هاشمي به روايت هاشمي (19)
روزنامه اعتماد مصاحبه مركز اسناد انقلاب اسلامي با آيتالله هاشمي را روز نوزدهم دي منتشر كرد كه ادامه آن به صورت روزانه منتشر خواهد شد. آيتالله هاشميرفسنجاني در ادامه اين مصاحبه در مورد اهداف كساني كه بعد از فوت آقاي بروجردي بهدنبال استفاده از فقدان يك مرجع قدرتمند متمركز و تضعيف اسلام بودند؛ توضيحاتي داده بود كه در شماره امروز ميخوانيد.
هدف صدور اعلاميههاي پي در پي چه بود؟
اينها رشد داشتند ميدادند. ديگر رهبري امام تبلور پيدا كرد. آنها هم ميترسيدند از يك رهبر سياسي- مذهبي آن هم از تيپ امام. آدمهاي آن طوري آنها هميشه از امام عصباني بودند. اين بود كه عاقلانه پس گرفتند. منتها اين پس گرفتن روحيه داد براي تحقق به خود پيروزي. مقدمه را براي برنامههاي بعدي فراهم كرد كه حالا بايد در قسمتهاي بعدي...
سياست آنها به چه سو گرايش داشت؟
اينها از زمان مصدق متهم بودند به امريكايي بودن، بعد از قضيه افشار طوس و اين طور چيزها كه پيش آمده بود اينها [نامفهوم]... بعد متهم بودند كه اينها جنبه ضدشرقي داشتند، غربي بيشتر بودند البته اينها ديگر مال سالهاي بعد است كه ما با اينها آشنا شديم و بحث ميكرديم. آنها با نهضت آزادي مخالف بودند و فكر ميكردند نهضت آزادي مثلا يك مقدار شرقي است. عملا هم همين طورها بود يعني عملا اينها هميشه بيشتر ميكشيدند به طرف سياستهاي ضدشرقي، حساسيت را بيشتر آنجا نشان ميدادند در تودهايها. چون حزب كمونيست و چون شورويها تاييد كردند يعني تبريك گفتند به شاه قضيه رفراندوم و بعدش اينها را خب، تودهايها هميشه به مثابه زبان شوروي عمل ميكردند در ايران و در اين لوايح ششگانه به خصوص به اصطلاح انقلاب سفيد، يك چيزهايي بود كه تودهايها نميتوانستند يا نميخواستند ظاهرا با اينها مخالفت كنند خيلي. آن روزهاي اول موضع روشني لااقل براي ما نداشتند. من نميدانم كه مجامع مخفي اينها چه كار ميكردند. بعدا ديگر، كم كم راديوهايشان هم مخالفت با شاه و اينها، ميكرد. به عنوان مثال «راديو سراي ملي» و بعدا «راديو پيك ايران» و اينها. آنها اين مسائل را از هم جدا ميكردند، همهشان با اينكه روحانيت محور مبارزه نشود، مشترك بودند. اين به نظر من در همه بود يعني در غيراسلاميها، در اسلاميها مثلا فداييان اسلام اگر رمقي داشتند خوب تاييد ميكردند قضايا را. آن جرياناتي كه با آيتا... كاشاني در بازار كار ميكردند حالا به هر اسمي به اسم مذهب بودند اينها تاييد ميكردند. آنها يك كساني بودند كه از دوستان آيتا... كاشاني بودند همكاري با ايشان ميكردند بعد كه مطرود شده بودند ديگر، شكست خورده بودند، آنها موثر بودند در مبارزه. بلدتر بودند از آن مذهبيهايي كه تازه ميخواستند وارد مبارزه بشوند؛ آنها سوابقي داشتند، آشناتر بودند. اينها ميآمدند كمك ميكردند به صور مختلف، بعد روي موضع كلي اينهاست حالا، تا بعدا برسيم به مواردي كه پيش ميآيد روي موردها حرف ميزنيم. خوب ما در آستانه انقلاب سفيد شاه قرار ميگيريم. به نظر ما اين طوري بود كه دولت و شاه بطور كلي و امريكا همه آنها در قضيه تصويبنامه حسابي شكست خوردند. البته آنها بعدا آن عقبنشيني خودشان را يك طوري توجيه كردند و دروغ هم ميگفتند، ميگفتند عقبنشيني تاكتيكي بوده براي اينكه آماده بشويم براي هجوم جديد. من اين را قبول ندارم. البته آنها برنامه براي كارهاي وسيع داشتند بعدا آن را شايد به عنوان مقدمه انجام دادند ولي عقبنشيني آنها عقبنشيني اين طوري نبود كه مثلا ما چيز كرديم كه اينها بيايند جلو و بعد سركوبشان كنيم. نه، آن موقع فكر كردند كه آمادگي كامل ندارند، در آن مورد شكست خوردند. روحانيت يكپارچه بود. اينها خودشان را آماده كردند و يك مقدار هم زمينهسازي كردند براي برنامه جديد. فكر كردند مثلا اگر بناست درگير بشوند- در اين برنامه دوم- درگير بشوند بهتر است. به حساب ظاهر هم عاقلانه بود. حالا ميگويم چرا عاقلانه بود. شما ميدانيد كه اين شعار انقلاب سفيد به صورت ظاهر مسائلي را مطرح كرد كه اگر يك دولت لااقل بيسابقهاي قضيه را مطرح ميكرد ممكن بود خيلي از مردم را گول بزند ولي چون مردم شاه را ميشناختند و وضع خانواده پهلوي و زندگي خود اينها و درباريها و اطرافيان و كساني كه در نظام حمايت ميكردند از نظام و مسائل را ميدانستند اصلا نميتوانستند باور كنند كه نظام شاه آن شعارها را بدهد. مثلا اصلاحات ارضي يا تقسيم كارخانهها يعني فروش كارخانههاي دولتي به عنوان پشتوانهاي، يا ملي كردن جنگلها. خب، براي اينها اين طور چيزها وقتي كه مطرح ميكردند مردم ميدانستند كه اصلا نظام باندش باند سرمايهدارها و زمينداران بزرگ است. چطور ميتوانستند باور بكنند كه تقسيم اراضي جزو اين باشد. قبلا هم در دولت اميني اين تقسيم اراضي را مطرح كرده بودند و يك مسائلي داشتيم از سابق با اينها. يا مثلا جنگلها را بگوييم ملي كردند هر گوشهاي كه جنگلي بود دست همينها، دست خودشان بود. اينها ميخواستند ملي كنند، بايد خودشان دست بردارند. دست مردم كه نبود جنگل كه اينها بخواهند ملي كنند. يا اينكه بيايند كارخانهها را به عنوان پشتوانه چيز بفروشند. مردم بحق تفسير ميكردند از اين كارها به اينكه مثلا جنبههاي ضد ديني دارد، جنبههاي عوامفريبي دارد. دروغ ميگويند اينها، ولي اينها رفتند در سنگر مترقيين. تفاوت قضيه اينجا با آن دفعه مثلا با قسم به خدا و قرآن و غير اسلام مواجه بوديم.