ماجراي تاجزاده و ادبيات
سيد عبدالجواد موسوي
اگر گفتوگوي تصويري بچههاي اعتماد آنلاين را با مصطفي تاجزاده نديدهايد حتما ببينيد. شنيدني است و ديدني. بيش از هر چيز صراحت و صميميت و صداقت تاجزاده تحسين برانگيز است. او تا جايي كه ميتواند هم در بيان عقايد سياسياش و هم در بيان خاطرات شخصي و سبك زندگياش به ما دروغ نميگويد. بابت صدق و صراحتي كه در اهل سياست كمتر سراغ ميتوان گرفت و در تاجزاده به وفور يافت ميشود از او بهشدت سپاسگزاريم. هرچند اين يادداشت كوتاه مجال نقد و بررسي آن گفتوگوي مفصل نيست اما دو نكته را به اجمال ميگويم به اين اميد كه امكان گفتوگوي تفصيلي با شخص آقاي تاجزاده به زودي برايم فراهم شود. اول اينكه آقاي تاجزاده در اين سالها مدام بر موضوع درك ديگري تاكيد ميكند؛ موضوعي كه بسيار اهميت دارد و در روزگار پر آشوب كنوني از نان شب هم براي ما واجبتر است اما كمتر ديدهام كه شخص ايشان تلاشي براي درك مخالفان خود انجام داده باشد. اينكه مدام به حريفان خود بگوييم شما ما را به ياد جوانيمان مياندازيد و 30 سال از ما عقبتريد به معناي درك ديگري نيست. درك ديگري يعني اينكه سعي كنيم حرفها و دغدغههاي او را بفهميم و با دنياي او ارتباط برقرار كنيم. دوم اينكه آقاي تاجزاده در طول گفتوگو بارها و بارها بر اين نكته تاكيد كردهاند كه كتاب جدي يعني كتابي كه در حوزه سياست نوشته شده و حتي در جايي ميگويد: براي اينكه خستگي در كنم گاهي حافظ و مولانا هم ميخواندم. اي كاش آقاي تاجزاده كمي ادبيات را جدي ميگرفت. آن وقت به گمانم لازم نبود اين همه تجربههاي تلخ و سنگين را از سر بگذراند تا دريابد ديگران هم حق و حقوقي دارند و جهان و كار جهان آن قدرها هم كه ايشان و دوستانشان فكر ميكردند جدي نيست.