سياستورزي خياباني
سيدعلي ميرفتاح
احمد توكلي را كسي در زمره جنجاليها و راديكالها برنميشمرد. با زاكاني و رسايي و كوچكزاده فرق دارد. سابقه انقلابياش هم از آنها بيشتر است. صريح است و مواضعش را لاپوشاني نميكند، اما اگر پاش بيفتد بيرودربايستي موضعش را برميگرداند. سر راي اعتماد زنگنه خاطرتان باشد يكشبه تبديل به مخالف او شد و براي انداختنش تلاش كرد، هرچند نتوانست. در رسانه هم دستي دارد. روزنامه فردا را حيف نتوانست ادامه دهد وگرنه روزنامه خوبي بود. درواقع قويترين روزنامه راستها بود كه متاسفانه ديري نپاييد. البته در رسانههاي اينترنتي فعال است و تريبون اختصاصي دارد... اين مقدمه كوتاه را نوشتم تا بگويم كه چه تصويري از توكلي در ذهن دارم. درست است كه سليقه حزبياش با ما نميخواند اما اولا سياستمدار باتجربهاي است، ثانيا درسخوانده است و ثالثا منافع ملي را ميشناسد. هم وزير بوده، هم چند دوره در مجلس نمايندگي كرده، هم در موقعيت پوزيسيون و اپوزيسيون سياستورزي كرده، هم فعال حزبي بوده و... با اين همه اما امروز توييتي از او منتشر شد كه تعجبمان را برانگيخت. حرف او را اگر دوستان جبهه پايداري توييت ميكردند عجيب نبود، ما هم چشم گرد نميكرديم اما وقتي احمد توكلي چنين ستيهنده و عصباني دولت را تهديد ميكند، جاي تامل كه چه عرض كنم، جاي تعجب دارد. نيروي مردمي وقتي به خيابان بيايد دقيقا آن چيزي را نميگويد كه احمدتوكلي و دوستانش انتظار دارند. در واقع حل مسائل در كف خيابان، خوب يا بد، ممكن است هزينههايي به نظام تحميل كند كه كسي از عهده پرداختش برنيايد. سياستمداران كهنهكار معمولا گزينه تظاهرات را به عنوان آخرين تير تركش نگه ميدارند و اول كار خرجش نميكنند؛ ضمن اينكه ميدانند كنترل مردم در سطح خيابان سختتر از آن چيزي است كه تصور ميشود. اگر كسي كمسن و سال باشد عيبي ندارد كه صاحبان قدرت را به حضور مردم در خيابان تهديد كند اما كسي كه پنجاه و هفت را ديده، چهارده اسفند را تجربه كرده، از جزييات ماجراهاي مشهد و اسلامشهر با خبر است، بعد هم هشتادوهشت و ديماه نودوشش را اطلاع دارد، بعيد است ملتفت ماجرا نباشد. آيا فقط خواسته يك تهديد ضمني كند و بگذرد؟ آيا اين تهديد را فقط بايد يك پيام روشن سياسي ببينيم كه مخاطب مشخصي دارد؟ آيا آن را بايد جزو اره بده تيشه بگيرهاي سياسي امروز تعبير كنيم و جدياش نگيريم؟ جواب اين سوالها را بهتر است رقباي سياسي احمد توكلي بدهند اما من اگر اجازه بدهيد از اين فرصت پيش آمده استفاده كنم و از زاويه ديگري آن نگاه كنم. يكي از تابوهاي جمهوري اسلامي تظاهرات خياباني است. با اينكه در قانون چنين اعتراضهايي پيشبيني شده اما از زمان تصويب قانون اساسي يكي از جديترين مسالههايي كه مديران انقلاب با آن مواجه بودند و نميدانستند چطور بايد تكليف خود را با آن معلوم كنند همين تظاهرات خياباني بود. اگر بحثهاي دراز دامن خبرگان اول را موقع تصويب حق اعتراض شهروندان بشنويد ميبينيد نگراني آنها چندان هم بيوجه نبوده. در واقع به خاطر همين نگرانيها بوده كه قانون را با اما و اگرهاي بسيار توام كردهاند و دست مجري را باز گذاشتهاند تا در عمل چنين فرصتي براي «پروتست» سياسي فراهم نشود. در اين چهل سال خيليها خواستند مردم را به خيابان بكشانند و پيام خود را از اين طريق منتشر كنند اما عملا جز در مواقعي كه به بحران انجاميد اتفاقي نيفتاد. در هشتاد و هشت هم جديترين نگراني مسوولان همين بود كه «چرا بايد مشكل را در خيابان حل كرد؟» اما ظاهرا دولت روحاني موفق شده بسياري از پارادايمهاي نظام را تغيير دهد. منجمله در همين اغتشاشات ديماه، تلويحا عمده فعالان سياسي اعتراض را حق مسلم مردم ناميدند و كسي را بابت به خيابان آمدن شماتت نكردند. اما آيا اين حق مسلم براي ديگران هم به رسميت شناخته ميشود؟ اگر توكلي بتواند مردم را در اعتراض به حقوق و مزاياي مديران به خيابان بكشاند، آيا طرف مقابلش –يعني طرفداران دولت هم- ميتواند؟ اگر بتواند آيا اين به آن معناست كه نظام به اين تصميم رسيده كه بعضي مسائل و معضلات خود را در خيابان حل و فصل كند؟ روزي كه روحاني براي اولينبار راي آورد عدهاي از چپهاي معتدل بحث سياستورزي خياباني را مطرح كردند. ما اين حرف را به حساب خيالپردازي آنها گذاشتيم. گفتيم در هيچ شرايطي نظام به طرفداران روحاني يا هر طرفدار ديگري اجازه حضور مستمر در خيابان نميدهد. نداد هم. اما به نظر ميرسد فصلي نو آغاز شده كه بايد به حساب روحاني منظورش كنيم. گويا روحاني اعتماد به نفس و تحمل نظام را بالا برده و جايي هم براي اعتراضهاي رسمي و غير رسمي باز كرده. اينها كه ميگويند روحاني براي ما چه كرد بيايند و ببينند چه كرد. كار از اين مهمتر؟ گيرم كه شروعش به دست توكلي باشد طرف مقابل كه كر و كور نيست ادامه ندهد.