
چرا مولانا؟
مصطفي ملكيان بحث خود را با تاكيد بر ارزشمندي تصحيح جديد و ممتاز مثنوي معنوي آغاز كرد و گفت: موضوع بحث من اين است كه چرا مولانا؟ چرا به مولانا بپردازيم؟ چه فايده و ضرورتي در پرداختن به مولانا براي ما انسانهاي اوايل قرن بيست و يك ميلادي هست؟ چه سودي ميبريم از مطالعه مولانا؟ آيا اين سود در حدي است و ميارزد كه وقت و نيرو را صرف مطالعه مجدد مولانا كنيم؟ فراتر از سود آيا ضرورتي براي مطالعه مولانا هست؟
ملكيان در پاسخ به اين پرسش به دو ديدگاه اشاره كرد و گفت: ديدگاه نخست هويتي يا به تعبير من هويتجويانه است و به اين قائل است كه مولانا بخشي از هويت فرهنگي جامعه ما ايرانيان يا جامعه ما مسلمانان است و به اين دليل شناسايي او و سعي در شناساندن او بخشي از كاري است كه به تشخص هويت ما كمك ميكند. اين ديدگاه معمولا در ميان دانشگاهها و دپارتمانهاي زبان و ادب فارسي و تاريخ عرفان خصوصا تاريخ اسلام و تاريخ ايران اسلامي تعقيب ميشود. اين كارها البته در جاي خود مستحسن و مقبول و حتي توصيهپذير است. اما اين ديدگاه براي من خواننده عادي و شهروند ساده چندان دعوتكننده نيست.
ملكيان در بيان دومين ديدگاه در ضرورت و فايده پرداختن به مولانا گفت: ديدگاه دوم كه من به آن تعلق خاطر دارم، ديدگاه حقيقتطلبانه از سويي و مشكلگشايانه از سوي ديگر است. اين ديدگاه اصلا كاري به هويت فرهنگي و تاريخي ندارد، بلكه بحث بر سر اين است كه آيا در مجموعه آثار مولانا حقيقتي هست كه بتوان يافت؟ اين رويكردي نظري است و بحثي به لحاظ علمي است. اما به لحاظ عملي نيز ميتوان پرسيد كه آيا مولانا ميتواند مشكلگشايي كند. يعني آيا يك شهروند عادي در زندگي فردي و اجتماعي ميتواند از نسخهپيچي مولانا جلال الدين در 700 سال پيش طرفي ببندد؟
حقيقتطلبي و مشكلگشايي مولانا
ملكيان در ادامه گفت: به نظر من هم از ديدگاه حقيقتطلبانه (نظري) و هم با رويكرد مشكلگشايانه (عملي) ميتوان به مولانا رجوع كرد. يعني من معتقدم كه به اين دو جهت يعني مشكلگشايي عملي و حقيقتجويي نظري ميتوانيم و بلكه بايد به مولانا مراجعه كنيم. اما اين رجوع مشروط به شرايطي است. شرط اول اين است كه واقعا به مولانا به چشم معلم نگاه كنيم نه مرشد و شيخ و مراد و پير كه هر چه گفت در برابرش تسليم باشيم. بلكه به او به عنوان معلمي كه سلسله آموزههايي دارد و آنها را در مجموعه آثارش القا كرده، نگاه كنيم. شرط دوم كه ذيل شرط اول مطرح ميشود اين است كه مولانا بخشي از سنت فرهنگي ما است و ما همچنانكه نبايد به اين سنت نگاه ستيزهجويانه داشته باشيم، نبايد هم به آن سفت و سخت بچسبيم. بنابراين شرط دوم رجوع به مولانا براي حقيقتجويي و مشكلگشايي اين است كه با نگاه نقادانه به مولانا نگاه كنيم. يعني بپذيريم كه مولانا هم مثل هر متفكر و فرزانه و عالم و فيلسوف و... ديگري ميتواند خطا كند و بنابراين در تسويهگري فرهنگي بايد به مولانا هم بپردازيم تا براي انسان امروز چيزهاي ارزشمند مولانا را عرضه كنيم.
ملكيان سپس در بيان شرط سوم رجوع حقيقتجويانه و مشكلگشايانه به مولانا گفت: مولانا سخناني دارد كه جزو ماندنيهاي اوست. مرادم از سخنان ماندني سخنان پذيرفتني در روزگار كنوني است. اينكه سخني در روزگار ما پذيرفتني باشد، نيازمند سه شرط است. البته بايد در نظر داشت كه پذيرفتني بودن يك سخن با حق و باطل بودن آن سخن متفاوت است. بحث من فعلا پذيرفتني بودن است. اگر آموزههاي مولانا يا هر كس ديگري بخواهد پذيرفتني باشد بايد از بوته سه آزمايش بيرون آيد: نخست اينكه با عقلانيت امروز متناسب باشد، دوم اينكه اخلاق جهاني را رعايت كند و سوم اينكه حقوق بشر را رعايت كند. اينها شرايط كمينه براي پذيرفتني قلمداد شدن يك سخن است. به نظر من در ميان سخنان فراوان مولانا حجم قابلتوجهي هست كه اين سه شرط را داراست. البته اينكه ميزان اين سخنان دقيقا چقدر است، بحث فعلي من نيست.
وي شرط چهارم استفاده از مولانا را استفاده كردن از تكههاي آن خواند و گفت: ميتوان نظام انديشه مولانا به عنوان يك كل و يك هيات تركيبي را نپذيرفت، كمااينكه امروز كمتر كسي هست كه اين كل را بپذيرد، اما ميتوان از اجزاي آن بهره گرفت. انديشه انسان وجوه متنوعي دارد كه عبارتند از هستيشناسي، خداشناسي، انسانشناسي، معرفتشناسي، ارزششناسي، وظيفهشناسي يا اخلاق. از اين وجوه در سه قسم انسانشناسي و معرفتشناسي و اخلاقشناسي مولانا سخنان مهمي دارد كه قابل اعتناست و حتي اگر كليت انديشه او را نپذيريم، ميتوانيم در اين سه وجه از او استفاده كنيم. بنابراين معتقدم بدون اينكه هيچ مريديت نسبت به مولانا و هيچكسي داشته باشم، ميتوانم از آموزههاي مولانا به نحو حقطلبانه و مشكلگشايانه بهرهمند شوم و به نظرم دريغ است كه به اين آموزهها پشت كنيم.
روح مجددي در مولوي دميده شد
توفيق سبحاني، مولاناپژوه ديگر سخنران اين نشست بود كه در ابتدا با اشاره به داستان سروده شدن مثنوي معنوي توسط مولانا كه به درخواست حسامالدين چلبي از مولانا صورت گرفته، گفت: حسامالدين به مولانا گفت كه غزليات شما زياد شده و از مولانا خواست كتابي همچون منطقالطير عطار يا حديقه الحقيقه سنايي براي عرضه به شاگردان ارايه كند و مولانا نيز 18 بيت اول مثنوي را كه خود نگاشته بود به او داد و گفت باقي را اگر تو تحرير كني، من تقرير ميكنم. از اين مشخص ميشود كه مثنوي بعد از غزليات سروده شده است.
وي در ادامه به نسخه مربوط به سال 677 هجري قمري كه مورد استناد محمدعلي موحد براي تصحيح جديد بوده اشاره كرد و گفت: اين نسخه بسيار اهميت دارد و در جايي نگهداري ميشود كه بارها در آن آتش سوزي شده و به همين خاطر من از استاد پورجوادي خواستم كه همت كنند و تصويري از آن را به ايران بياورند تا از آن استفاده كنيم. البته نبايد به نسخه 677 بسنده كرد و اين نكتهاي است كه استاد موحد به درستي بر آن تاكيد دارند.
سبحاني پس از اشاره به دشواري كار تصحيح آثار مولانا و شمس تبريزي و اينكه براي چنين كاري مردي چون محمدعلي موحد ضروري است، گفت: استاد موحد من را غرق شدن نجات دادند. اين مثنوي از ديروز (اشاره به اولين جلسه رونمايي تصحيح جديد مثنوي است كه يك روز پيش از جلسه حاضر برگزار شده بود) به دنيا آمده است. دكتر موحد با چاپ و نشر مقالات شمس روحي در مولويه دميدند و الان با چاپ مثنوي روح مجدد و ثانوي در نيمه جان مولويه دميدند و بيشك بعد از اين مولويپژوهي در ايران مسير ديگري پيدا خواهد كرد.
راه نيكلسون را ادامه دادهام
محمدعلي موحد بحث خود را بيان انتقادي نسبت به نحوه برگزاري اين رونمايي آغاز كرد و گفت: كتابي كه رونمايي ميشود اول بايد به دست كساني كه ميخواهند راجع به آن حرف بزنند برسد تا آن را مطالعه كنند. متاسفانه در مورد اين كتاب اين طور نشده است. استاد پورجوادي هميشه به من لطف داشتهاند و به همين خاطر از روي علاقهاي كه به من دارند، آنچه در دل دارند را به من نگفتند. حرف ايشان اين بود كه بعد از نيكلسون موحد چرا اين كار را كرده است؟ اگر اين كتاب قبلا به دست ايشان رسيده بود و مطالعه ميفرمود متوجه ميشد كه تمام اين مسائل آنجا مطرح شده است. من در مقدمه مفصلي كه براي مثنوي نوشتهام به تمام نسخههايي كه مورد اشاره نيكلسون بوده اشاره كردهام و تك تك آنها را ذكر كردهام. درباره نسخه قونيه نيز مفصل بحث شده است. البته آن نسخه به خط مولانا يا حتي حسامالدين چلبي نيست. نسخه بسيار دقيقي است اما به هر حال به خط كاتب نوشته شده است و از آنجا كه كاتب در زمان حسامالدين چلبي آن را نگاشته دليل نداريم بگوييم كه دروغ نوشته است. نسخه 687 هجري قمري نيز چنين است. در مقدمه كتاب راجع به اين نسخه و ارزش آن فوقالعاده بحث شده است. استاد پورجوادي ميگويند چرا كسي كار نيكلسون را ادامه نداده است؟ من ميخواهم با تمام فروتني بگويم كوشيدهام اين كار را بكنم. با تمام احترامي كه نسبت به نيكلسون دارم.
از جلسهاي در خانه شايگان شروع شد
وي در ادامه به بحث از روش علمي تصحيح متون پرداخت و گفت: اين بحث خيلي مهم است. بحث آقاي ملكيان راجع به محتواي مثنوي بوده اما براي اينكه بتوانيم با محتواي كتابي آشنا شويم، اول بايد ببينيم اصل متن چه بوده است. من مثل بسياري از ايرانيان از حدود 80 سال پيش يعني از دوره دبيرستان با مثنوي آشنا شدم. اما اتفاق مهمي كه پيش آمد مربوط به زماني ميشود كه سال پيش شبي در منزل فيلسوف زمان ما و افتخار روزگار ما دكتر داريوش شايگان بودم. در آن جا شماري از اهل فن صحبت ميكردند كه يكي از حضار گفت چطور است كه مثنوي را از اول بخوانيم. حرف او به دل من نشست و شب كه به خانه آمدم فكر كردم اين كار را بكنم. مثنوي را همه خواندهاند، مثل شاهنامه. اما اينكه كسي از اول تا به آخر آن را روشمند و به شكل اصولي بخواند، مهم است. به همين خاطر حلقه بسيار كوچكي شامل دكتر ملكيان و برادرم صمد موحد را گرد هم آوردم و در منزل من شروع به مثنوي خواني كرديم. مرحوم محمد زهرايي هم كه اطلاع حاصل كرد، در اين جلسات حاضر شد و ضبط آورد و آنها را ضبط كرد. اين حلقه سالها در خانه من ادامه يافت و هر چه جلوتر ميرفتيم، ديدم كه متن بايد تثبيت شود. زيرا ما بايد مطمئن باشيم چه ميخوانيم. اين حرف البته سالهاي پيش از سوي مرحوم مجتبي مينوي نيز مطرح شده بود.
موحد با اشاره به تصحيح نيكلسون گفت: كار نيكلسون مربوط به سالهاي 1923 تا 1932 است. كار او البته معجزه آسا است. او فارسي را كتابي ياد گرفته است و به ايران سفر نكرده است. او از اين مستشرقاني نبود كه دور دنيا بگردد و اهل لسان فارسي نيز نبود. او حتي در ميانه راه وقتي متوجه نسخه قونيه ميشود، راهش را عوض ميكند. به هر حال ما نيز به اين فكر افتاديم كه متن مثنوي اول بايد تثبيت شود. يعني بايد يك متن استاندارد و معياري از مثنوي باشد. به همين خاطر تصميم گرفتم تمام واريانتهايي را كه در عرض 15 سال بعد از وفات مولانا بوده در نظر بگيرم. مرحوم فروزانفر براي ديوان كبير اين فاصله زماني را 100 سال در نظر ميگيرد. من اين فاصله زماني را مضيق كردم و آن را 15 سال كردم. يعني تا زماني كه حسام الدين چلبي كه صاحب مثنوي بوده و مثنوي به درخواست او سروده شده، در حيات بوده است. بنابراين از همه واريانتها كه 500 تا است، بهره گرفتهام و در پانوشت به آنها اشاره كردم.
مكتب قديم تصحيح
موحد در ادامه به بحث ديگري كه پورجوادي اشاره كرد، پرداخت و گفت: بحث اينكه شيوه تصحيح رايج در ميان ما با شيوه تصحيحي كه امثال نيكلسون بنا گذاشتند، تفاوت دارد، بسيار مهم است. ما از خيلي پيش از نيكلسون كار تصحيح ميكرديم و كار تصحيح تازه نيست. مثلا عبداللطيف عباسي در هندوستان در 3 نوبت 80 نسخه ديده و با هم تطبيق كرده است. اما چرا تصحيح ما با آنها فرق ميكرده است؟ من اسم مكتب تصحيح خودمان را مكتب قديم ميگذارم. در مكتب قديم اصل اين نبوده كه مولف چه گفته و چه چيز از زبان و دهان او شنيده شده است، بلكه اصل اين بوده كه مخاطب راحتتر از متن استفاده كند. بنابراين نگاه مكتب قديم به تصحيح، غيرعلمي و غير انتقادي بوده است.
وي در ادامه تاكيد كرد: البته نبايد فكر كنيم كه مكتب تصحيح قديم نميفهميده يا نادانسته اين كار را ميكرده است. ما قرنها چنين نگاه ميكرديم. من فكر ميكنم گذشتگان ما مثل برخي از صاحبنظران معاصر به انفصال ميان شعر و شاعر معتقد بودند. از اين زاويه شعر كه سروده ميشد زندگي مستقلي پيدا ميكرد و از مالكيت شاعر خارج ميشد و جزو ميراث فرهنگي مردم ميشد. بنابراين مهم نيست كه وقتي كه سروده شد، چه معنايي داشت، بلكه مهم معنايي است كه مردم از آن در مييابند. اين را در زمانه ما مرگ مولف ميخوانند. عين القضات همداني عين همين حرف را در نامه 216 جلد اول نامههاي خود آورده است. او ميگويد شعر را در خود هيچ معنايي نيست (با عرض پوزش از هم نام من استاد ضياء موحد كه در جلسه حاضر است، خنده حضار)، اما هر كس از او آن تواند ديد كه نقد روزگار او بود و كمال كار اوست و اگر گويي شعر را معني آن است كه قائلش خواست و ديگران معني ديگر وضع ميكنند از خود اين همچنان است كه كسي گويد صورت آينه صورت روي صيقلگر است كه اول آن صورت نمود و اين معني را تحقيق و غموضي است كه اگر در آن آويزم، از مقصود باز مانم.
موحد در پايان گفت: البته كار من در ادامه شيوه جديد تصحيح است كه در آن كوشيدهام به آنچه نزديك شوم كه خود مولانا گفته است. خوشبختانه نخستين نسخههايي كه در دست داريم، با فاصله زماني بسيار اندكي از زمان درگذشت مولانا در 672 تهيه شده است. اين در مقايسه مثلا با شاهنامه كه نخستين نسخههاي باقي مانده به 200 سال بعد باز ميگردد. در پايان لازم است از زحمات پيشكسوتاني چون مرحوم فروزانفر با آن شرح بسيار مهمش ياد كنم و كساني كه مستقيما در اين كار حضور داشتند، مثل آقاي ملكيان كه اين كار زير اشراف مستقيم ايشان تهيه شد و همچنين بايد از سينا گلستاني و خانم حجت نيز ياد كنم.