بهايشان اين نيست...
ابراهيم عمران
گويا سازهاي در نقطهاي از مركز تهران بنا به دلايلي از ادامه كارش جلوگيري بهعمل آمده يا از بيم ريزش؛ دستوراتي صادر شده است... در اين بين صاحب بنا با دعوت از «خبرنگاران» و پرداخت «كارت هديه يك ميليون توماني» سعي در منحرف كردن ذهن روزنامهنگاران داشته كه با «خريد» آنان به بهايي ناچيز (هر چند براي خبرنگار؛ پولي هنگفت) از دامنزدن به «خبر» بپرهيزند و در رسانههايشان در پي چرايي آن نباشند... ! اينكه چنين جراتي، برخي پيدا ميكنند كه در برابر ذهن جستوجوگر خبرنگار كه لاجرم آنان را «تاثيرگذار» در جامعه ميدانند؛ دست به كرداري چنين بزنند، يك بعد داستان است كه در جاي خود بايد بدان اعتنا شود و اگر هم لازم باشد، مسوولاني درپي بازخواست رشوهدهندگان كه صحبت اين يادداشت نيست. حرف اندك و شايد اصلي اين نوشته، توجه دوباره به حرفهاي است كه در ذات خود پرسشگري دارد و اين پيگيري لاجرم مخاطراتي هم بههمراه دارد و بهاي اين مسائل «استغنا و بينيازي» دوستان خبرنگار و روزنامهنگار است كه با حرف و تشكر خالي به دست نميآيد. كردار اخلاقي اين فرهيختگان، بازخوردي بهتر از اين ميتوانست داشته باشد و تيتر يك رسانههايشان ميشد. و ايكاش گردانندگان رسانههايشان بابت اين بينيازي چند برابر آن را در اين وانفساي بيپولي! به آنها پرداخت ميكردند و با تيتري بزرگ، به گونهاي كه تنها تيتر آن روزشان ميبود، مينوشتند: «خبرنگاريم؛ اما خريدني نيستيم». كه مثل هميشه «قلمي ما را بس...»