خانه از پايبست ويران است
موضوع اين است كه همه ميگويند ادبيات يا تئاتر مهم است ولي جز دستاندركاران و عده معدودي، هنوز كه هنوز است همه فكر ميكنند هنر، ادبيات، تئاتر و... جزو اقلام لوكس زندگي است كه اگر بود، چه بهتر ولي اگر هم نبود، مهم نيست. اگر ناشري يك سال چهل درصد تخفيف بدهد، مردم كتاب ميخرند و اگر هم تخفيف ندهد، نميخرند و نكته ديگر اينكه بعد از بين همه اين كتابهايي كه ميخرند، چقدر اين آثار را ميخوانند. اين يك مشكل است و مشكل ديگر اينكه اصلا چه نوع كتابهايي در ايران خواهان دارند و ناگهان پرفروش ميشوند. اگر به فهرست پرفروشها نگاه كنيد، درمييابيد كه مثلا كتابي كه شمارگان آن 2 هزار نسخه است، وقتي به چاپ سيام و چهلم ميرسد، يعني اينكه مردم هر سال نزديك به صدهزار جلد از همان عنوان كتاب ميخرند ولي چه عنوان كتابي؟ بله، سرانه مطالعه بسيار پيچيده است. به خصوص اين روزها كه عدهاي وارد نشر شدهاند كه در دهه سوم يا اوايل دهه چهارم زندگي خود هستند و نه همه ولي تعدادي زيادي از آنان بيسواد يا نامترجم هستند يا اينكه كارهايشان كممايه است. مطمئنم در آينده متوجه ميشويم چه ضربهاي از همين دوره خوردهايم. يعني كسي كه بايد مشق ترجمه كند، ناگهان مشاور فلان انتشاراتي بسيار مهم است و اين باعث ميشود همان تعداد كمشمار كتابخوان حرفهاي هم كتاب فارسي نخرند چون مطمئن نيستند بنابراين يا نسخه انگليسياش را ميخرند يا صبر ميكنند ببينند از بين مترجمان قديمي كدام يك چه كتابي را ترجمه ميكند. سراغ مترجمان جديد نميروند. بارها ديدهام كساني بعد از خريدن كتابي احساس كردهاند سرشان كلاه رفته چون كيفيت كتاب خيلي بد بوده است. تا دو سال پيش كمي اميدوار بودم ولي حالا فكر ميكنم اوضاع بسيار بسيار بسيار بد است. اميدواري يك امر دلي است اما اگر به واقع باشد، بايد فكتهايي ببينيم كه بر اساس آنها عناصري اميدواركننده ديده شود به خصوص حال كه نسلي كه اشاره كردم در انتشاراتيها پخش شدهاند، اينها كار نابلد هستند. متاسفانه الان خود ناشران متوجه نيست و به اينها اعتماد ميكنند اما دو سه سال بعد كه كتاب مورد بررسي قرار ميگيرد، ناشر متوجه ميشود كه ديگر آبرويي برايش نمانده. اين روزها هم ميبينيم اطميناني كه خوانندگان كتاب به برخي از نشران معتبر داشتند، كمرنگ شده است. الان بسياري از خوانندگان حرفهاي كتاب يا از اينها كتاب نميخرند يا بااحتياط خيلي زيادي ميخرند. ناشراني كه تا 5 سال پيش جزو بهترين انتشاراتيهاي ايران بودند. اينها را ميگذاريم در كنار اينكه مردم هنوز فكر ميكنند ادبيات، داستانهاي زرد عاشقانه است. آن نوع كتابها فروش ميرود چون از اول سيستم آموزشي ما در زمينه ادبيات درست نبوده است. بنابراين عجيب نيست كه ناگهان از بازيگر بسيار مشهوري در برنامهاي تلويزيوني ميپرسند آخرين كتابي كه خواندهاي چيست و او سرش را بالا ميگيرد و كتابي را نام ميبرد كه نشان ميدهد سطح سواد و فرهنگ درست و درماني ندارد. پس خانه از پايبست ويران است مگر اينكه اتفاق عجيبي رخ دهد ولي با اين وضعيت اوضاع كتابخواني روز به روز بدتر خواهد شد.