مركز افكارسنجي دانشجويان روز دوشنبه نتيجه نظرسنجي درباره پيگيري اخبار و تجمعات دي ماه 96 را منتشر كرد. نظرسنجياي كه ميگفت مردم در حوادث و ناآراميهاي ديماه براي پيگيري اخبار سراغ كدام رسانهها رفتند و بعد از فيلترينگ هم چقدر شانس خود را براي پيدا كردن فيلترشكن و رسيدن به تلگرام و اينستاگرام امتحان كردهاند. براساس اين نظرسنجي در جريان اين اتفاقها 9/50 درصد از شركتكنندگان در نظرسنجي اخبار را از صدا و سيما دنبال كردهاند و در رده بعدي شبكههاي مجازي به 3/29 درصد از مخاطبان اطلاعرساني كرده است. نكته جالبتر اينكه خبرگزاريها و مطبوعات در ردههاي آخر توجه بوده و به ترتيب 1/10 و 4/5 درصد مخاطب اين نظرسنجي را به دست آوردهاند. ارايه اين آمار عجيب باعث شد تا سراغ مجيد رضاييان، استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورناليسم برويم و سوالهايي كه درباره اين آمار به ذهن ميرسد، بپرسيم.
در سالهاي اخير كليت مباحث درباره رسانه ملي درباره عدم اعتماد مخاطب به اين رسانه و نحوه اطلاعرسانياش بوده؛ اتفاقي كه در حوادث دي ماه 96 هم ادامه داشت و كارشناسان بسياري هم منتقد آن بودند، آيا ميتوانيم اين درصد بالاي پيگيري اخبار و رتبهاي كه رسانه ملي به دست آورده را خلاف اين انتقادها بخوانيم و به نتيجه ديگري برسيم؟!
در بررسي هر نظرسنجي، سه نكته بايد مورد توجه قرار بگيرد. نكته اول موضوع نظرسنجي است و با توجه به پرسشي كه از جامعه آماري شده بايد اين موضوع و نتيجههاي آن را مورد بررسي قرار داد و نتايج جامعهشناختي، سياسي و فرهنگي از يك پديده گرفت. نكته دوم تركيب جامعه آماري پرسششوندگان است. اينكه اين نظرسنجي ملي بوده يا فقط در پايتخت اتفاق افتاده يا اگر فقط مختص تهران بوده در كدام محلهها صورت گرفته در بررسي نتيجه آن بسيار مهم است. نكته سوم هم دانستن اين نكته كه پاسخدهندگان به پرسشها معمولا در مواجهه با پرسشنامههاي رسمي و غيررسمي، دو رويكرد متفاوت در نظر ميگيرند و معمولا ممكن است از ارايه پاسخي صريح و شفاف امتناع كنند و شكل ديگري از حقيقت را ارايه دهند. با درنظر گرفتن اين سه نكته مهم ميتوان گفت كه اين آمار به معناي نمايش اعتماد مردم به صدا و سيما يا عدم اعتماد آنها نيست. چون اين يك نظرسنجي است درباره پيگيري اخبار و نه ميزان اعتماد به رسانهها. ممكن است مردم در اين حوادث، براي پيگيري سراغ صدا و سيما هم رفته باشند.
اعتماد صدرصدي با پيگيري اخبار براي مخاطب متفاوت است؟
بله. مخاطب ميتواند تلويزيون خود را روشن كند و اخبار را از رسانهملي ببيند. بعد هم سراغ شبكههاي ماهوارهاي برود و اخبار شبكههاي غيررسمي را دنبال كند و در انتها هم در كانالهاي خبري تلگرام و توييتر دنبال خبرها باشد. مخاطب براي رسيدن به اصل خبر، از همه اين ابزارها و رسانهها استفاده ميكند تا به يك جمعبندي نهايي برسد. اينجا ديگر بحث اعتماد درميان نيست و مساله براي مخاطب رسيدن به خبر است و نه اعتماد به اخباري كه از رسانههاي مختلف ميشنود.
با توجه به اين نكته دقيقا در روزهايي كه سرعت اينترنت پايين بود و تلگرام هم فيلتر، چرا درصد توجه به مطبوعات و خبرگزاريهاي رسمي پايين است؟
اين يك بحث متداول و هميشگي است. اينكه اقبال مخاطب به روزنامهها و خبرگزاريهاي رسمي كم شده و به دليل عدم اعتماد مخاطب به ارايه شفاف همه خبرها و گزارشها از رسانههاي رسمي و دلايل مختلف ديگر، مخاطب سراغ روزنامه يا خبرگزاريها نميرود. اما نبايد اين موضوع را فراموش كنيم كه بيشترين محصولي كه شبكههاي مجازي در اختيار مخاطب قرار ميدهند، بازتوليد مطالب روزنامهها است.
معتقديد مخاطب از مسير ديگري مطبوعات را پيگيري ميكند؟
البته درباره مطبوعات و خبرگزاريهاي درجه اول حرف ميزنم و آنهايي كه همچنان گزارشهاي توليدي دارند. بارها ديدهايم كه يك عكس يا تيتر يك، روزنامهاي در فضاي مجازي دست به دست شده و خبرش همهجا را گرفته. ممكن است تيراژ يك روزنامه در حال حاضر 5 هزار نسخه باشد اما وقتي روزنامهنگاري گزارش توليدي و دست اول دارد يا روزنامهاي سراغ سوژهاي مهم و ديده نشده ميرود، ميتوانيم ببينيم كه در فضاي مجازي مخاطبي 5 ميليوني پيدا ميكند.
پس اين بياعتمادي از كجا ميآيد كه حتي وقتي دسترسي به اخبار سخت است، مخاطب بازهم پاي دكه نميرود؟
مخاطب بههرحال دنبال خبر است. او ميخواهد تمام خبر را با تمام ابعادش داشته باشد و در جريان همه نانوشتهها و ناگفتهها باشد. مخاطبي كه ميداند رسانههاي رسمي تمام آنچيزي كه هست را نميگويند و ممكن است درگير خطقرمزها و... باشند، سراغ امكانات و دسترسيهاي ديگر ميرود و بههرحال مسير خود را براي رسيدن به خبر واقعي پيدا ميكند. اما درباره عدم اقبال به روزنامهها، نزديك به دو دهه است كه اينرا ميگويم و حالا باز دوباره تكرار ميكنم؛ مساله مطبوعات و خبرگزاريهاي رسمي، فقط آزادي بيان و شرايط كاري نيست. روزنامهنگاران ما بايد بدانند دوران «ويگفت» و «ويافزود» به سر آمده. مردم ديگر دنبال خبر نيستند ميخواهند از «چرايي»ها و «چيستي«هاي وقايع مطلع شوند. براي پركردن اين خلاها بايد بدانيم كه روزگار بازتاب خبرها به سر آمده و بايد سراغ روزنامهنگاري تحليلي برويم و پاسخ پرسشهاي مخاطب را درباره خبرها پيدا كنيم.
و شما راهحل را در روزنامهنگاري تحليلي ميدانيد؟
بله. ژانر روزنامهنگاري تحليلي از آغاز همگاني شدن وبيك، در سال 1990 تاكنون به عنوان يك راهحل جدي در رقابت با رسانههاي اينترنتي نه تنها از سوي مطبوعات كه از سوي شبكههاي خبري تلويزيوني هم دنبال ميشود. حتي خبرگزاريهاي رسمي در وب يك صرفا حضور خبري ندارند، بلكه «تعقيبهاي خبري» را در قالب ژانر روزنامهنگاري تحليلي برگزيدند و چاره كار ما هم همين است. اگر ما به اين ژانر در ايران توسعه دهيم، بيترديد به بخشي از پرسشهاي مخاطب پاسخ دادهايم و دايره خط قرمزها نيز كمتر ميشود و در نتيجه اعتماد به رسانههاي به ويژه مطبوعات بيشتر ميشود.