ريشه بحران كجاست؟
انسانهاي معمولي هم قادر به فهم اين نابخردي هستند. حتي ميتوان ادعا كرد كه در اين مورد خاص نوعي اتفاق نظر ميان دستاندركاران كشور و كارشناسان مستقل وجود دارد كه نبايد منابع محدود كشور را صرف دود كردن بنزين كرد. به ويژه صرف چيزي كه موجب آلودگي هوا و بيماري هم ميشود. پس علت اتخاذ چنين سياست نابخردانه و تداوم آن چيست؟ پاسخ اين است؛ فقدان انسجام و اتحاد به عنوان يك ملت، ريشه اين درد است.
اگر قرار باشد از مصرف بنزين كاسته شود، يا بايد قيمت آن به نحو مناسبي و با بهرهوري خوب، بالا رود يا آنكه سهميهبندي شود. سهميهبندي را به علل گوناگون نميپذيرند، افزايش قيمت نيز در چارچوب رقابتهاي غيرملي و ستيزهجويانه سياست داخلي قرباني ميشود. البته فقدان اعتماد مردم به استدلالهاي موافقان در جهت مصرف بهينه و درست اين پولها نيز مزيد بر علت ميشود تا كسي زير بار اصلاح اين سياست نرود. اين فقدان انسجام موجب ميشود كه مصرف بنزين با قيمت ارزان به منزله برداشتن از جيب دولت تلقي شود، چون دولت را موجودي غير از خود ميدانند، ولي در يك جامعه منسجم، دولت جيب ندارد، هرچه هست جيب مردم است و هيچ عاقلي با جيب خود چنين رفتاري را نميكند. شايد گمان كنيد اين سياست نادرست فقط در حوزه بنزين و انرژي اجرا ميشود، اين گمان باطل است. آن فقدان انسجام عوارض خود را به همه سياستها سرايت ميدهد و نه فقط در بنزين و سوخت.