مساله نااميدي در همايش اميد اجتماعي
گروه اجتماعي
« وقتي ما به صورت مداوم از نقض حقوق شهروندي سخن ميگوييم داريم ترس را به جاي اميد ترويج ميكنيم.» دومين روز از «همايش ملي اميد اجتماعي در ايران» با سخنراني دستيار ويژه رييسجمهور در امور حقوق شهروندي آغاز شد. روز گذشته «شهيندخت مولاوردي» در اين همايش حاضر شد تا در خصوص اهميت حقوق شهروندي در افزايش اميد اجتماعي صحبت كند: «بحران نااميدي، بحران جهاني است. در جهان امروز با حس ناامني مواجهيم، حسي كه باعث ميشود نگران اين باشيم كه هر آينه بيپناه در دست قدرتهاي مختلف رها شويم. براي برونرفت از وضعيت فعلي چه بايد كرد؟» توصيف وضعيت موجود، معناي اميد و البته پاسخ به سوال چه بايد كرد، موضوعاتي بودند كه از سوي ديگر سخنرانان همايش هم مورد توجه قرار گرفتند.
«زماني كه از اميد سخن ميگوييم دقيقا در جستوجوي چه هستيم. آيا از اميد به عنوان يكي از احساسات انساني حرف ميزنيم يا به قول رونالد آرونسن اميد به معناي يك كنش سياسي است؟ در اين معنا اميدوار بودن و اميدوار ماندن رابطه نزديكي با شهروند بودن دارد» مولاوردي گفت كه اميد بايد كاركردگرا و واقعبينانه باشد. او در بخشي از صحبتهاي خود گفت كه يكي از ملزومات حفظ اميد تغيير گفتمان در حوزه حقوق شهروندي است: «به جاي ارجاع مكرر به تهديداتي كه در صورت نقض حقوق شهروندي رخ خواهد داد بايد از فرصتهايي كه يك جامعه مبتني بر حقوق شهروندي در اختيارمان قرار خواهد داد، صحبت كنيم. نگاه منفي به سير توسعه حقوق شهروندي موجب ميشود برخوردي خشن و تهاجمي با سيستمي داشته باشيم كه حقوقمان را نقض ميكند. وقتي ما به صورت مداوم از نقض حقوق شهروندي سخن ميگوييم داريم ترس را به جاي اميد ترويج ميكنيم. البته اين به معناي پردهپوشي و نديدن نقض حقوق شهروندي نيست.» از نظر مولاوردي همان اندازه كه بايد با ناقضان حقوق شهروندي برخورد شود، بايد پيشرفتها و دستاوردهاي اين حوزه هم معرفي و از قهرمانان احقاق حقوق شهروندي تقدير شود، اتفاقات و چهرههايي كه معرفي آنها ميتواند اميد را به جامعه تزريق كند: «در شرايط فعلي كشور كه عدهاي از انديشمندان صحبت از زوال همبستگي اجتماعي ميكنند و عدهاي ديگر ميگويند هنوز سوسوي اميد ديده ميشود، توجه به ظرفيتهاي منشور حقوق شهروندي ميتواند كمك كند تا قدمهاي خوبي برداريم. تحقق اين وضعيت به شهروندان اميدوار و كنشگر نياز دارد كه ساختارهاي تبعيضآميز را انكار نميكنند و آگاهانه براي اصلاح آن قيام ميكنند، نه شهرونداني كه بيعملي پيشه كرده باشند.»
خشم جامعه هم سرمايه سياسي است
عليرضا علويتبار در سخنراني خود از يكي از نظريههاي مربوط به سازمانها استفاده كرد، نظريه اكتشافي انصاف: «الگوي بيعدالتي مورد انتظار يكي از بخشهاي قابل توجه است كه ميگويد اگر كسي تجربه بيعدالتي را داشته باشد، انتظار آن را دارد كه در آينده هم اين وضعيت پيش آيد. گاهي اطلاعات بدون ابهامي از آينده به فرد ميرسد كه در نتيجه آن احساس اوليه تبديل به بيعدالتي ادراكشده ميشود. در سازمان اين روند باعث كاهش رضايت خاطر و سرانجام شكست سازمان ميشود» اين روزنامهنگار و فعال سياسي اصلاحطلب توضيح داد كه افراد جامعه با توجه به سهمي كه از مطلوبهاي كمياب (مانند ثروت و قدرت) به آنها تعلق ميگيرد در مورد عدالت قضاوت ميكنند: «اگر تلقي ما اين است كه اميد اجتماعي در جامعه ما به حداقل خودش در چهل سال گذشته رسيده به اين معناست كه نه رويهها، نه مراودهها و نه توزيع عدالت را منصفانه ميبينند.» او بازگرداندن اين اميد به جامعه را در گروي باور به جايگاه جمهور در ايجاد بنيانهاي اجتماع دانست: «اگر مردم باور كنند كه به مرحله جمهور رسيدهاند نوعي اعتمادبهنفس به آنها داده ميشود، اعتمادبهنفسي كه در سالهاي گذشته به صورت سيستماتيك از آنها گرفته شده و براي همين است كه اكنون تنها راه بازگشت اميد ايجاد تحولات اساسي است. يا ميتوانيم با احياي جايگاه جمهور اين اميد اجتماعي را به مردم برگردانيم يا منتظر عواقب وخيم سقوط اميد اجتماعي باشيم. اميدوارم كه راه اول را انتخاب كنيم.»
محمدجواد غلامرضاكاشي معتقد است كه صحبت از اميد اجتماعي يعني ورود به حوزه سياسي. او ميگويد: «در چهار دهه گذشته جامعه ايران مسيري بسيار متفاوت را طي كرده است. ما با انقلاب در پي بناي تازهاي بوديم و بنابراين سالهاي اول و در دهه اول انقلاب، جامعهاي داشتيم پر از نيروهاي بالفعل سياسي كه به واسطه آرمانهاي معطوف به آرزو دور هم آمده بودند، يكي از جمهوري خلق ميگفت يكي از جمهوري اسلامي. دو دهه اول بعد از انقلاب فوران هويتهاي سياسي اميدوار بود كه به نحوي الگوي آرزومندي را بسط ميدادند. اين هويتها در گذر زمان دچار انشقاق شدند؛ يك عده به سوي آرمانهاي ديني رفتند و يك عده به دنبال آرمان دموكراسيخواهي و سبكهاي تازه زندگي. اين دو گروه را امروز با نام اصولگرايان و اصلاحطلبان ميشناسيم كه هر يك پرچمهاي آرزومندي را برافراشته بودند اما به تدريج با پرچمهاي ديگري مواجه هستيم كه ديگر پرچم كاهش آلام را برافراشتهاند و در پي آرمانشهر و آرزو نيستند. آينده كمتر جاذبه جمعي ايجاد ميكند و اين هراسناك به نظر ميرسد. اما بايد گفت كه اين جامعه افسرده نيست بلكه صورتبندي اميدش دگرگون شده.» به گفته اين استاد علوم سياسي جامعه در عرصه سياسي نميميرد: جامعه هويت سياسي خودش را آشكار ميكند اما اينبار نه معطوف به يك آينده اميدبخش بلكه فقط براي كاستن از آلامش، از فقر و تبعيض و تحقيرش. تلقي شما اين است كه هر دوي اينها شكست خوردهاند؟ «جامعه ايران دارد منظومههاي گفتماني تازهاي كه معطوف به آغاز جديد است را شكل ميدهد. اين با متوليان سياسي جامعه است كه چه قدر اين صدا را بشنوند.»