هنوز هم ميان مخاطبان رسانهها، آنان كه اخبار حوادث را ميجويند بيشترين هستند، اما بسياري هم ميگويند «روزنـامـه» نمـــيخريم چون اخبارش «استرس» و «اضطراب» به ما منتقل ميكند؛ شايد.
حتي نقل است كه «كارل پوپر» فيلسوف و خالق «جامعه باز و دشمنان آن» اوقات فراغتش را در باغچه خانهاش سبزي ميكاشت ولي حاضر نبود اخبار را پي بگيرد و در خانهاش تلويزيون هم نداشت. شايد اينگونه آرامشي حاصل شود؛ همهمان در پي آرامشيم غافل از آنكه دنيا، نهاد ناآرامي است و قرار نيست در اينجا آرامش نصيبمان شود. از خود طبيعت هم همين برميآيد؛ زلزله، سيل، آتشفشان و انواع توفانها. پس اخبار فينفسه «استرس» و «اضطراب» ندارند كه دليل حذف خريد «روزنامه» باشند. ماجرايي كه به خريدن يا نخريدن روزنامه ميانجامد عميقتر از آن است كه به «استرس» و «اضطراب» ربطش دهيم. دستكم در سازوكار روزنامه براي انتشار اخبار هر كسي مستقيم و به تشخيص خود قادر به چاپ آن خبر نيست. مطالب، فرآيندي را پشت سر ميگذارد و ابعاد مختلف انتشار يك خبر هم علاوه بر ارزيابي صحت و سقم آن بررسي ميشود.
بهانه براي روزنامه نخريدن كم نيست؛ اما وقتي در تماسهاي اتفاقي با مردم شمال شهر تهران با پاسخهايشان مواجه شديم بيشتر سوال برايمان پيش آمد تا علت نخريدن روزنامه را بيابيم.
براي مثال يكي از كساني كه تلفن را جواب داد خانمي بود كه صدايش سن و سالش را جوان ترسيم ميكرد. گفت: من تازه از خارج برگشتهام. الان هم خانوادهام كه ايران زندگي ميكنند خانه نيستند. بعدا تماس بگيريد تا با آنها صحبت كنيد.
همين گفتوگو پرسشهاي ديگري را مطرح ميكند؛ مثلا اينكه آيا اين خانم در خارج از ايران هم روزنامه نميخريده است؟
يكي ديگر از پاسخدهندگان به تماسهاي اتفاقي ما باز هم خانم جوان ديگري بود؛ او نيز گفت: واقعا شما فكر ميكنيد الان من با وجود تلگرام و گوشي هوشمند و اينترنت همراه به سراغ خريد روزنامه ميروم. به نظرم عمر روزنامه ديگر تمام شده است. من مجله ميخرم.
آقايي ۳۲ ساله هم يكي از پاسخدهندگان به تماس اتفاقي ما در منطقه قيطريه بود؛ مردي كه كار آزاد داشت و ملك براي عروسي و مراسم اجاره ميداد. او گفت: روزنامه ارزانش ۵۰۰ تومان است، ميشود به عبارت ما هي ۱۲هزار و ۵۰۰ تومان (۲۵شماره در يك ماه) و روزنامههاي بخش خصوصي هم ميشود ۵۰هزارتومان. خب من براي گوشيام بسته ۱۰هزارتوماني اينترنت ميخرم و هرچه ميخواهم در آن جستوجو ميكنم و ميخوانم ولي روزنامه بخرم كه نميتوانم در آن جستوجو كنم. تازه شايد يكي دو مطلبش را هم بيشتر نخوانم.
پاسخدهنده ديگري هم تاكيد داشت كه فقط كتاب ميخرد و كتاب ميخواند.
با اين توضيحات بايد دوباره برگرديم و سوال محوري كار خودمان را مطرح كنيم؛ براي چه روزنامه ميخريم يا به چه دليل روزنامه نميخريم؟
موضوع كسب خبر نيست كه روزنامه خريدن را اهميت ميبخشد. اگر همه ما ساعاتي از روز را كار ميكنيم و براي رفتن به سر كار تشريفاتي را به جا ميآوريم؛ ساعتي قبلتر از خانه بيرون ميآييم و قبل از آن براي حاضر شدن در محل كار لباس مناسب ميپوشيم و مسائلي از اين دست كارها تقريبا به عادتهاي هرروزه ما براي كار تبديل شده است. هرچه در انجام كارمان مهارت و تجربه كسب ميكنيم نيز چيرهدستانهتر آن را انجام ميدهيم. حال فكر كنيد ۲ هفته تعطيلات نوروزي باشد و شما به محل كار نرويد. روز اول بعد از تعطيلات چقدر سخت است كه به محل كار برويد. همه آن كارهايي كه به سرعت انجامش ميداديد سختتر و كندتر انجام ميشود.
«رانندگي» را از ذهنتان بگذرانيد. مجموعه اقداماتي است هماهنگ بين پا و دست با چشم و گوش. پدال گاز و ترمز و كلاج به همراه دنده، راهنما و بوق. حال مدتي اگر پشت ماشين ننشسته باشيد و بعد بخواهيد رانندگي كنيد ساده مثل قبل نخواهد بود تا كمي دوباره به شرايط عادت كنيد.
نكتهاي كه در روزنامه، خريدن و خواندش است هم همين است. كاري روزانه براي خواندن. ذهن اينگونه خود را تمرين ميدهد. اولا فقط يك مدل مطلب با يك موضوع خاص نيست و تنوع دارد و ديگر اينكه روزانه انجام ميشود.
پس ذهن و مغز نيز روزانه به خواندن عادت ميكند و به اين ترتيب تمرين ميكند. تمريني براي خواندنهاي عميقتر و طولانيتر نظير كتاب.
موضوع همان است كه «حافظ» فرمود؛
اي بيخبر بكوش كه صاحب خبر شوي
تا راهرو نباشي كي راهبر شوي
مثال ديگرش ورزش كردن است. وقتي هيچ فعاليتي تحت عنوان ورزش نداريم بديهي است كه كوچكترين بالا و پايينرفتني در راهپلهها نفسمان را به شماره بيندازد. بدن به سرعت عادت ميكند. مغز هم مثل عضلهها نيازمند تمرين است و ورزشش خواندن. تا روزنامه نخواني كه بايد براي آن تشريفاتي روزانه به جا آوري و زماني اختصاص دهي چگونه ميتوان اميد مجلهخواني و بعد كتابخواني داشت.
همين است كه بر سر مفهوم سرانه مطالعه در ايران مناقشه داريم. ميگويند بين ۲ تا ۷۹ دقيقه! اما فنلانديها ۴۴دقيقه سرانه مطالعه دارند. حالا شما دو دقيقه را باور ميكنيد يا ۷۹ دقيقه را؟ خلاصه آنكه هر كاري زحمتي دارد. ورزش هم كفش و لباس ورزشي مناسب ميخواهد و نيازمند هزينهكردن است. ورزش مغز و ذهن هم نيازمند هزينهكردن. با ماهي ۱3- ۱2هزارتومان تا ماهي ۵۰هزارتومان هم نه شاه
ميشويم نه گدا.