نگاهي به «سارق چيزهاي بيارزش» نوشته «پيام ناصر»
سر در ابر، پا بر زمين
احمد رضا توسلي
داستان ايراني در دهه 80 گرايش عجيبي به بهرهگيري از پتانسيلهاي سينما در روايت پيدا كرد و اين گرايش تا حدي پيشرفت كه نگرش روايي داستان در اين بين مغفول ماند. استفاده از پتانسيلهاي موجود در ديگر هنرها و رشتهها و پيوندشان با هم اجتنابناپذير و در تقويت جهانبيني هنرمند لازم است، اما به شرط آنكه در اين بين خودِ رشته اصلي از اهدافش وا نماند و استفاده از ويژگيهاي ديگر رشتهها منجر به درانداختن روشي نو شود.
يكي از رشتههايي كه از ديرباز پيوند نزديكي با ادبيات داشته، فلسفه است. نويسندگاني چون دني ديدرو، داستايوفسكي، ميلان كوندرا، فرانتس كافكا، هرمان هسه و... در آثار خويش اين نوع انديشيدگي را متبلور ساختهاند. ادبيات دهه 80 ادبياتي وحشتزده از انضمام بود. نويسنده نه چندان باهوشِ اين ادبيات، به دليل غناي اندك اگر به سمت هر نوعي از انديشيدگي گرايش مييافت به دامن شعار ميافتاد و نويسنده تيزهوش با آگاهي بر ناتواني خويش در انضمام و انديشيدگي،
به كل از پرداخت به اين زمينه دست ميكشيد و روايتي ساده را از نگاه دوربيني ثابت بر سهپايه ارايه ميداد. به همين دليل ما با ادبياتي رو بهرو شديم كه دنبال چالش در هيچ حوزهاي نبود؛ ادبيات بزدل «آسهبرو آسهبيا».
ادبيات در ساحت مدرن بيشك ادبياتي تعليمي نيست، اما آيا ميتوان ادعا كرد كه اين نوشتار بايد به سمتي پيش رود كه هيچچيز به خواننده افزون نكند؟!
مطمئنا پاسخ منفي خواهد بود و حداقل نتيجهاي كه انتظار ميرود بعد از خواندن كتابي 150 صفحهاي به دست آيد جرقه سوالي در ذهن مخاطب است يا پديد آوردن شكي يا ديدگاه تازهاي كه در جهان ما گشايش يابد، اگر نه اينكه گرهي از گرههاي گوناگون ذهنيمان بگشايد.
تجربه ادبيات شعارزده و در ادامه اين روند، ادبيات جنگ، همه و همه ترسي را در دل نويسندگان دهه 80 به وجود آورد كه پرداختن به موضوعات سياسي، اجتماعي و البته فلسفي و هستيشناسانه و به طور كلي هر نوع انديشيدگي و انضمام در وراي داستاننويسي كار را به سمت شعار پيش خواهد برد و ذات هنري اثر را خواهد كاست. از طرف ديگر مطالعه ناقص نقد نوي فرانسوي به صورت تكگزارههايي از انديشمندان اين تفكر، باعث درك غلط از پديده هنر براي هنر شد كه دستاورد آن جز داستانهاي گزارشي از وقايع روزانه زندگي آپارتماني قشر متوسط نبود.
ورود فلسفه به داستان از ديدگاه بعضي نشان از ضعف ادبيات در بيان كامل برخي نگرشها دارد و از نگاه برخي چربش و آزادي عمل ادبيات نسبت به فلسفه است كه باعث ميشود بتواند از پتانسيلهاي ديگر رشتهها نيز بهره جويد: اما مساله اصلي بدون شك اين خواهد بود كه هر كدام از اينها را بايد در جايگاه خود بررسي كرد. مطمئنا نگرش ادبيات با فلسفه و نحوه بيان اين دو متفاوت است و در پاسخ گروه اول همين كه ادبيات هيچگاه در پي حل مشكلات و گرههاي اصيل هستي نيست و فلسفه نيز هيچگاه عهدهدار وظايف ادبيات نيست.
استفاده اين دو رشته از پتانسيلهاي موجود يكديگر نيز شبيه به رابطه سينما و ادبيات است و اينها نشان از برتري هيچكدام از رشتهها بر ديگري نيست.
زنان در «سارق چيزهاي بيارزش»
زنان در اين رمان جايگاهي بديع يافته و از زير سايه «زن اثيري» و «زن لكاته» كه سالها در ادبياتِ پس از «بوف كور» رواج داشت، فاصله گرفتهاند. دختر 12 سالهاي به نام «ياسمين» كه به بلوغ رسيدن، پا گذاشتنش به دنياي زنانه و درگيرياش با مسائل بزرگسالي همزمان با شروع رمان است، زن طبقه دوم كه در 30 سالگي است و مادر 45 ساله ياسمين؛ اين سه زن نمايندگان سه نسل از زن ايراني هستند كه هركدام در نقطهاي از بلوغ زندگاني خويش قرار دارند و به نوعي درگير با نقاط عطف زندگي خويش. ابتداي بلوغ، اوج جواني و شعف، سپس در آستانه ميانسالگي. در كنار هر سه زنِ اين داستان عدم وجود مرد را چه به عنوان شوهر و چه به عنوان پدر مشاهده ميكنيم. ياسمين از داشتن پدر در عنفوان كودكي محروم شده، مادرش گيتي بالطبع شوهرش را سالهاست از دست داده و زن همسايه طبقه دوم نيز به تنهايي و با گربهاش زندگي ميكند.
هيچ كدام از اين سه شخصيتِ زن، كاراكترهايي منفعل نبوده و با وجود اندوه و شكست در پي گشايشِ روزن اميدي در زندگي خويش هستند و اين امر موجب معرفي انسان مدرن است. انساني كه كمكم بعد از دهه 60 ميلادي و به خصوص 1968 در ادبيات داستاني ظهور كرد و با وجود سرخوردگيها و تنهاييهايش در دوره مدرن، با وجود تنشهاي سياسي، اجتماعي و وقوع اتفاقاتي مثل جنگ باز در پي يافتن كورهراهي براي فرار به سمت نجات بود. اين نوع ادبيات توليدكننده شخصيتهايي مثل هولدن كالفيلد در داستاننويسي و تراويس بيكل در سينما بوده است.
زندگي، عشق، مرگ!
«سارق چيزهاي بيارزش» دومين كتاب و نخستين رمان (داستان بلند) پيام ناصر است. در مجموعه داستان «بهتزدگي» نيز او نوعي انديشيدگي در داستان كوتاه را به خوبي نمايان كرده بود و حال برخوردش با اين مساله در طول رمان تازهاش كه توسط نشر مركز منتشر شده به خوبي اين نگرش را وارد ساحت رمان كرده است.
پرداختن به سه مساله عشق، زندگي، مرگ از نظرگاه شخصيتهايي كه هر كدام به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه در پي درك خوشبختي و يافت آن هستند تا جاييكه دانيال– يك رياضيدان از شخصيتهاي رمان - حتي براي پيدا كردن اين مهم دست به فرموليزه كردن اين مفهوم ميزند.
با وجود اينهماني و موازيسازيهاي بسيار در فرم و محتوا و ارايه اين رمان به شكل سه حلقه درهم، چفت و بست اين كتاب به مراتب از آثار همسنگ خودش محكمتر است.
پيام ناصر با بهره از شخصيت كودك در داستان كوتاه «بيدارش كن» در مجموعه داستانش و همين طور اين رمان و پيوند حيواني خانگي مثل گربه و چينش تمام اينها در مجموعهاي از خانههاي آپارتماني، جهاني را خلق ميكند كه با تمامي بيمها و تاريكيهايش همواره به سمت اميد ميل ميكند و اميد، آن يگانه راه است براي كنار آمدن با حوادث زندگي، عشق، مرگ و همين راه است كه با طعم شيريني خانگي همسايهاي به خوشبختي ميانجامد.
شخصيتهاي رمان «سارق چيزهاي بيارزش» درگير با مسائل ابدي- ازلي هستند اما نويسنده در پي حل و فصل اينها در رمانش نيست و به درستي اين رويكرد را تنها به عنوان يكي از زيرلايههاي داستان خويش جاي داده و همين امر موجب غناي خوبي در داستان شده است.
رمان آينه است براي تصويرسازي تناقضات فكري. اين آيينگي در اين كتاب به خوبي تصوير شده است. جمعآوري اشياي به ظنِ جامعه بيارزش و نگهداري آنها به چشم گنجينهاي پنهان در مقابل جامعهاي كه آدمي نيز در آن داراي ارزش چنداني نيست يكي از همين تناقضات است و از طرف ديگر همواره دويدن ما در پي خوشبختي و حتي جستوجوي آن در عوالم عجيب كه نتيجهاش بازماندن از لذتهاي معمول زندگي است و نگاهي سپهريوار به داستان ميبخشد اما با اين تفاوت كه رويكردي عرفاني در آن نيست و بلكه نگاهي زمينيتر، معمول و ملموستر به آن شده است.
نكته حايز اهميت درباره نويسندگي پيام ناصر همين ميتواند باشد كه هرچقدر سر نويسندگي او در ابرها سير كند باز روي پاهايي بر زمين سخت ايستاده و همان طور كه خواننده را همراه خود به ديدن آسمان ميبرد در عين حال به او گوشزد ميكند كه به زمين زير پايمان برخواهيم گشت. به حتم «سارق چيزهاي بيارزش» از آن دست كارهايي است كه ميتواند در دهه 90 قصگي را به مخاطب فارسي برگرداند.