• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4034 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۵ اسفند

اميد نعمتي در گفت‌وگو با «اعتماد» به بهانه انتشار اثر تازه‌اش «حرمان»:

تكليف برايم روشن است، پاپ هستيم

نيوشا مزيدآبادي

اميد نعمتي فعاليت خود را در زمينه موسيقي از همكاري با گروه «دنگ‌شو» آغاز كرد و پس از مدتي به گروه «پالت» پيوست. اگرچه عمر كاري او در «دنگ‌شو» به اندازه كار با «پالت» نبود اما توانست در هر دو اين گروه‌ها به عنوان عضوي موثر ظاهر شود. اميد نعمتي در دنياي امروز به واسطه رسانه (اعم از مجازي و حقيقي) تبديل به يكي از خوانندگان محبوب نسل جوان شده. نسلي كه البته دنبال نوستالژي بازي و سريع مصرف كردن همه‌چيز، حتي موسيقي است. او اين روزها اولين آلبوم مستقل خود را با عنوان «حرمان» در همكاري با صادق تسبيحي منتشر كرده كه اگرچه در فضاي متفاوتي نسبت به «پالت» به‌سر مي­‌برد اما خود او (به عنوان) بي‌آنكه تغييري داشته باشد، تكرار خودش است. با اميد نعمتي درباره تجربه مستقلش و نقاط ضعف و قوت اين اثر گپ زد‌ه‌ايم.

 

«حرمان» پيش از اين يك قطعه بود كه حالا به انضمام چند قطعه ديگر به شكل يك آلبوم منتشر شده است. اساسا ايده اوليه انتشار اين آلبوم با فضاي متفاوت موسيقايي كه به نسبت كار شما با گروه «پالت» دارد، چيست؟

در اصل بهانه اصلي شكل‌گيري اين آلبوم، رفاقت من و صادق تسبيحي بود. پيش از اين صادق با كمك آيدين احمدي‌فر- تنظيم‌كننده گروه «چارتار»- قطعه «حرمان» را تنظيم كرده بود كه خيلي مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. از طرفي هم چون ما در استوديو صادق تمرين‌هاي گروه پالت را انجام مي‌داديم با فضاي تنظيم‌هاي او ارتباط بيشتري برقرار كردم. در دل اين رفاقت ما شروع به كار كرديم و از آنجا كه در زمينه‌هاي مختلف از جمله ادبيات و موسيقي، ديدگاه‌هاي مشابهي داشتيم، آلبوم «حرمان» شكل گرفت.

شما كارتان را با گروه «دنگ شو» شروع كرديد و بعد هم در ادامه به گروه «پالت» پيوستيد. اما حالا ما با خواننده‌اي از «پالت» روبه‌رو هستيم كه ديگر آلبوم مستقل خود را منتشر كرده‌ است. آيا واقعا فقدان چيزي را در اين گروه‌هاي موسيقي (مشخصا پالت) احساس مي‌كرديد كه به فكر انجام يك كار مستقل افتاديد؟

نمي‌توانم بگويم فقدان چيزي را احساس مي‌كنم اما من هميشه تجربه كردن را دوست داشته‌ام و از طرفي هر كاري هم كه مي‌خواستم در «پالت» انجام داده‌ام؛ شعر گفته‌ام، ملودي نوشته‌ام و حتي گاهي مواقع تنظيم كرده‌ام. «پالت» دقيقا همان چيزي است كه من دلم مي‌خواهد و هيچ‌وقت هم با اين گروه مشكلي نداشتم. اين تجربه‌ها در رفاقت و كار با صادق، هم تجربه نويي بود و واقعيت اين است كه هيچ‌كدام از قطعات آلبوم «حرمان» نمي‌توانستند توسط گروه «پالت» اجرا شوند. چون فضاي موسيقايي كه پالت دارد از نوع كلارينت نواختن روزبه اسفندارمز، نوع ويلنسل زدن مهيار طهماسبي يا گيتار زدن كاوه صالحي. همه‌چيز مثل همه گروه‌هاي موسيقي يك چارچوب و سر و شكل مشخص دارد. وقتي خواستيم قطعه «صدايم كن» را با بچه‌هاي «پالت» بزنيم، من به كاوه گفتم كار بايد ريتم تانگو داشته باشد اما كلا آن چيزي كه مي‌خواستيم در نيامد. خودِ كاوه هم از همه ناراضي‌تر بود. من فكر كردم شايد بتوانيم براي آلبوم «حرمان» با صادق روي آن كار كنيم اما ديديم كه نمي‌شود. در نهايت بچه‌هاي پالت را بردم و گفتم اين را بايد «پالت» اجرا كند چون مي‌دانستم قطعه‌اي است كه «پالت» از پس اجراي آن برمي‌آيد. من فكر مي‌كنم اين به شناخت من از «پالت» برمي‌گردد. به هر حال يك چيزهايي در اين گروه جواب نمي‌داد كه من آنها را در نوع تنظيم صادق تسبيحي پيدا كردم.

در موسيقي ايران همواره برخوردهاي متفاوتي نسبت به مفهوم گروه وجود دارد. از طرف ديگر گروه‌هاي بسياري تشكيل شده و بعد از مدتي از هم پاشيده‌اند. اين هم به اعضاي گروه يا ايده‌هاي اجرايي آنها برمي‌گردد. مثلا همين تازگي‌ها حرف‌هايي درباره «ديس بند» شدن گروه «دستان» شنيده مي‌شود كه البته حميد متبسم تا حدودي آنها را تكذيب كرد. اما به هر حال اين موضوعي است كه حول و حوش هر گروهي مي‌چرخد. آيا اين تجربه مستقل شما در آلبوم «حرمان» براي مقابله با به تكرار بود؟

واقعيت اين است كه هنوز در «پالت» به جايي نرسيده‌ايم كه دچار تكرار شويم. همه ما هنوز ايده‌هايي داريم كه بايد آنها را عملي كنيم. ضمن اينكه مي‌دانيم قدم‌هاي بعدي‌مان چه خواهد بود. تا وقتي اين را بدانيم و پله‌هاي بعدي را متصور باشيم، مي‌توانيم بالا برويم. مساله‌اي كه اشاره كرديد متاسفانه براي گروه‌هاي مختلف پيش آمده است. تازه ما داريم درباره گروه‌هايي صحبت مي‌كنيم كه سال‌ها كار كرده‌اند. اين در حالي است كه گروه‌هاي زيادي اين سال‌ها آمده‌اند و رفته‌اند بدون اينكه اسمي از آنها مانده باشد. اين كار مثل خيلي از كارهاي ديگر در ايران ضعيف است؛ كما‌اينكه هميشه هم به ما گفته‌اند در ايران كار گروهي جواب نمي‌دهد اما ما مي‌خواهيم ثابت كنيم كه مي‌شود.

آلبوم «حرمان» حال و هواي موسيقي الكترونيك دارد. اين در حالي است كه پيش از اين چه در ايران و چه در خارج از اين مرزها، تجربه هم‌نشيني موسيقي الكترونيك در كنار سازهاي آكوستيك پيش‌تر تجربه شده كه هر كدام نمونه‌هاي تمام‌عياري هستند. مثلا «پورتيز هِد» در اجرايي در نيويورك مربوط به 1997 يك اركستر سمفونيك را در كنار موسيقي الكترونيك گذاشت. با توجه به تجربه تازه شما فكر مي‌كنيد موسيقي ايران تا حد پذيراي آلبوم‌هاي الكترونيكي از اين دست خواهد بود؟

من فكر مي‌كنم همه تجربه‌هاي موسيقي الكترونيك و آكوستيكي كه ما انجام داده‌ايم به اشكال مختلف در جهان تجربه شده است. «حرمان» هم شكلي از آن است. قطعا موسيقي‌هايي كه ما مي‌شنويم جدا از اين موسيقي‌ها نيست. پس طبيعي است كه خروجي كارمان از همه اين موسيقي‌ها ايده گرفته باشد. من اين چند روز مدام گفته‌ام كه متاسفانه در ايران فكر مي‌كنند كه بايد هر چيزي را از نو ساخت و در هر چيز اولين بود. در صورتي كه الان اصلا ديگر بحث اول و دومي مطرح نيست. حتما نبايد موسيقي الكترونيك را كشف كنيد تا بگويند كار جديدي انجام داده‌ايد. اين موسيقي‌ها قبلا بوده و هر موزيسيني مي‌تواند از آنها استفاده كند يا در ايده‌هاي خود بگنجاند. در نهايت آن چيزي كه توليد مي‌شد كار خودِ موزيسين است. اوايل كار ما همه مي‌گفتند «پالت» برخي قطعات را كپي كرده است. در صورتي كه ما يك آهنگ «جيپسي جز» داريم كه فرمش «جيپسي جز» است. حالا ممكن است اين فرم را بسياري مليت‌ها از قبيل برزيلي‌ها، كوبايي‌ها و آفريقايي‌ها هم آن را اجرا كرده باشند. اين به نظرم به دليل كم‌سوادي است. ما درهاي‌مان را رو به دنيا بسته‌ايم و الكي مي‌خواهيم قضاوت كنيم. اين براي من خيلي ناراحت‌كننده است. واقعيت اين است كه مخاطب، چندان پذيراي چيزي كه از قبل آن را نشنيده، نيست. مخاطب ترجيح مي‌دهد همان چيزي را كه هميشه شنيده جلويش بگذارند و او استفاده كند؛ مثل غذا خوردن. طبيعي هم هست. خودِ من وقتي به بعضي كشورهاي آسياي شرقي سفر مي‌كنم دلم مي‌خواهد همان قرمه سبزي خودمان را بخورم. نمي‌توان از مخاطب انتظار داشت امر تازه‌­اي را تجربه كند. چون نه مي‌شنود و نه در معرض هنر قرار مي‌گيرد. در حالي كه وقتي در پاريس راه مي‌رويد، خواه ناخواه در معرض هنر قرار مي‌گيريد و وقتي در خيابان‌هاي تهران راه مي‌رويد نه تنها در معرض هنر قرار نمي‌گيريد بلكه در معرض يك دنيا ضد هنر هم هستيد.

پس فكر مي‌كنيد مخاطب هنر را تشخيص نمي‌دهد؟

اصلا مخاطب عام را در نظر نگيريم؛ ضمن اينكه مخاطب موسيقي ما موزيسين‌ها نيستند ولي يك فيلمساز خوب كه مي‌تواند مخاطب موسيقي ما باشد. من صرفا منظورم مخاطب عام نيست. ولي فكر كنيد اگر يك موزيسين، رهبر اركستر يا نوازنده درجه يك با اثر جكسون پولاك مواجه شود، ممكن است چه واكنشي داشته باشد؟ يا اگر يك نقاش با موسيقي جان كيج و آن كنسرت معروف سكوتش روبه‌رو شود، ممكن است فكر كند سركار رفته است. متاسفانه تا حد زيادي عقب‌مانده و سطحي شده‌ايم. ما واقعا تلاش‌مان را كرده‌ايم. نه‌اينكه بخواهيم فقط ما را گوش كنند، نه. در اصل مي‌خواهيم كارهاي بدي كه توليد مي‌شوند را نشنود يا حداقل صداي سازهاي آكوستيك را بشنود. در واقع فكر مي‌كنم هر كس كاري مي‌كند بايد حواسش باشد تا توجه مخاطب را به موسيقي دغدغه‌مند و درست جلب كند تا او را از بي‌سليقگي شنيداري نجات دهد.

پس حالا كه اين دغدغه را داريد مخاطب صداي سازهاي آكوستيك را بشنود چرا خودتان در آلبوم مستقل‌تان سراغ موسيقي الكترونيك رفته‌ايد؟

تنها مثال زدم. موسيقي الكترونيك هم به هر حال يك گونه از موسيقي است. مساله من اين است كه اگر مخاطب به ما گوش دهد، ممكن است درگير چيزهايي شود كه او را به سمت موسيقي‌هاي جدي‌تر بكشاند. من هم از بچگي همين‌طوري موسيقي گوش مي‌كردم.

خود شما آلبوم «حرمان» را در چه سبك و ژانري دسته‌بندي مي‌كنيد؟

واقعيت اين است كه من اين اسم‌گذاري‌ها را بلد نيستم و فكر مي‌كنم اين آلبوم چند سبك دارد. اتفاقا همين امروز داشتيم در ويكي‌پديا دنبال عنوان بعضي از موزيسين‌ها مي‌گشتيم؛ گروه‌هايي مثل «بيروت» يا نوازنده‌اي مثل «ابراهيم مألوف» چند عنوان سبكي در پي اسم‌شان دارند. اگر نگاه كنيد نوشته‌اند: جز، جز فيوژن يا كلاسيك و... من فكر مي‌كنم در موسيقي ايران هم بايد همين‌طور ساده با موضوع برخورد كرد. اين چارچوب خيلي وقت است كه شكسته شده. خيلي كم پيش مي‌آيد فيلمسازي در كن شركت كند و بگويد من سينماي نوآر كار مي‌كنم. اين ژانربندي‌ها ديگر وجود ندارد.

اين ژانر‌بندي‌ها شايد در سينما وجود نداشته باشد اما به هر حال جايزه‌هاي معتبر هنري دسته‌بندي ژانري دارند؛ مثل گرمي و...

ديگر نمي‌شود هنرها را از هم تفكيك كرد. نمي‌توان گفت فرقي بين نقاشي و مجسمه وجود دارد يا نه. به هر حال من فكر مي‌كنم تجربه‌هاي هنري بيشتر شده است. ممكن است فستيوا‌ل‌ها به دليل بازار اين دسته‌بندي‌ها را انجام دهند اما در نهايت يك آرتيست نمي‌تواند در اين دسته‌بندي‌هاي ژانري قرار گيرد. مثلا شما مي‌توانيد بگوييد آويشاي كوهن كه در كارش تم‌هاي موسيقي شرقي هم دارد، جز است؟ ديگر نمي‌توان اين مرزبندي‌ها را انجام داد.

در زمانه امروز كار كردن در حوزه موسيقي تلفيقي بيشتر شبيه به راه رفتن بر لبه تيغ مي‌ماند و هر آينه ممكن است كه به سمت پاپ شدن پيش برويد. تصور نمي‌كنيد كاري كه اين روزها «پالت» مي‌كند يا كاري كه شما در آلبوم «حرمان» انجام داديد اساسا پاپ است؟

من تكليفم را يك روزي روشن كردم و گفتم كه كار ما نهايتا پاپ است. در مورد موسيقي تلفيقي هم اصلا نمي‌فهمم كه منظور چيست. ولي به هر حال آنچه ما توليد مي‌كنيم، جنسي از موسيقي پاپ است. ولي قطعا حتي اگر سعي هم بكنيم، نمي‌توانيم آن پاپ‌هايي كه جديدا توليد مي‌شود را بسازيم. واقعيت اين است كه كتاب‌هايي خوانده‌ايم كه نمي‌گذارند چنين چيزهايي بسازيم.

بستر موسيقي‌اي كه شما از آن آمده‌ايد، موسيقي ايراني است در حالي كه با گروه‌هايي كار كرديد كه از اين موسيقي فاصله زيادي داشتند. علاوه بر اين حالا در آلبوم «حرمان» سبك تازه‌اي را تجربه كرده‌ايد. فكر نمي‌كنيد اين تغييرات مداوم باعث ايجاد يك بي‌ثباتي در كار هنري شما شود؟

من از نوجواني پيش چند نفر آواز كار كردم. ضمن اينكه از اردشير كامكار و فرهاد عندليبي دف ياد گرفتم، آواز را هم به صورت جدي با محمد منتشري دنبال كردم كه شاگرد ارشد جناب مهرتاش و همدوره استاد محمدرضا شجريان بود. آواز كلاسيك را هم پيش هاسميك كاراپتيان ياد گرفتم و در يك يا دو ورك‌شاپ آواز هم شركت كردم كه آخرينِ آن، ورك‌شاپ يك خواننده باريتون ايتاليايي بود. به هر حال من اين‌طوري موسيقي را ياد گرفتم. من از اول همين بيماري را داشتم (مي‌خندد) . يادم هست از همان بچگي چند تا از بچه‌هاي فاميل را دور هم جمع مي‌كردم، به يكي دف ياد مي‌دادم، به يكي فلوت و به زعم خودمان گروه تشكيل مي‌داديم. در زمان كنكور هم ما گروهي درست كرديم كه همه نوازنده موسيقي سنتي بودند. يادم هست مدام بر سر اينكه مي‌گفتم بايد كارهاي جديدتري انجام دهيم با هم بحث مي‌كرديم. آن‌قدر اين بحث‌ها ادامه داشت كه آخرش گروه از هم پاشيده شد. من همان زمان به تفكر عليرضا مشايخي در موسيقي علاقه‌مند شده بودم. از طرف ديگر آثار حسين عليزاده را دنبال مي‌كردم. «راز نو» عليزاده كه منتشر شد، من ديوانه شده بودم.

به نظر مي‌آيد اميد نعمتي در هر ساختاري كه قرار مي‌گيرد مدام خودش را تكرار مي‌كند. قصد ارزشگذاري بر كاري كه مي‌كنيد، نيست. اما وقتي با مفهوم هنر مواجه مي‌شويم يك وظيفه آرتيست در برابر آرت خودش اين است كه خلاقيت هنري داشته باشد. اما وقتي شما خودتان را در قالب‌ها و آنسامبل‌هاي مختلف مدام تكرار كنيد ديگر تكليف خلاقيت هنري چه مي‌شود؟

در «حرمان» شيوه آوازخواني من به نسبت «پالت»، متفاوت‌تر است. من در «پالت» سعي مي‌كنم ملودي‌هاي ساده‌تر استفاده كنم و شعرهايي هم كه مي‌گويم خصوصيات خاص خود را دارند. اما در «حرمان» براي اولين‌بار بود كه من داشتم يك آلبوم با شعر شاعران ديگر مي‌خواندم. شعر رسول يونان، شعر شاعري بود كه هم‌عصر خودِ من و زنده است. در صورتي كه درحرمان بيشتر مجري بودم. در حالي كه من دوست دارم يك چيزي را از ابتدا خلق و اجرا كنم؛ مثلا در «دنگ شو» من كاري جز خواندن بعضي آهنگ‌ها نمي‌كردم. اما به هر حال قطعا به مرور زمان من هم تغيير خواهم كرد. ممكن است دو سال زمان مناسبي براي تغيير نباشد ولي به مرور زمان قطعا سعي خواهم كرد فضاهاي جديد را جست‌وجو كنم. شايد حتي زماني موسيقي را ول كنم و بروم سراغ نقاشي يا فيلمسازي. به هر حال اين روندي است كه هر آدمي ممكن است طي كند.

اما در تجربه «حرمان» اكثر قطعات هم به لحاظ آهنگسازي و هم تنظيم بسيار شبيه به هم هستند. اكثر آنها با يك آواز مترآزاد شروع مي‌شود و رفته‌رفته ملودي ريتم گرفته، تمپوي آن بالا مي‌رود و آوازها در اوج خوانده مي‌شود. ضمن اينكه كليت آلبوم به نظر مي‌رسد بسيار به آلبوم اول گروه چارتار نزديك است. آيا فكر مي‌كنيد براي ادامه مسير هنري‌تان بايد راهي را كه «چارتار» پيش گرفته شما هم پيش بگيريد؟

از اين لحظه به بعد در ذهنم است كه بيشتر كار خودم را بكنم. ولي من فكر مي‌كنم اين به دليل شباهت صادق با آيين احمدي‌فر تنظيم‌كننده «چارتار» است چون رفيق هم هستند و موسيقي‌هاي مشتركي گوش مي‌دهند. اتفاقا همين امروز يك نفر اين سوال را از صادق مي‌پرسيد و بحث بر سر اين بود. ولي به نظر من اين چيز عجيبي نيست كه در دوره‌اي يك شكل از موسيقي بيشتر رواج پيدا كند. از طرفي «چارتار» از منظر ملوديك و ريتميك برخورد پاپ‌تري با موسيقي مي‌كند. من هم بدم نمي‌آيد ولي اين صادق است كه خيلي شبيه به آيين فكر مي‌كند و همين باعث شده كه در برخي موارد شبيه به هم باشند. من هيچ اصراري نداشتم كه مثل «چارتار» سراغ موسيقي الكترونيك بروم.

 

 

آنچه ما توليد مي‌كنيم، جنسي از موسيقي پاپ است. ولي قطعا حتي اگر سعي هم بكنيم، نمي‌توانيم آن پاپ‌هايي كه جديدا توليد مي‌شود را بسازيم.

فكر مي‌كنم هر كس كاري مي‌كند بايد حواسش باشد تا توجه مخاطب را به موسيقي دغدغه‌مند و درست جلب كند تا او را از بي‌سليقگي شنيداري نجات دهد.

ديگر نمي‌شود هنرها را از هم تفكيك كرد. نمي‌توان گفت فرقي بين نقاشي و مجسمه وجود دارد يا نه. به هر حال من فكر مي‌كنم تجربه‌هاي هنري بيشتر شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون