هاشمي به روايت هاشمي(9)
روزنامه اعتماد مصاحبه مركز اسناد انقلاب اسلامي با آيتالله هاشمي را روز نوزدهم دي منتشر كرد كه ادامه آن به صورت روزانه منتشر خواهد شد. روز شنبه بخشي از پاسخ آيتالله هاشميرفسنجاني به اين سوال «ملاقات ايشان با شاه و اين برخوردهاي تقريبا نزديك را چطوري توجيه ميكرديد؟» به چاپ رسيد كه امروز ادامه آن را در زير ميخوانيد.
خب، جبهه ملي با اينكه آن موقع كار بزرگي هم كرده بودند و شاه را شكسته بودند و قضيه 30 تير هم باز عمق بيشتري داده بود به قضيه ولي به خاطر اين كارهاي اينطوري كه حالا ما، تجزيه و تحليل زياد سياسي هم نداشتيم روي اين مسائل. من فكر ميكنم با احساسات مذهبي و با ادراكات طبيعي اسلاميمان ديگر اواخر عمر اينها با اينها دلخوشي نداشتيم. به طوري كه وقتي مصدق را زدند، گرفتند. من به نظرم ميآيد كه جو اطراف ما ناراحت نشد.من آن موقع در نوق بودم؛ رفته بودم براي تبليغ تابستان، دلاك ده ما، سلماني ده آمد شب خبر داد و تبريك گفت. كه من چي گفتم يادم نيست اما جو مذهبي اين جوري بود كه شكستن دكتر مصدق را آمد تبريك گفت كه آن البته دهاتي و عوام و تحت تاثير تبليغات و فلان بود اما خب، ما خودمان الان يادم نيست ولي به ذهنم نميآيد كه بدم آمده باشد از تبريك او، يا چيزي گفته باشم.
اين طور شده بود كه جبهه ملي به خاطر اين سياستها و رفتار بدي كه كردند، بعد از پيروزي و همين كارهايي كه ليبرالها ميكنند آن موقع هم اثرش را روي طلبهها و روي جوانها و اينها، گذاشته بود. سقوطشان يك مصيبت تلقي نشد. برگشت شاه را كارهاي بد اينها درست كرد. يعني زمينه كارهاي بعدي شاه را، بد عمل كردن جبهه ملي درست كرد. البته تودهايها هم موثر بودند. حالا آن هم به پاي جبهه ملي گذاشته ميشد ديگر. از خاطرات معروف ما همين مسائلي بود كه وقتي برقعي را آوردند قم، برقعي سيدي بود پيشنماز بود در مسجد امام ولي روحيه چپي و اينها، داشت. چپيها آمدند گولش زدند و بردنش كنگره وين، بعد از آنجا كه برگشت، تودهايها در قم يك استقبال عظيمي از اين كردند. خب، تودهاي ديگر قم نبايد جاذبه داشته باشد، طلبهها هم مخالف بودند با اين كار. ما هم جزو مخالفان رفتيم، يادم است كه توي صحن و آنجاها كه رفتيم مخالفت ميكرديم. بعضي از اين خدمه حرم و اينها جزو تودهايها بودند، اينها طلبهها را ميزدند و ما آن شب يك عدهاي از طلبهها كتك خوردند. آنها آمدند جلوي حرم، جلوي همين ايوان آيينه قرآن را[ناتمام]... اهانت كردند به طلبهها، به حوزه، به آقاي بروجردي، به قرآن اينقدر اينها بد عمل كردند. بعد رفتند در خانه آقاي بروجردي اهانت كرده بودند. ما همان شب حركت كرديم و فردايش قيام كرديم كه آن حادثهاي كه شما اشاره كرديد؛ شايد همانموقعها اتفاق افتاد، طلبهها را كتك زدند.
دقيقا چند نفر طلبه زخمي شدند؟
من آن قدرها خيلي روشن يادم نيست. در آن قضيه طلبهها كتك خوردند و يك عدهاي از طلبهها شايع شد كه مفقودالاثر شدند. يازده نفر ميگفتند كشته و مفقودالاثر شدهاند كه ماها باز در متن قضايا نبوديم؛ ديگران هدايت ميكردند مسائل را، ما جزو سياهي لشكر بوديم. رفتيم در خانه آقاي بروجردي شب آنجا استغاثه كرديم، كمك خواستيم. فردا مرحوم آقاي شيخ علياكبر تربتي آمد سخنراني كرد در مدرسه فيضيه. ما اجتماع كرده بوديم، بعد هم رفتيم در شهرباني در شمال همين شيخان، شهرباني آنجا بود. يك ساختمان آجري هست شهرباني بود آن موقع قبلا شهرباني بود. ما رفتيم آنجا و تظاهرات كرديم پاسبانها يا ژاندارمها آمدند. نميدانم، در بالكن ايستادند. مبلغي يكي از طلبههاي داشمشتي آن موقع بود. ايشان يكدفعه پريد رفت بالا و از تو سالن رفت در بالكن و ما ديديم. اسلحه اينها را گرفته و با اينها گلاويز شده. خيلي حادثه عجيب و غريبي بود ديگر. اين شهامت بود، به نظر ما شهامت بود ديگر. او هم جزو كساني بود كه با فداييان اسلام اينها، شعار ميداد. سخنراني هم خوب ميكرد. جزو كساني بود كه با شعار و سخنراني حرف ميزد، آباداني بود. كه يكدفعه شروع كردند گاز اشكآور پرت كردن ميان ما. به ما حمله كردند، پاسبانها و اينها، حمله كردند. ما فرار نكرديم، گاز اشكآور انداختند. گاز اشكآور كه انداختند خب، ما نميدانستيم چيه؟ يكدفعه چشمهايمان شروع كرد به سوختن و آب آمدن. رفتيم در خانه آقاي بروجردي داد و فرياد كرديم، كسي به دادمان نرسيد. متفرق شديم در شهر. همان وقت منزلمان در كوچه حرم تقريبا مقابل كوچه ارگ پهلوي كتابفروشي مولانا اينها، اينجا يك كوچهاي بود در بالاخانهاي يك اتاقي اجاره كرده بوديم، در آن كوچه بوديم. شب رفتيم آنجا و بوي گاز اشكآور آنجا را هم گرفته بود و چشممان تا صبح ميسوخت. خيلي حادثه وحشتناكي شده بود آن شب براي ما. دوباره فردا طلبهها جمع شدند فردايش بود يا همان روز بود، رفتند چند تا مغازه بود در شهر ميگفتند اينجا پاتوق تودهايها بود، يكي آرايشگاه نامي بود در خيابان ارم آن بالا، يكي خياطي بود مال آقايي بود برادر آن سيد آقايي اين برادرش طلبه بود، يكي از اين كفشكنهاي حرم، آنجا از پاتوقهاي تودهايها بود، ريختند طلبهها اينجاها را شكستند و خرد كردند. حادثه خيلي پر سروصدايي بود. بعد ديگر آقاي بروجردي از تهران كساني را خواست، آمدند و قول مساعدت دادند در همين صحن سخنراني گذاشتند. فردا براي اينكه يازده تا مفقودالاثر ما داريم اين آقاشيخ فضلا... محلاتي جزو سخنرانها بودند، آقاي مكارم هم جزو سخنرانها بود.