مقابله با مبتذلها
اما پيشهوران و سياستمداران و نويسندهها و ديوانسالاران نيز در نوروز خوشحالتر و برخوردارتر و شادابترند.حتي بيخانمانها را در فروردين وقت، خوشتر است و ديگر نيازي نيست تا با سوز گداكش پاييز يا با گرماي طاقتفرساي تابستان دست و پنجه نرم كنند. اهل كرم نيز در عيد دست و دلبازترند و بسيار ديده شده كه سائلين را قبل از سوال پاسخ درخور دهند. منظور اينكه عيد در طول ساليان تبديل به خير عام شده و عموم خلايق از آن بهره بردهاند و ميبرند. فيالمثل كارمندان دولت هم بابت عيدي و تعطيلي حال و روز بهتري دارند تا در مواقع ديگر.
خوشحاليهاي «ما» آميخته با منفعتطلبي است. بنيآدم بيشائبه شاد يا غمناك نميشوند. خوب كه نگاه كني در غم و شاديشان مضار يا منافعي نهفته است؛ لذا از آنجايي كه عيد «نافع للناس» است، آن را دوست داريم و انتظارش را ميكشيم. اما كودكان كه بيرون از حساب و كتابهاي سود و زيان هستند، خالصانهتر و بيغل و غشتر ذوق و شوق بهار دارند. ميخواهم بگويم خود بهار في نفسه، خوبي و خوشي را به ضميمه دارد و فراتر از تمناهاي انساني، بهار دوستداشتني است؛ لذا كودكان كه هنوز آلوده به منفعتطلبي نشدهاند، فطري و جبلي از بهار ذوق ميكنند. بيغل و غشتر از بچهها، حيوانات و نباتاتند. نميبينيد طبيعت اين روزها چه سرحال و سرزنده است. مردهاي بوده و حالا زنده شده است...گربههاي شهري، بيچارهها همنشين كثافات و پليديهاي آدميزاد شدهاند. قبلا اين طور نبوده اما سبك زندگي ما اين بخت برگشتهها را به خفت و خواري كشانده و تا حد زاغ و زغن- بلكه كركس- پايينشان آورده، آشغالخورشان كرده. از صبح تا شب زبانبستهها زباله ميجورند و تتمه غذاهاي چرب و چيلي ما را ميخورند و رفته رفته عادتهاي شكار و مهارتهاي زندگي را از ياد ميبرند. معذلك در بهار اينها هم شادتر و كيفورترند. آخر شبها سر و صداي عجيب و غريبشان را بشنويد، حساب كار دستتان ميآيد كه چطور در اين شب عيدي به صرافت زن و زندگي افتادهاند... محاسن بهار را اگر گفتم بيش از هزار است، حقيقتا بيش از هزار است. من باب مبالغه نگفتم هزار. بخواهيم بشماريم افزون از هزار است. چون در طول تاريخ هيچگاه نشده كه بهار خلف وعده كند و نيايد، كمي تا قسمتي به امر عادي بدل شده ارزش و اهميتش را از دست داده. كافي است يك بار نيايد، يا درآمدنش تاخير كند تا معلوم بشود اين محاسني كه از آنها دم ميزنيم تا چه حد مهم و حياتي و ضرورياند. ما «هوا» را هم چون به امر عادي بدل شده كمتر شكرش را به جا ميآوريم. كافي است دو، سه دقيقه راه نفس كشيدنمان بند آيد تا قدرش را بدانيم. به تعبير سعدي بر هر نفسي دو نعمت موجود و بر هر نعمتي شكري واجب اما عادت حجاب ميشود و به غفلت عمومي دامن ميزند؛ لذا تا به مصيبتي دچار نياييم قدر عافيت را نميدانيم. باور كنيد هيچ مصيبتي در جهان بالاتر از نيامدن بهار نيست. قبل از انقلاب نويسنده خوشذوقي به اسم پرنيان قصهاي كودكانه نوشته بود كه در آن بهار درآمدنش تاخير كرده بود و عالمي را به دردسر انداخته بود. دهقانزادهاي به اسم حسنك كه اهل ايثار و جانفشاني بود شال و كلاه كرد، به بالاي كوه رفت و اگرچه جانش را به جانآفرين تسليم كرد اما بهار را هم آورد و جهان را نجات داد. در اين تمثيل حقيقتي قابل تامل تعبيه شده. قدر بهار را كسي ميداند كه مصيبت زمستان را به عمق جان تجربه كرده باشد. ما اما زمستان را آنچنان كه بايد و شايد تجربه نميكنيم، سبك زندگي شهري و امروزي ما طوري است كه زمستان و تابستان را درك نميكنيم و روزها و شبهايش را صرفا از روي تقويم پشتسر ميگذاريم. نه سرما اذيتمان ميكند و نه گرما... بحثش بماند براي بعد. فعلا همين قدر بگويم كه چون از زمستان به ستوه نميآييم، لاجرم بهار را درنمييابيم. حتي گاهي از قدما تعجب ميكنيم كه چرا اينقدر مبالغهآميز به استقبال نوروز رفتهاند و از آمدن بهار به وجد آمدهاند. سعدي يك طوري درباره بهار حرف ميزند كه گويي قرار است بهترين اتفاق همه عمرش رقم بخورد. نهفقط سعدي كه ديگر شعرا هم نسبتشان با بهار همين است. از عيد تصويري دارند كه ما قادر به دركش نيستيم. دليل اصلياش اين است كه در روزگار ما عيد معاني اوليهاش را از دست داده و صرفا مترادف مفاهيم دم دستي و ملالآور شده است. همين تعطيلي كشدار، حتي وقتي با مسافرت و تفريح جمع ميشود، باز ملالتبار است. اضافه كنيد به اين تعطيلي، برنامههاي تلويزيون را و همچنين ديد و بازديدهاي متراكم را... يك سال همديگر را نميبينيم و به هر دليلي از ديد و بازديد هم طفره ميرويم بعد در اين سيزده، چهارده روز، طي يك برنامه فشرده، بيش از چندبار هم را ميبينيم و با حرفهاي تكراري حوصله خود و ديگري را سر ميبريم. آن معايبي كه جلوتر عرض كردم به يك اعتبار همينها هستند. تعطيلي بهعلاوه تلويزيون بهعلاوه ديد و بازديدهاي متكلفانه، بهعلاوه تنبلي و پرخوري و بطالت و... . همينجا توضيح بدهم كه ديد و بازديدهاي نوروزي ربطي به «صله رحم» ندارند. هر ديداري از قوم و خويش را نميتوان به حساب صله رحم گذاشت. صله رحم بسيار ارزشمند است و از آنجايي كه نوعي عبادت محسوب ميشود نبايد با عادت و تظاهر همراه باشد. نيت صدق در پذيرش عبادت جزو شروط اصلياند. در واقع ما روغن ريخته را نذر امامزاده ميكنيم. يعني اين ديد و بازديدهاي متكلفانه را به حساب صله رحم منظور ميكنيم. در ايام عيد بيشتر ديد و بازديدهاي ما حالتي از تكليف و ملاحظه دارند. صرفا به جهت ملاحظات فاميلي و براي رعايت تشريفات قوم و خويشي و غالبا به جهت رفع تكليف است كه بالاجبار يك جاهايي ميرويم يا ديگراني را ميزباني ميكنيم. مكالمات متداول اين نوع ديد و بازديدها را اگر روي كاغذ بياوريد ميبينيد كه بسيار پيشپاافتاده و سطحي و بيارزشند ملال را نيز به دنبال دارند.عيد هزار حسن دارد كه متاسفانه از اين طرف يك عيب بزرگ و مهيب آمده و آن هزار حسن را تحتالشعاع قرار داده. عيدي كه فينفسه آميخته با خرق عادت و زيبايي و اعتدال و خوشي و خرمي است، در دوره ما به ديوار سفت و سخت ابتذال برخورد كرده و محاسنش از جلوي چشم كنار رفتهاند. ابتذال مثل ويروسي است كه همهچيز و همهكس را آلوده ميكند و اگر مراقبت نكنيم سر تا پايمان را دربر ميگيرد. در سالهاي اخير پديدهاي به اسم تلويزيون، منظورم تلويزيون اينجا يا آنجا نيست؛ مفهوم تلويزيون را مراد ميكنم. در اين سالها پديدهاي به اسم «تلويزيون» به گردن گرفته تا تمام اوقات فراغت مردم را پر كند. هزاران شبكه تلويزيوني، از صبح تا شب توليد برنامه ميكنند و به طرق مختلف خود را به خانههاي مردم ميرسانند و همنشين آنها ميشوند. تعطيلات دوهفتهاي عيد موقعيت مغتنمي است تا شبكههاي تلويزيوني ميدانداري كنند و چند ميليون تماشاچي فارغالبال را از دست يكديگر بدزدند. درست عين مسافركشهايي كه مسافر از هم ميقاپند، شبكهها هم بيننده ميقاپند. فعلا به تبليغات تلويزيوني و زيادهخواهيهاي نظام سرمايهداري و تاثيرات مخرب بر لايف استايل طبقه متوسط كار ندارم و به آن نميپردازم. چيزي كه ما را گرفتار كرده تلويزيوني است كه بيستوچهارساعته بمبارانمان ميكند و ابتذال را بر سرمان فروميريزد. ما بدجوري به تلويزيون عادت كردهايم و ميدانيم كه ترك كردنش سخت است. خيليها فقط وقتي خوابند تلويزيون نميبينند حتي موقع رانندگي هم جلوي فرمان، مانيتوري تعبيه ميكنند كه از سريالها و برنامهها عقب نيفتند. علاوه بر تلويزيون بلاي ديگري نيز به اسم ماهواره بر سرمان نازل شده كه ما را چند برابر قبلي به خود مشغول كرده. بيدليل يا بنا بر ملاحظات سياسي نيست كه ماهواره را بلاي آسماني مينامم. كافي است قدري به تاثيرپذيري بيقيد و شرط خلايق از شبكههاي ماهوارهاي توجه كنيد تا بلا بودن آن دستتان بيايد. فيلسوفي كه گفت تلويزيون تسخير احمق ميكند، حرف زشت و بيادبانه نزد. توهين هم نميخواست بكند. بلكه ميخواست ماهيت تلويزيون را تبيين كند و بعيد ميدانم كسي تبييني بهتر از آن ارائه كرده باشد. حالا اين «تسخيركننده حمقا» به مدد ماهواره اولا بيستوچهارساعته شده ثانيا ضربدر هزار، بلكه بيشتر شده است. همين كه ملت اين شبكهها را بالا وپايين كنند روز و شب خود را از دست دادهاند. قديم، در زمان بچگي ما ميگفتند دو تا فرشته بر شانههاي چپ و راستمان نشستهاند و خوب و بدمان را فهرست ميكنند. حالا اين دو تا فرشته رفتهاند و جايشان را به دو تا ديو دهنگشاد دادهاند تا «وقت» مردم را ببلعند. يكي ديو تلويزيون و ديگري ديو موبايل. اين دو تا ديو علاوه بر وقتخواري، نااميدي و سرخوردگي را نيز به ذهن و ضميرمان تلقين ميكنند. از صبح تا شب زير گوش سنگ هم بخوانند «بدبختي و راه به جايي نميبري و ديگران جلو رفتند و تو عقب ماندي»، باورش ميشود كه بدبخت است و عقبافتاده و راه به جايي نميبرد. پيغمبر خدا يكي از دعاهايش اين بود كه «اللهم ارني الاشياء كما هي». يعني خدايا اشياء را همانطوري كه هستند نشانم ده. ما نيز به خاطر همين عينكهاي تيرهوتاري كه جلوي چشممان نصب كردهايم در واقع جلوي چشممان نصب كردهاند، بايد روزي صد دفعه از خدا بخواهيم تا امور عالم را مطابق با واقع نشانمان دهد. ماهواره و موبايل دست به دست هم دادهاند تا ما واقعيت را – كما هي – نبينيم بلكه تصويري معوج و مغلوط را ببينيم و از فرط ديدن باور كنيم. ضرر اين تصوير معوج و مغلوط اين است كه حالمان را خراب ميكند و به ورطه افسردگيمان مياندازد. من عجالتا كاري به راست و دروغ ندارم. چه داخلي و چه خارجي، چه اين طرفي و چه آن طرفي هر كس مردم را به اصلاح و نيكي و خيرخواهي سوق دهد دمش گرم، بر چشم ما جا دارد و عزيز است وهر كس كه مردم را به افسردگي و سرخوردگي و تلخكامي بكشاند بايد با آن مقابله كرد و دست تصرفش را بريد و صدايش را بست. بهار و تعطيلي و پرخوري و بطالت، به اندازه كافي افسردگي و غم به دنباله دارند عليالخصوص كه پيرايه ماهواره و موبايل را هم به آن ببندند. هميشه خدا، عيدها يك قوس صعود دارند يك قوس نزول. اول هر عيدي خوشي و سرحالي و بگو بخند است، اما از يك جايي به سرازيري غم و اندوه ميافتد و افسردهمان ميكند. نديدهايد غروب سيزدهبدر چه حالي دارند بچهمدرسهايها؟ بزرگترها هم وضع بهتري ندارند. دليل اصلياش اين است كه بطالت حال آدمي را خراب ميكند و خوشيها را به كامش عين زهر تلخ ميكند؛ خوب ميخوريم، خوب ميپوشيم، خوب لذت ميبريم، اما از جايي كه نميدانيم كجاست تلخي و سياهي و غم بر سرمان آوار ميشود و حالمان را بد ميكند. اتفاق بدي كه اين سالها افتاده اين است كه تلويزيون و موبايل به اين بطالت كشدار چسبيدهاند و افسردگي بهاري را صد برابر كردهاند... چاره چيست؟من نيز حال و روزي بهتر از شما ندارم، اما فكر ميكنم براي اينكه آخر تعطيلات سرحالتر و قبراقتر و شادتر باشيم لازم است چند كار بكنيم، بلكه چند كار نكنيم. اولا تا آنجا كه مقدور است اعتياد تماشاي تلويزيون و ور رفتن به موبايل را از سر بيندازيم. يك دفعه قطع نكنيم كه نميشود. به قول صائب ذرهذره از رفيقان دغل بايد بريد. صائب رفيق ناباب را تشبيه به افيون ميكند و ميگويد قطع يك دفعهاش خطرناك است. بهترين راه كم كردن تدريجي و بلندمدت است. روزي يك ساعت، نيم ساعت از موبايل و تلويزيون كم كنيم و به فكر و كتاب و سينما (منظورم فيلمهاي درست و حسابي است) بپردازيم. تا دلتان بخواهد كتاب خوب و فيلم خوب در دسترسمان قرار دارد. رمان دست بگيريم، اگر شد آخر شبها فيلم خوب ببينيم و تا آنجا كه ميشود تاثيرات سوء ابتذال را كاهش دهيم. در عيد، خيليها را ميشناسم كه چون تخمه و آجيل ميخورند از ترس «تخمه» نشدن، آخر شب عرق نعنا يا چاي نبات ميخورند تا دستگاه گوارششان را پاكسازي كنند. گوارش روان هم احتياج به پاكسازي دارد. آخر شب بايد با مراقبه و درنگ و مطالعه هله هولههايي را كه در ذهنمان روي هم تلنبار ميكنيم بشوييم و از خود دفع كنيم.ببخشيد كه روده درازي كردم. گفتم اين آخر سالي باعث خير شوم و خودم و شما را ترغيب كنم به مقابله با ابتذال. ابتذال شاخ و دم ندارد. گاهي فرهيختگان هم به اسم عيد و نوروز دم به دم ابتذال ميدهند و كارهايي ميكنند، حرفهايي ميزنند و جاهايي ميروند كه يك سور به عوام ميزنند. «الا ما رحم ربي». از شر ابتذال بايد به خدا پناه برد. چارهاش هم خواندن است، نه خواندن پستهاي اينترنتي، بلكه خواندن كتاب؛ كتاب خوب. با دوستانمان دور هم جمع شويم و در طول اين تعطيلات يك بار سعدي را يا شاهنامه را يا بعضي داستانهاي نظامي را – يا هر چه كه ميل جمع ميكشد، كتاب خوب زياد است – دوره كنيم. حالمان خوب ميشود، نشد از دست من عارض شويد تا غرامت بدهم، اما اگر خوب شد، بگوييد خدا پدر ومادرش را بيامرزد كه باعث خير شد. ميگويند خوشي آن چيزي است كه دنيا به ما ميدهد. در مقابل ما بايد با خوبي (يعني كار خير) جواب خوشي را بازدهيم كه اگر ندهيم بدهكار دنيا و طبيعت خواهيم بود.