نقدي از رضا داورياردكاني به جايزه جهاني مصطفي(ص) - 3
جايزه علمي نبايد منحصر به علوم تكنيكي باشد
سياستنامه
اين يادداشت دو سال پيش و بعد از برگزاري اولين دوره اعطاي جايزه جهاني مصطفي(ص)، توسط رضا داورياردكاني، رييس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران نوشته شد اما از آنجايي كه اميد آن ميرفت تا وضعيت اين جايزه در كشور اصلاح شود و سر و ساماني به قاعده گيرد دكتر داوري از انتشار آن خودداري كرد. حال بعد از گذشت دو سال كه به نظر ايشان اصلاح قابل توجهي در اين امر صورت نگرفته و در همچنان بر همان پاشنه ميگردد تصميم به انتشار آن گرفت. استاد فلسفه دانشگاه تهران در اين يادداشت با انتقاد از برخي ابعاد جايزه مصطفي (ص) مينويسد: «جايزه مصطفي (ص) را به چهار حوزه تكنيكي محض محدود نبايد كرد و به دانشمندان مهاجري كه با علم كشور خود و جهان اسلام سر و كاري ندارند نبايد داد بلكه اگر جايزهاي داده ميشود حق دانشمندان بزرگي را كه در كشور خود ماندهاند بايد بازشناخت و به آنان كه در كشور خود پژوهش ميكنند يا لااقل با نظام علم كشور خود نسبت و پيوندي دارند، اعطا كرد. تخصيص جايزه به پژوهشهايي كه در مرز علم تكنولوژيك صورت ميگيرد و با تكنولوژي به هم پيوسته و يگانه است در حكم منتفيكردن تعلق جايزه به دانشمنداني است كه در يكي از كشورهاي اسلامي براي كشور خود پژوهش ميكنند.» با توجه به تفصيلي بودن اين يادداشت ما ناگزير شديم كه آن را در 3 بخش مجزا تنظيم و در 3 شماره مستقل منتشر كنيم. پيش از اين بخشهاي اول و دوم اين يادداشت را در همين صفحه منتشر كرديم و اكنون بخش سوم آن را در ادامه ميخوانيد.
ملاك تعيين برنده جايزه مصطفي(ص) چيست؟
رضا داوري اردكاني
شايد هم كسي بگويد كه كشورهاي اسلامي برنامه علم و پژوهش ندارند و دانشمند نميتواند دست روي دست بگذارد و منتظر باشد كه اين كشورها برنامه علم تدوين كنند و او در حدود آن برنامه به پژوهش مشغول شود. آيا اگر در جايي برنامه علم و پژوهش نيست، جايزه هم نبايد داد؟ جايزه جزيي از برنامه است و در حدود برنامه معني پيدا ميكند و اگر جايزه جهان اسلام ميدهند اين جايزه بايد متناسب با وضع علم جهان اسلام در نظر گرفته و اعطا شود. اين نكته نيز بايد در نظر باشد كه انديشيدن به برنامه علم و آينده پژوهش مقدم بر اعطاي جايزه است. مطلب مهم ديگر و در اينجا مهمتر اين است كه به چه پژوهشها و به پژوهشگران كدام رشته از پژوهشها و علوم بايد جايزه داد. پيداست كه تعداد جوايز ناگزير بايد محدود باشد زيرا مگر ميتوان پنجاه يا شصت جايزه پانصد هزار دلاري به دانشمندان منسوب و منتسب به كشورهاي اسلامي اعطا كرد. پس ناگزير بايد به سه چهار جايزه اكتفا كنيم. يك راه اين است كه از ميان حوزههاي علم يكي دو حوزه را برگزينند. اما كدام دانش را بايد ترجيح داد و ملاك انتخاب چيست؟ شوراي سياستگذاري جايزه، چهار حوزه علم و تكنولوژي را معين كرده است اما معلوم يا روشن نيست كه ملاك انتخاب چيست؟ با تامل در حوزههاي تعيينشده و توجه به تخصص دانشمنداني كه ميتوانند جايزه بگيرند و مخصوصا با نظر به قدرت تكنيك و حكومت تقريبا بلامنازعي كه بر عقل و جان مردمان دارد، شايد بتوان حدس زد كه نقطههايي در بلندترين قله علم و تكنولوژي زمان، منظور نظر بوده است. وقتي در شوراي سياستگذاري اعطاي جايزه، بحث ميكردند كه جايزه به چه دانشها و دانشمنداني داده شود من پيشنهاد كردم براي پزشكي نيز جايزهاي منظور شود. زيرا فكر ميكردم كه پيشرفت پزشكي لااقل در كشور ما در قياس با رشتههاي ديگر محسوستر و آشكارتر و موثرتر است. شورا پذيرفت كه نه به پزشكي بلكه به تكنولوژي پزشكي جايزهاي تعلق گيرد. يا درست بگويم پزشكي را به «علم و فناوري زيستي» بيفزايد و آيا اين معنيدار نيست كه همه جايزهها در جهاني كه با آخرين منزل تكنولوژي فاصله دارد به تكنولوژي تعلق ميگيرد؟ اين امر در ظاهر نشانه اهميتي است كه ما براي تكنولوژي قائليم ولي اقتضاي توجه به تكنولوژي و اهتمام به آن در نظر داشتن شرايط و امكانهاي توسعه تكنولوژي است. در آن روز ميخواستم اين را هم بگويم كه جهان در حال توسعه بطور كلي و جهان اسلام براي رهايي از وابستگي و توقف و بيرون آمدن از مرداب فساد به هنر و فلسفه و فرهنگ و طرحهاي اقتصادي و فرهنگي رهاييساز و به معماري و شهرسازي نجيب و البته به تفكر در وضع و حال و كار و بار خود نياز دارد و خوب است براي كساني كه وضع خاص جهان ما را ميشناسند و از آسيبي كه به اخلاق و معنويت و فرهنگ رسيده است و از افق اميد يا خطري كه آينده را تهديد ميكند خبر دارند و ميتوانند ما را باخبر سازند، جايزهاي در نظر گرفته شود. يادم آمد كه براي حوزههاي علوم انساني و فرهنگ و ادب جايزههايي مثل جايزه امام خميني(ره) در نظر گرفته شده است. در مورد اين آثار بايد از دو لغزش پرهيز كرد؛ يكي اشتباه مطالب خطابي با علم و تحقيق و ديگر تقليد جاهلانه و نينديشيده از قواعد نقد و ملاكهاي تشخيص اثر تحقيقي از غير تحقيقي. چنانكه بارها اتفاق افتاده است كه يك اثر را صرفاً از آن جهت كه فهرست منابع و مراجع نداشته است كنار گذاشتهاند زيرا ميپنداشتهاند كه چون معمولا پژوهشها بايد با مراجعه به منابع صورت گيرد پس ارسطو و نيوتون و كانت و فرويد متفكر يا عالم نيستند. زيرا رفرانس ندارند. از اين دو تلقي جاهلانه پرهيز بايد كرد و علم و تحقيق را با نظر تحقيقي تشخيص داد. اما دانشجويان رياضي و فيزيك و مهندسي و كشاورزي و اقتصاد و جامعهشناسي و فلسفه و اخلاق و... همچنان ميتوانند بپرسند كه آيا علمها و مهارتهايي كه ما فرا ميگيريم اهميت ندارند و همه نگاهها بايد به قلههاي تكنيك باشد؟ شايد اين قبيل پرسشها پاسخي داشته باشد اما همه از پاسخها خبر ندارند. به هر حال اينها را نگفتم. من ياد گرفتهام و عادت كردهام كه از گفتن حرفهايي كه اثر ندارد و مورد اعتنا قرار نميگيرد خودداري كنم. پس حرفي نزدم و اگر هم ميگفتم شايد پاسخهايي از اين قبيل ميدادند كه پژوهشهاي علوم پايه و مهندسي مكانيك و عمران و كشاورزي و... كم است (و شايد اين هم در ذهنها ميگذشت كه پول مفت نداريم كه به نويسندگان آثار فلسفه و علوم انساني جايزه بدهيم) و كسي كه مستحق دريافت جايزه در اين علمها باشد، پيدا نميشود و اگر پيدا شود انتخاب دانشمندانش آسان نيست و ملاكهاي دقيق براي انتخاب نداريم و در مواردي نيز قضيه ممكن است سياسي و تبليغاتي شود.
داعيهها و خودآگاهي ها
اين اشكال تا حدي وارد است ولي دو نكته را از نظر دور نبايد داشت. يكي اينكه وقتي داعيهها و دعويها بسيار است خودآگاهي به ناتواني و ناداري و فقر وجودي نعمت كوچكي نيست. در مورد علوم فقه و مهندسي و پزشكي حكم نميكنم اما در علوم انساني راست ميگويند كه ما ملاكهاي دقيق نداريم ولي شايد ندانند كه با ملاكهاي كمّي رسمي در باب علوم انساني و فلسفه (و شايد در باب هيچ علمي) نميتوان حكم كرد. اگر داوران اهل نقد نباشند و با چند غائله و ملاك صوري بخواهند حكم كنند به گزينششان اعتماد نبايد كرد. مواردي پيش آمده است كه در مقايسه يك كتاب با كتابهاي ديگر كتابهايي را كه كمتر رفرانس داشته است در ابتدا رد كردهاند زيرا نميدانند كه كجا رفرانس مهم است و كجا ضرورت ندارد. اگر كپرنيك و فارادي و اينشتين و فرويد و هر فيلسوفي نامزد جايزه ميشد از ابتدا آثارشان را كنار ميگذاشتند كه 20 درصد امتياز رفرانس را نداشتند. رفرانس در پژوهش مهم است و در بعضي پژوهشها اهميت تام دارد اما در طراحيهاي علمي و فني و فرهنگي و در فلسفه رفرانس منتفي است ولي اهل تقليد همه را با يك چوب ميرانند و در همه موارد با يك ميزان حكم ميكنند. قبل از اعطاي جايزه بايد از وضع تقليد خارج شد. وقتي نميتوانيم اهميت و اصالت آثار را بشناسيم از كجا و چگونه ميگوييم كه در اين يا آن حوزه شايستگان وجود ندارند. ما اين معني را از كجا دانستهايم و ثانيا (و البته مهمتر) مگر در آن حوزههايي كه جايزه به آن تعلق ميگيرد كساني را داشتيم و داريم و اگر نداريم چه تفاوتي ميان اين يا آن علم وجود دارد؟ جايزه را بايد متناسب با وضع علم به مناسبترين علمها و پژوهشهايي كه به آن نياز داريم اختصاص داد. مثالي از حوزه ورزش بزنم. اگر در جهان اسلام يا در كشور ما ميخواستند به سه يا چهار ورزشكار جايزه بدهند كدام رشتههاي ورزشي را برميگزيدند؟ آيا ورزشهاي شيك و گرانقيمتي (صرفنظر از فوتبال) مثل بيسبال و تنيس و گلف را انتخاب ميكردند؟ در اين صورت حداقل مشكلش اين بود كه بايد پرسانپرسان در شهرهاي كوردوبا (قرطبه) و سويا (اشبيليه) و گرانادا (غرناطه) و در ماوراءالنهر و در اروپاي شرقي و در غرب چين و... يعني در جاهايي كه روزي روزگاري نسبتي با اسلام داشتهاند براي پيدا كردن ورزشكار شايسته بگردند و وقتي دستشان خالي ماند به اروپا و امريكا بروند و در آنجاها ورزشكار شايسته بيابند و به او جايزه بدهند. كشورها معمولا ورزشكار يا ورزشكاران ممتاز خود را هر سال برميگزينند. در كشور ما هم ورزشكاران برتر ظاهرا بايد كشتيگير و وزنهبردار و قايقران و تيرانداز و... باشند. پس طبيعي است كه اگر بخواهند جايزهاي در ورزش بدهند و در فكر تعيين رشتههايي باشند كه جايزه به ورزشكارانش تعلق ميگيرد بايد رشتههاي مذكور را انتخاب كنند. در علم و پژوهش شايد وضع به روشني وضع ورزش نباشد اما تامل در اينكه كدام حوزهها و چرا مقدمند ميتواند غنيمتي بزرگ و مقدمه فكر كردن به برنامه آينده علم باشد.
جايزه مصطفي (ص) نبايد تنها محدود به حوزه تكنيكي محض شود
خلاصه كنم؛ جايزه مصطفي(ص) را به چهار حوزه تكنيكي محض محدود نبايد كرد و به دانشمندان مهاجري كه با علم كشور خود و جهان اسلام سر و كاري ندارند نبايد داد بلكه اگر جايزهاي داده ميشود حق دانشمندان بزرگي را كه در كشور خود ماندهاند بايد بازشناخت و به آنان كه در كشور خود پژوهش ميكنند يا لااقل با نظام علم كشور خود نسبت و پيوندي دارند اعطا كرد. تخصيص جايزه به پژوهشهايي كه در مرز علم تكنولوژيك صورت ميگيرد و با تكنولوژي به هم پيوسته و يگانه است در حكم منتفيكردن تعلق جايزه به دانشمنداني است كه در يكي از كشورهاي اسلامي براي كشور خود پژوهش ميكنند. اينها كه از امكانهاي پژوهش جهان توسعهيافته برخوردار نيستند و اگر از همگنان خود در آن كشورها بازمانند قابليت علم و پژوهششان كمتر نيست. اگر عناوين حوزههاي علم را قدري عامتر و كليتر بگيريم دشواري قدري كم ميشود. تجربه تلخ به من ميگويد اگر طريق كنوني ادامه يابد شايد جايزه همواره به دانشمند يا دانشمنداني اعطا شود كه هر چند كارهاي مهم در علم كردهاند از جهان اسلام به كلي بيخبر باشند و سروكارشان با آن -اگر سروكاري داشتهاند- به كلي قطع شده باشد. با توجه به اين ملاحظات فكر ميكنم درباره جايزه مصطفي اندكي بيشتر فكر كنيم. هرچند كه ميدانم اگر قرار بر فكر كردن باشد بسيار چيزها هست كه فكر كردن به آنها مقدم بر فكر كردن به جايزه است. يعني براي اينكه بتوانيم به جايزهدادنهايمان هم نظم و ساماني بدهيم بايد بتوانيم از تقليد و تبعيت بيتامل از رسوم و موازيني كه در جاهاي ديگر معمول است آزاد شويم و لااقل حكم يك علم يا يك مرتبه از علم را به علوم و مراتب ديگر اطلاق نكنيم. با موازين مهندسي در باب تاريخ و با روش پژوهشي تاريخ درباره شعر و فلسفه حكم نميتوان كرد. اينها اصول و قواعد اوليهاي است كه در بسياري موارد رعايت نميشود. شايد با توجه به اين حرفها تعلق جايزه به چهار قله تكنولوژي كه ذكر شد بيوجه نباشد. قله تكنولوژي را با چشم هم ميتوان ديد. مساله جايزه مصطفي(ص) و اين خودگويههاي من از آن رو پيش آمد كه «فرهنگستان علوم» در «شوراي سياستگذاري جايزه» عضويت دارد و من كه نماينده فرهنگستانم بايد در باب آن تامل كنم و مخصوصا نظر همكارانم را بپرسم. به اين جهت من خلاصه اين مطالب را به همكارانم در مجمع عمومي فرهنگستان گفتم. بعضي از آنها به صراحت حرف من را تاييد كردند و هيچكس از مخالفت حرفي نزد. از بابت اين تاييد از مجمع گرامي ممنونم. اگر در اين مشورت تاخيري كردهام عذرم اين است كه ميدانستم فرهنگستان با اعطاي جايزهاي كه به تصويب شورايعالي انقلاب فرهنگي رسيده است، به طور كلي مخالف نيست. چيزي كه خاطرم را وسوسه ميكرد بيشتر حوزههاي اعطاي جايزه بود كه به گمانم چندان درباره آن نينديشيده بوديم اما با توجه به وضع تفكر موجود كه در آن همه علوم و معارف و آثار فكري با ملاك و ميزان تكنولوژي سنجيده ميشود بهتر است كه جايزه را به آخرين تكنولوژيها و پررونقترين آنها بدهند. قضيه ساده است. جايزه را به هر كس و به هر علمي كه ميخواهيم بدهيم اما اگر نام مصطفي(ص) بر آن مينهيم آن را به كسي يا كساني بدهيم كه اگر بپرسند مصطفي(ص) كيست و وجه اعطاي جايزهاش چيست براي پاسخدادن به دشواري و تكلف نيفتند.
بارها اتفاق افتاده است كه يك اثر را صرفا از آن جهت كه فهرست منابع و مراجع نداشته است كنار گذاشتهاند زيرا ميپنداشتهاند كه چون معمولا پژوهشها بايد با مراجعه به منابع صورت گيرد پس ارسطو و نيوتون و كانت و فرويد متفكر يا عالم نيستند. زيرا رفرانس ندارند.
شوراي سياستگذاري جايزه، چهار حوزه علم و تكنولوژي را معين كرده است اما معلوم يا روشن نيست كه ملاك انتخاب چيست؟ با تامل در حوزههاي تعيينشده و توجه به تخصص دانشمنداني كه ميتوانند جايزه بگيرند و مخصوصا با نظر به قدرت تكنيك و حكومت تقريبا بلامنازعي كه بر عقل و جان مردمان دارد، شايد بتوان حدس زد كه نقطههايي در بلندترين قله علم و تكنولوژي زمان، منظور نظر بوده است.
در مورد علوم فقه و مهندسي و پزشكي حكم نميكنم اما در علوم انساني راست ميگويند كه ما ملاكهاي دقيق نداريم ولي شايد ندانند كه با ملاكهاي كمّي رسمي در باب علوم انساني و فلسفه (و شايد در باب هيچ علمي) نميتوان حكم كرد.