دريغا مهدويان، دريغا ما
سيدعبدالجواد موسوي
باز دم محمد حسين مهدويان گرم كه نگذاشت بيشتر از اين سر كار برويم و به او دلخوش باشيم. همان موقع كه داستان كليد خوردن لاتاري مطرح شد و آقاي شورجه گفت بايد مراقب سرمايههايي مثل مهدويان باشيم و بعد ماجراي تهيهكننده جديد فيلم به ميان آمد، ميشد حدس زد اينبار داستان به كجا ختم خواهد شد. ما خوشبينانه و سادهدلانه در مقابل كساني كه ميگفتند مهدويان فيلمساز يك نهاد است، دفاع ميكرديم و ميگفتيم: او يك فيلمساز باهوش است كه خوب ميداند چطور بايد از امكانات يك نهاد استفاده كند و در نهايت حرف خودش را بزند. اما لاتاري نشان داد كه: يه بار جستي ملخك، دوبار جستي ملخك، آخر به دستي ملخك بله، مهدويان به قدر خودش زيرك است اما ديگران هم عقب مانده نيستند كه همه امكاناتشان را بسيج كنند تا در نهايت مهدويان كار خودش را بكند و بار خودش را ببندد. فيلمساز يك نهاد خاص بودن به خودي خود هيچ ايرادي ندارد اما اينكه كارگردان فيلم مخاطبانش را بحت و بسيط فرض كند و خودش را ابر رند همه آفاق، كمي برخورنده است. اينكه هنرمندي آن قدر زرنگ باشد كه هم براي آقاي روحاني فيلم تبليغاتي بسازد و در ديدار با رياست محترم جمهور ژست مظلومان را بگيرد و بگويد: من داشتم براي يك دولت مستقر فيلم ميساختم اما فضا طوري بود كه انگاري در يك خانه تيمي مشغول فعاليتم و چندماه بعد با يكي از مخالفان آقاي روحاني همكاري كند تا فيلم سينمايياش را جلوي دوربين ببرد، خيلي هم چيز عجيبي نيست. در اين سالها از اين چيزها كم نديدهايم اما فيلمساز محترمي كه در عنفوان جواني به بهروز افخمي تاسي ميكند ديگر بايد دعوي استقلال و اين حرفها را بگذارد در كوزه و آبش را بخورد و اين را هم بفهمد كه ميان رندي و مردرندي تفاوت بسيار است. براي فهم تفاوت اين دو مفهوم پيشنهاد ميكنم به كتاب آسيا در برابر غرب جناب داريوش شايگان مراجعه بفرمايند.