در ستايشِ بيثمري 2
رضا ضيا
در يادداشتِ پيشين از اين گفتيم كه ناصرخسرو درختِ غيرمثمر را خوش نميداشته. شايد در مقابل اين نگرش است كه حافظ گفته: زير بارند درختان كه تعلق دارند/ اي خوشا سرو كه از بندِ غم آزاد آمد
و ممكن است اين شعرِ سعدي پيشِ چشمش بوده كه:
به سرو گفت كسي ميوهاي نميآري/ جواب داد كه آزادگان تهيدستند
در اين نگاه، نوعي ترجيحِ سرو بر درختان ديگر به خاطر بيتعلقي به چشم ميخورد، همين است كه انوري گفته:
نشنيدهاي كه زيرِ چناري كدوبني/ بر جست و بردويد، برو بر، به روز بيست
پرسيد از چنار كه «تو چند روزهاي؟»/ گفتا چنار «عُمرِ من افزونتر از دويست»
گفتا «به بيست روز من از تو فزون شدم/ اين كاهلي بگوي كه آخر ز بهرِ چيست»
گفتا چنار «نيست مرا با تو هيچ جنگ/ كاكنون نه روزِ جنگ و نه هنگامِ داوري است»
فردا، كه بر من و تو وزد بادِ مهرگان/ آنگه شود پديد كه نامرد و مرد كيست»
در اين قطعه، كدو نمادِ كساني است كه زود به جايي ميرسند و البته به قولِ سعدي «هرچه زود برآيد، ديري نپايد». اينان با پشتوانه رشدِ سريع، به «پيرانِ ميوه خويش بخشيده» طعنه ميزنند، كه: پس چرا مثل ما زود رشد نميكنيد و «ثمر»ي نداريد. اما زمانه است كه قضاوت خواهد كرد در اين ميان چه كسي پايدارست و دولتِ چه كسي زودگذر.