بناي اوليه كمپاني تئاتر «ويواريوم استوديو» سال 2003 در شهر پاريس گذاشته شده و فيليپ كِن- Philippe Quesne- از آن زمان تا امروز علاوه بر مديريت مجموعه، نگارش و كارگرداني بعضي آثار اين كمپاني را نيز برعهده گرفته است. مجموعهاي متشكل از نقاشان، هنرمندان موسيقي، بازيگران و پرفورمرهايي كه زير نام اين كمپاني در جشنوارههاي متعدد حضور يافتهاند. از اين جمله ميتوان به اجراي نمايش «ملانكولي» يا «ماليخولياي اژدهايان» در سيوششمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر اشاره كرد كه با واكنشهاي متفاوتي از سوي تماشاگران مواجه شد.
نمايشي كه بناي خود را بهواسطه تكنيكهاي بصري و طراحي چشمنواز صحنه پيش روي تماشاگر قرار ميداد و از امكاناتش براي ساختن يك سرزمين خيالي بهره ميگرفت، در نهايت عدهاي از مخاطبان اعتراض داشتند و بعضي هم به تشويق و تمجيد پرداختند؛ واكنشي كه جذابتر از موافقت يا مخالفت صرف به نظر ميرسد، چون در چنين مقطعي است كه ميتوان انتظار داشت بين موافقان و مخالفان گفتوگو شكل بگيرد. نكته قابل تامل ديگر حضور دو هنرمند با رويكرد متفاوت از تئاتر فرانسه است؛ ژروم بل، كارگردان نمايش «شرتولوژي» با ديدگاههاي برخاسته از فلسفه- آلتوسر، فوكو، رولان بارت، مارگريت دوراس و غيره- در كنار فيليپ كن كه به عنوان يك ويژوال آرتيست بيشتر بر تكنيكهاي بصري و نه مفاهيم آنچنان فلسفي تمركز دارد.
يك صبح سرد زمستاني در هتل فردوسي با فيليپ كن به گفتوگو نشستم كه در نهايت با حرارت گرماي زياد به پايان رسيد. آنچه پيش روي شما قرار دارد مرهون همراهي سارا كريميان و بهار سرلك است كه ترجمه مصاحبه بدون همراهي بيمنت و البته صميمانهشان امكانپذير نبود.
كار شما نمايشي درباره نمايش دادن است. يك جور «ايزابل در سرزمين عجايب». ايده اجراي اين كار چطور به ذهنتان رسيد؟
متوجه شدم كه ميگوييد ايزابل هم مثل «آليس در سرزمين عجايب» اثر لوييس كارول است. من هميشه نوشتن نمايش را با همين عنوان شروع ميكنم. از ارتباط ميان ماليخوليا (melancholy) و اژدهايان الهام گرفتم. برايم غريب و جالب بود. ابتداي نمايش مشخص است كه ماشين خراب شده و صحنه زيباي تئاتر را داريم. نمايش را در اين صحنه شروع ميكنيم. بنابراين وقتي در مقابل صحنه تئاتر ايستادهايد، چه اتفاقي ميافتد و چطور نمايش را در اين صحنه شروع ميكنيد؟ من با چهار بازيگر كار ميكنم و معمولا آثارم را براي بازيگرانم مينويسم.
از نظر من ملانكولي احساسي است كه هنرمند به هنگام الهام گرفتن، تجربه ميكند؛ در واقع زماني كه رويارويي با دنيا دشوار است، مشكلات دنيا بيشمار است و حالا از دست هنرمند چه برميآيد؟ هنرمند ميتواند از هنرها كمك بگيرد، از شعر، هنرهاي تجسمي، ادبيات، موسيقي و غيره.
در اروپا در زمان قرون وسطي جستوجويي بود كه در آن شواليه بر ضد اژدهايان برميخاست و با آنها مبارزه ميكرد. در اين نمايش از اين جستوجو نميگوييم بلكه از جستوجوي هنرمند ميگوييم و ديگر از اژدها خبري نيست و اين اژدها در دنياي مادي وجود ندارد. در واقع اينجا اژدها، قدرت اعمال شده بر هنرمند است، اين قدرت كاملا استعارهاي از اين اژدها به شمار ميرود. از سوي ديگر طراحي در اثر من امري مهم است و هميشه ترجيحم بر اين است كه صحنهاي زيبا بسازم. من فكر ميكنم بهتر است چيزي را پنهان نكنم و همهچيز را با جادو و موسيقي تركيب كنم و براي مخاطب شرح بدهم.
همانطور كه اشاره كرديد در اين نمايش مدام تصاوير زيبا ميسازيد اما آن را خراب ميكنيد. ولي كار در ادامه طوري پيش ميرود كه خودش هم تخريب ميشود. برخلاف تصويري كه نشان ميدهد منتقد چيزي نيست. يعني مثل نماي زيبايش محتواي زيبا هم داشته باشد. اينطور است كه در نهايت نمايش به چيزي بدل ميشود كه ميگويد عليه آن شكل گرفته است.
ايده من ساختن است و ساختن را به خراب كردن ترجيح ميدهم چون اين ساختنها نشاندهنده احتمالات و امكانهايي هستند. اما در نمايش من اين ساختنها و خراب شدنها از افسانه سيزيف گرفته شده است. اينكه نمايش به آن چيزي تبديل ميشود كه عليه آن برخاسته بود، انتخاب شده است.
طبيعتا قرار است اين تاثير را به مخاطب هم انتقال دهد، اما چطور؟
اگر انتظار داشتيد دراماتورژي من از تضادها و درگيري، خونريزي تشكيل شده باشد، بايد بگويم اصلا سبك تئاترم اين نيست. در نمايشهايم اصلا تضادها را نميآورم و بيشتر به چگونگي ساخت يك جامعه خيالي (يا مصنوعي) ميپردازم. ميدانيد در جامعه خيالي ايزابل هميشه خوشحال و خوشبين است با وجودي كه در نمايش اتفافات زيادي ميافتد اما در زندگي حقيقي چنين نگرشي امكانپذير نيست. از نظر من تئاتر همين است.
شما با اين نمايش در جشنواره آوينيون هم حضور داشتيد، نظر منتقدان چه بود؟
براي اين نمايش نميدانم چرا خيلي اشتياق نشان دادند؛ برايم واكنشي غيرعادي بود. مخاطب عادي داشتيم كه از نمايش خوشش آمده باشد و مخاطبي هم داشتيم كه اصلا خوشش نيامده بود. اما منتقدها نگاه خودشان را دارند. فرانسه مثل آلمان نيست كه براي يك نمايش كلي گزارش بنويسند و دربارهاش بحث كنند دليلش هم اين است كه رسانه در فرانسه خيلي عوض شده است. به عنوان مثال در آلمان نشريههاي زيادي درباره تئاتر منتشر ميشود ولي ما در فرانسه با اين حجم از مجله و روزنامه درباره تئاتر مواجه نيستيم.
درباره مراحل توليد اين نمايش هم ميگوييد؟ در كدام شهر كار ميكنيد؟
در يكي از كمپانيهاي پاريسي تئاتر كار ميكنم. كارگردان تئاتر هستم اما سالهاي سال است كه به صورت زيرزميني (البته متفاوت معناي نمايش زيرزميني در ايران است) كار ميكنم. براي فرانسويها سخت است كه بگويند تئاتر زيرمجموعه هنرهاي تجسمي است، چون تحصيلاتم را در رشته هنرهاي تجسمي و مشخصا visual Art گذراندم. وقتي در مدرسه تحصيل ميكردم، يعني 15 سال پيش، همهچيز فرق ميكرد. هفت هشت سال پيش ميان هنرهاي تجسمي، درام و رقص تفاوتي قائل ميشدند.
حمايتهاي دولتي دريافت ميكنيد؟ كمپاني سرمايهاش را از كجا تامين ميكند؟
در فرانسه خيلي چيزها تغيير كرده است. معمولا كارگردانها بايد سراغ تهيهكنندهها بروند بنابراين بايد شرحي از نمايش براي مدير كمپاني تئاتر يا جشنواره بدهند و او را متقاعد كنند. اين كار بهتر از اين است كه سراغ وزارت فرهنگ برويد چون اين وزارت بخش كوچكي از سرمايه را تامين ميكند. از طرفي جشنوارهها اين شانس را براي من مهيا كردند كه در آلمان و استراليا حضور داشته باشم. اما اگر وزارت فرهنگ كار شما را در نظر بگيرد، بعد از 7 يا 8 سال كه اگر در اين مدت هم ناپديد نشده باشيد، مورد توجه و حمايت قرار دهد، به مدت 3 سال هزينهاي ثابت به شما تعلق ميگيرد.
متوجه شدم كمپاني كمشپيله آلمان در جشنواره شما حضور داشت، ببينيد شيوه كار آنها دقيقا متفاوت با چيزي است كه من ميپسندم. مثلا نمايش ما هفت بازيگر دارد و همانطور كه در اجراي ملانكولي هم مشاهده كرديد همه كارها را در كنار هم انجام ميدهيم و مشابه كمپاني كمشپيله نيست كه 35 نفر متشكل از چند متخصص صحنه، طراح نور و دستيارانش و غيره براي اجراي يك نمايش كار كنند. من دوست دارم با متدهاي كمپاني خودم پيش بروم. از 10 سال پيش با يك گروه كار ميكنم و با يك طراح صحنه و لباس و نور همكاري دارم.
ژروم بل اينجاست شما هم اينجا هستيد. دو شكل متفاوت از تئاتر فرانسه در جشنواره فجر ايران حضور دارد. سبك شما با همديگر متفاوت است. تا به حال شده به شما بگويند چرا شبيه به او كار نميكنيد؟ يا فكر نميكنيد تئاتر ژروم بل در حال گسترش است؟
ما خيلي قصد معرفي فرانسه را نداريم اما توجه ايران به تئاتر ما هميشه متفاوت بوده است. و انتخاب من در اين جشنواره نشان ميدهد كه من سعي كردهام بگويم نمايش چيست، چطور نمايش ساخته ميشود، تعريف تئاتر چيست، به چه چيز رقص ميگويند؟ ما وجه تشابه و تفاوتهايي داريم.
من به دراماتورژي توجه ويژهاي دارم اما ژروم بل در مورد زمينههاي بدونِ رقص (non dance) تحقيق ميكند كه مبتني بر يك سكون است. ژروم روي نوعي از رقص مفهومي (conceptual dance) كار ميكند كه رفته رفته طرفداران بيشتري پيدا كرده است.
به هرحال ما در فرانسه با گونههاي متفاوتي از تئاترهاي كلاسيك گرفته تا بسيار مفهومي (superconceptual) مواجه هستيم كه همه در يك كشور روي صحنه ميروند. مانند آنچه سينماي ايران ناميده ميشود ولي دهها فيلم با شكلهاي متفاوت را شامل ميشود. شما سينماي عباس كيارستمي را داريد اما سينماي محسن مخملباف به ويژه فيلم «سلام سينما» هم در اين بين وجود دارد كه البته من بسيار به ايده آن علاقهمندم. شما با تعداد زيادي از دوستداران سينما مواجه هستيد كه براي تست بازيگري آمدهاند و يك فيلم درباره سينما در حال ساخت است كه از منظر هنري بسيار پرقدرت عمل ميكند.
در روزهاي حضور گروه شما در ايران اتفاق خاصي افتاد كه علاقهمند باشيد دربارهاش صحبت كنيد؟ به ويژه در مواجهه با تماشاگر ايراني.
واقعا برايم جالب است بدانم مخاطب ايراني به چه چيز فكر ميكند ولي با صدها ايده و نظر مواجه خواهيم شد. آقايي كه مدرس تئاتر به نظر ميرسيد خيلي عصباني و با خشونت به من گفت كه اين تئاتر فرانسه نيست؟ اما تئاتر فرانسه واقعا چيست؟ او ميگفت من در تئاتر فرانسه كار كردهام و تئاتر فرانسه را ميشناسم.
هنرمندان ايراني زيادي در فرانسه تحصيل كردهاند و بعضي از آنها هم با پيتر بروك همكاري داشتهاند، شايد يكي از آنها بوده.
من پيتر بروك را خيلي دوست دارم و تئاتر خيلي زيبايي دارد ولي چرا گونههاي متفاوت را نپذيريم؟ ولي اين سوال مطرح شد كه چطور ميتوانيد در اين نمايش كار كنيد؟ درحالي كه ما با شيوههاي اجرايي متفاوت مواجه هستيم؛ پس مشكل كجا است؟ تئاتر مانند همين چيزي است كه در جشنواره تئاتر فجر ميبينيم، مجموعهاي شيوههاي اجرايي در كنار هم.
خب هنرمندان نسلهاي مختلف ايدههاي خاص خودشان را دارند. بعضي هنرمندان ايراني دهههاي 60 و 70 ميلادي را ديدهاند و به واسطه ذهن انتقادي و روشنفكرانه با تئاتر مواجه ميشوند.
بله، درست مشابه فرانسه اما به هرحال هنر، هنر است و راههاي مختلف براي پرداختن به تئاتر وجود دارد. شما وقتي نتوانيد چيزي منتشر كنيد، كه نويسنده نيستيد. تئاتر فقط شكسپير يا مولير نيست ولي خب ظاهرا اين يك پرسش و مواجهه ابدي درباره هنر نه فقط در فرانسه كه در تمام جهان است.
تحمل چندصدايي
حضور ژروم بل و فليپ كن اين دو هنرمند فرانسوي در جشنواره تئاتر فجر فرصتي مناسب براي آشنايي با شمايي از آنچه در تئاتر فرانسه جريان دارد به دست ميدهد. آنهم در شرايطي كه بعضي هنرمندان تئاتر و تماشاگران ايراني معتقد بودند آنچه توسط گروه «ويواريوم استوديو» در تالار وحدت روي صحنه رفت به تئاتر فرانسه ارتباط چنداني نداشت؛ واين دقيقا مشابه نظري است كه بعضا درباره تئاتر ايراني مطرح ميشود. اما فليپ كن در واكنش به اين اظهارنظر ميپرسد «چه كسي ميتواند بگويد تئاتر فرانسه چيست؟» برهمين اساس بايد از منتقدان بعضي نمايشهاي ايراني بپرسيم، آيا تئاتر ايران واقعا چيزي جز مجموعهاي از هنرمندان با سلايق و نمايشهاي مختلف در كنار يكديگر است؟ آيا وقت آن نرسيده كه چندصدايي را بيشتر تحمل كنيم؟