آمادگي هاشمي
براي اعلام پايان جنگ (4)
«سردار محسن رشيد» پژوهشگر تاريخ جنگ ايران و عراق و رييس اسبق «مركز مطالعات و تحقيقات جنگ» سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران است. او در يادداشتي به مناسبت سالمرگ آيتالله هاشمي در چند بخش به نقش او در دوران 8 سال دفاع مقدس اشاره كرده است. در يادداشت سوم كه در شماره قبلي منتشر شد به حضور رسمي، علني و اجرايي رفسنجاني در قرارگاه خاتمالانبيا در عمليات خيبر اشاره شده بود. نوشته ذيل بخش چهارم اين يادداشت است و ادامه آن به طور منظم در شمارههاي آتي منتشر خواهد شد.
در بررسي وقايع و واقعيات موجود، جمعبندي جديدي بروز كرد كه در نتيجه آن، ارتش و سپاه در دو جغرافياي متفاوت و هر يك در يك محور در يك عمليات باشند اين اتفاق در دو عمليات صورت گيرد؛ يك عمليات به فرماندهي ارتش و سازمان ارتش و يك عمل به طور مستقل وارد عمليات شوند. (ناگفته نماند كه سپاه از نيروي هوايي و توپخانه ارتش بيبهره نبود). اما سپاه نسبت به اين نتيجهگيري معترض بود. سپاه با اتكا به مدل موفق چهار عملياتي كه به فتح خرمشهر منجر شد، از عدم نسخهبرداري از آن مدل شاكي بوده و توقع سپاه از حضور آقاي هاشمي در فرماندهي جنگ، احياي آن مدل بود؛ مدلي كه سپاه، فرماندهي صحنه و ارتش، نقش مكمل را ايفا كند. او بدون آنكه به پرستيژ ارتش لطمهاي ايجاد كند، در آن دوره صميميت بين شهيد صياد و سپاه سبب شده بود كه صياد آن مدل را بپذيرد و اگر بعد از عمليات رمضان اين مدل زير سوال نميرفت چهبسا ناكاميها مجددا به موفقيت ميانجاميد اما آقاي هاشمي به اين خواسته تن نداد.
در عوض سپاه اظهار ميداشت كه اگر قرار است بهتنهايي عمل كنيم بيش از 300 گردان نيرو نياز داريم تا بتوانيم عمليات بزرگ انجام دهيم. اما از آنجايي كه دغدغه هاشمي تنها مديريت جنگ نبود و كشورداري را در كنار جنگ مديريت ميكرد، درخواست سپاه براي تامين 300 گردان بينتيجه ماند. بنابراين سپاه در مضيقه قرار گرفت و لذا انتقاد سپاه به آقاي هاشمي از اين زاويه قابل درك است. در واقع در فرماندهي جنگ مدل جديدي به كار گرفته شد كه شبيه به مدلهاي قبل نبود.
مدل اول فرماندهي مشترك ولي در واقع فرماندهي حقيقي سپاه بدون هيچ نمود بيروني و نقش مكمل ارتش، مدل دوم هر كدام يك محور تحت پوشش قرارگاه هاشمي و مدل سوم فرماندهي ارتش بود كه هيچكدام جواب نداده بود و مدل چهارم كه در اين دوره به كار گرفته شد از منظر سپاه مورد قبول نبود يعني سپاه خواهان نقش مكمل ارتش بود و با توجه به عدم احياي مدل فتح خرمشهر، خواهان حضور جدي كشور در جنگ بود. بخشي از اين حضور جدي با ستاد پشتيباني جنگ كه توسط ميرحسين موسوي، نخستوزير وقت شكل گرفت، محقق شد و فيروزآبادي به عنوان نماينده او، رييس اين ستاد شد و وزارتخانههاي دولت كه قابليت اقدامات صنعتي داشتند به كمك جنگ آمدند و آقاي هاشمي كه از عمليات خيبر به صورت فردي در صحنه آمده و با ستاد خاتمالانبيا وارد صحنه شده بود از اينجا به بعد ستاد مستقل
تشكيل داد. عمليات والفجر 8 صورت گرفت و يكي از برگهاي زرين انقلاب رقم زده شد. حماسهاي كه توسط رزمندگان صورت گرفت افسانه است كه قابل درك نيست. ولي بعد ويژه اين عمليات كه مانع از بروز و تجلي حماسهآفريني رزمندگان شد، بستر فريبي است كه دشمن را گمراه كرد و سبب فريب دشمن شد. ما در اين عمليات دشمن را در دو سطح، فريب داديم؛ يك فريب در صحنه نبرد از چزابه تا دهانه اروند بود. اما گويا اين تنها اقدام ما براي فريب دشمن نبود بلكه فريب مهمتري هم داشتيم كه تنها تاييد يا رد دو نفر در اين باره ميتوانند معتبر باشد. يكي آيتالله هاشمي و ديگري آقاي محسن رضايي. شامه من ميگويد كه فريب ديگري به وقوع پيوسته است و آن فريب آن بوده كه ما با برگ امريكا در اين عمليات بازي كرديم. همان برگي كه بعدا مكفارلين را به ايران كشيد. بد نيست به اين مساله توجه كنيم كه علت انتخاب نام والفجر براي عملياتها در اولين مرتبه چنين بود كه همزماني دهه فجر با عملياتي بزرگ كه در بهمن سال 1361 بود به اجرا درآيد و با تصور اينكه نبردي تعيينكننده در دست اجراست، آن عمليات والفجر ناميده شد. ليكن به جهت ناكام ماندن آن، به عمليات والفجر مقدماتي تغيير نام يافت. با مقدماتي ناميده شدن افكار عمومي منتظر والفجر نهايي بود. با اين مقدمه نام والفجر8 خود تداعيكننده گامهاي پاياني جنگ ميتوانست باشد. به اين خاطر كه ما با عمليات والفجر 8 همسايه كويت ميشديم و براي اينكه كويتيها نهراسند و در عين حال يك حركت ديپلماتيك شده باشد اين اسم را برگزيدند. اما ستاد آقاي هاشمي كه نقش حسن روحاني در آن بسيار موثر بود و نام عمليات به والفجر8 تغيير يافت. اين اتفاق به معني اين بود كه آقاي هاشمي به دنيا اعلام كرد كه ما در حال نزديك شدن به عمليات والفجر 10 هستيم و خودمان را براي پايان جنگ آماده ميكنيم.