پيرايهاي كه بر او بستند
سيدعلي ميرفتاح
اين قصه كشتي طلا، امروز بحثانگيزترين خبر بود. در مملكت خبرهاي ديگري هم هست. خبرهاي سياسي مهمند و خبرهاي اقتصادي مهمتر. داخل و خارج آبستن صدها خبر عجيب و غريب و سرنوشتساز است، اما خواجه در بند نقش ايوان است. وضعيت كمي، تا قسمتي آشفته است و ميطلبد كه مسوولان با هوش و ذكاوت اوضاع را كنترل كنند و هرچيزي را سرجاي خودش قرار دهند كه نيست. به خدا نيست. هنرمندي از سر صدق اثري شبيه كشتي ساخته و بعد اين كشتي تبديل به موضوعي شده تا بزرگان به ديدنش بروند و براي فرستادنش به كربلا و نجف اقدام مقتضي مبذول كنند. احتمال ميدهم سازنده كشتي از حديث «انالحسين مصباحالهدي و سفينهالنجاه» الهام گرفته باشد و براي عرض ارادت به اهل بيت عليهمالسلام دست به چوب و طلا برده باشد اما آيا منظور از سفينةالنجاه «كشتي طلا»ست؟ هنرمند بزرگوار را ملامت نميكنم. او آزاد است هر برداشتي بكند و با اين كار عشق و اخلاص خودش را نمايش دهد اما آيا آقايان كه به ديدن اين كشتي ميروند نبايد حرفي بزنند و نكتهاي بگويند كه معلوم شود ما شيعيان، ظاهربين نيستيم و مثل سلفيها صورت عبارتها را تقديس نميكنيم و گرفتار پوست نيستيم و هرگز مغز را رها نميكنيم؟ آيا اصلا در چنين موقعيت بغرنجي كه همه مقامات متفقا معضلات اقتصادي را مهمترين مشكل كشور ميدانند، آب و تاب دادن به اين خبر كار خوبي است؟ صريح بپرسم. آيا بعد از چهل سال از انقلاب اسلامي، فهم ما از تعاليم ديني به اين درجه رسيده است كه كشتي طلا بسازيم و آن را در بوق و كرنا كنيم و زرق و برق بيحاصل را به چشم بياوريم و بعد هم بفرستيم يا بفروشيم يا هرچه؟ كجا زندگي ميكنيم؟ چه ايدهاي در سر داريم؟ كجاي كاريم؟ اگر امام حسين عليهالسلام خودشان بودند و در اين اوضاع و احوال چنين تظاهراتي را ميديدند چه ميگفتند؟ نميخواهم بحثهاي قديمي را سر بيندازم. خيلي ساده و مخلصانه و متواضعانه ميپرسم كه كشتي طلا به چه دردمان ميخورد؟ بزرگان از اوضاع كشور خبر ندارند؟ خيلي سخت است حساب و كتاب كنيد و بازتاب اين خبر را در شبكههاي مجازي و غيرمجازي حدس بزنيد؟ حريف مجلس ما خود هميشه دل ميبرد/عليالخصوص كه پيرايهاي بر او بستند.