حق اعتراض در فوتبال ايران
علي عالي
1- فوتبال در ايران استاندارد نيست؛ انگار تمريني است براي «به درِ بسته خوردن». آدمها هم چارهاي ندارند جز عادت به بازي در اين فضاي غيراستاندارد. غريبهها هم بعد از مدتي ميآموزند چگونه به اين وضع عادت كنند. از كارلوس كيروش اگر بگذريم، بيشتر مديران، مربيان و بازيكنان ياد گرفتهاند كه چگونه در اين فضايِ بسته روزگار بگذرانند و بخشي از اقتصادِ ورشكسته فوتبال ايران باقي بمانند. فوتبال ايران شبيه اتاقي است با سقف كوتاه و انباشته از اسباب و اثاثيههايي كهنه و قديميِ يادگار آدمهاي گذشته. اين فوتبال ربطي به اينجا و امروزِ ما ندارد. كمبود «حرف حق» چنان مشكل لاينحل فراگيري است كه بعد از مدتي آدمها ديگر به آن فكر هم نميكنند.
2- مرداني كه ميتوانستند اعتبار فوتبال ايران باشند قيد حضور در اين فوتبال را زدهاند: وحيد هاشميان و مهدي مهدويكيا. علي كريمي و علي دايي هم ماندند و شدند نمادي از مبارزه با فساد در فوتبال ايران. صدايي كه با وجود برخي تلاشها، ساكت نشدند. براي ماندن، همرنگ اين فوتبال غيراستاندارد نشدند. آنها هم ميتوانستند مثل خيليهاي ديگر در تار و پود فوتبال تنيده شوند و بدونِ احساس نيازِ به روزشدن، باقي بمانند و تيم داشته باشند اما متفاوت ماندند.
3- در دنيايِ فوتبال ايران، ما خودمان را فقير نميدانيم. بلكه خودمان را بهترين تماشاگران دنيا ميدانيم، خودمان را پيشرفته ميناميم و از تعداد جامها، تعداد قهرمانيها و تعداد عنوانها نام ميبريم. شرايط به سويي رفت كه ما همه در شرايطي كمابيش يكسان زندگي كنيم و در فوتبال فعال باشيم. مدير، مربي، بازيكن، خبرنگار و هوادار وارد چرخهاي شدند كه از هم جدا نشوند كه خطاها ديده نشود كه اشتباهات سرپوش گذاشته شود. خوبيِ اين رويكرد اين بود كه همه ما مثل هم شده بوديم و بدي اين بود كه خودمان اينرا نميدانستيم. اين، همان چيزي است كه واقعيت را از ما دور ميكند. لايههاي متفاوت از واقعيتي متفاوت. از آرمانهاي متفاوت. معناهايي كه با آنها بار آمده بوديم و با همه وجود به آن باور داشتيم. مثل همين كه اگر جادوگر نداشته باشيم، موفقيت دور از دسترس است. مثل اينكه اگر دلال نداشته باشيم، بازيكن خوب نميتوانيم جذب كنيم. باور اينكه براي حمايت بايد با خبرنگاران و رسانهها، قرارداد داشته باشيم. مثل اينكه اگر بخشي از قرارداد را به مدير و مربي ندهيم، جذب باشگاه نخواهيم شد. مثل مربياي كه آموزش ديده از حريف جاسوسي كند تا به تركيب آنها پي ببرد. از اين دست مثالها بسيار است.
4- علي كريمي و علي دايي به وضعيت عجيب فوتبال ايران اعتراض دارند. او فرياد زد: « يك بطري به زمين پرت كردند چهل ميليون تومان ما را جريمه كردند.
اين جريمه روي چه حسابي است؟» تا جايي كه ما ميدانيم در فوتبال ايران هيچ منطقي پشت اينجور تصميمگيريها نيست. دليلش قطعا هواداران نبوده، خواستن يا نخواستن آنها كه اهميتي ندارد، آنها بهتر است سرشان به كار خودشان گرم باشد.بهنظر ميرسد همهچيز مربوط به «مصلحت عالي» است. مرداني كه نشستهاند و دور از بطن فوتبال، قانون تعريف ميكنند. فوتبال ايران تلنباري از خشمهاي فروخوردهاي است كه پشتوانه ندارند، هدايت شده نيستند، بدهكار نيستند اما طلبكار هستندو فرياد ميزنند بر سر فوتبال ايران و مديرانش. به علي كريميها حق بدهيم. صداي آنها بايد شنيده شود. او مثل بسياري ديگر بهدنبال شفافسازي است.
4- صداي علي كريمي و علي دايي را بشنويم كه به وضعيت فوتبال ايران اعتراض دارند. صداي اين فرياد را بايد شنيد كه: « يك بطري به زمين پرت كردند چهل ميليون تومان ما را جريمه كردند. اين جريمه روي چه حسابي است؟» چه منطقي در فوتبال ايران چنين تصميمگيريهايي را توجيه ميكند؟ خواست هواداران؟ خواستن يا نخواستن آنها كه هيچگاه اهميتي نداشته است. اصلا بهتر است هواداران در اين ملغمه فوتبالي سرشان گرمِ حاشيه باشد تا از متن نپرسند. فوتبال ايران جايي است كه منطق در آن جواب نميدهد كه تكليف همهچيز را «مصلحت عالي» مشخص ميكند. مرداني دور از بطن فوتبال كه دور هم نشستهاند و قانون تعريف ميكنند. اين مصلحت عالي فوتبال ايران را تبديل كرده به تلنباري از خشمهاي فروخورده. فريادهاي علي كريمي را بايد بشنويم؛ او پشتوانهاي ندارد، از جايي هدايت نشده و بدهكار كسي هم نيست اما حق دارد كه طلبكار اين فوتبال و مديرانش باشد. به علي كريميها حق بدهيم و صدايشان را بشنويم. اين صداها چيزي نميخواهند جز شفافسازي. مگر نه اينكه شفافيت اصل اول مبارزه با فساد است؟