چگونه دانش ديروز ميتواند تيم فردا را شكل دهد
يك من واحد
علي ميرزايي
من سالها به عنوان مربي در حوزه فوتبال كار كرده و همواره به دنبال يافتن پاسخ كاملتري براي اين سوال بودهام كه: چه عواملي يك تيم را ساخته و اصول تيمسازي چيست؟ البته خوب ميدانيم كه اين سوالي ساده نيست و در واقع صفحات بيشماري در مطبوعات و كتابهاي ورزشي در اين رابطه رقم خورده اما در نهايت فرمول سادهاي براي آن به دست نيامده است. تا آنجا كه من درك كردهام، ميتوان بدين گونه نسخهپيچي كرد كه براي دستيابي به يك تيم موثر، يعني در رابطه با حداكثر استفاده از توانايي گروه براي دستيابي به يك هدف قبلي يا مجموعهاي از اهداف، نياز به انسجام و نياز به باهم كار كردن وجود دارد. تيمها بايد تلاش كنند تا ادغام اعضاي متنوع خود را به حداكثر رسانده تا به عنوان«يك منِ واحد» كار كنند. سخنرانيهاي زيادي در دنياي پر از سمينار امروز انجام ميشود تا اين موارد اساسي را به مخاطب انتقال دهند اما بدون درك عميقتر از بنيانهاي گروه، اين عبارات از يك گوش وارد شده و تقريبا به طور فوري از گوش ديگر خارج ميشوند. اين حرف خيلي خوب است كه بگوييم اعضاي تيم بايد با هم كار كنند اما در واقع دستيابي به اين هدف به وضوح بسيار ساده نيست. مربي در اين راه ميتواند نقش تعيينكنندهاي داشته باشد؛ كلماتي به زبان آورد كه شخصيتهايي با كاراكترهاي مختلف تحت جادويش قرار گرفته، تفاوتهاي فردي روي به فراموشي آورده و تمركزي ليزرگونه روي وظيفه، جايگزين نزاعهاي جزيي شود كه تا قبل از اين به هماهنگي جمعي آسيب رسانده بودند.
اتحاد گروه و رساله تقسيمِ كار «اميل دوركيم»
اتحاد، تضادها را از بين ميبرد اما چرا اكثريت قريب به اتفاق تيمها، گروهها و جوامع تنها ميتوانند روياي آن را داشته باشند؟ چيزي كه گروه را متحد ميكند چيزي شبيه اعتقادات مشترك است؛ پذيرش گروهي براي تقدم مجموعهاي از اصول مافوق اساسي بر اختيارات فردي براي دستيابي به هدف بزرگتر. اين اصلا آسان نيست كه اعتقادات مردم را دستكاري كرده و آن را به اكسيري از مقادير و رفتارهاي مورد توافق تبديل كنيم. به نظر ميرسد كه رهبران بزرگ قادر به مفهومسازي، شكلدهي و پيادهسازي ستونهايي از اعتقادات هستند كه در آن افراد را گرد آورده و در نتيجه يك تيم، گروه، انجمن يا اجتماع را تشكيل دهند. «اميل دوركيم»، جامعهشناس فرانسوي مدلي (رساله 1983، تقسيم كار در جامعه) براي توصيف شكلگيري سيستمهاي منسجم ارايه ميدهد؛ دوركيم معتقد است كه تفاوت فاحشي بين ماهيت سنتي همبستگي گروه و نوع همبستگي كه در دانشگاههاي مدرن تدريس ميشود، وجود دارد. او مدل همبستگي سنتي را همبستگي مكانيكي و نوع مدرن همبستگي را سازماني مينامد. همبستگي مكانيكي به نوع سيستمي اشاره دارد كه در گروههاي اوليه بشري و قبايل شايع بود؛ اعضاي اين نوع گروه «همبستگي جمعي» را ترويج ميكردند كه از اعتقاد به يك سنت سرچشمه گرفته و به اخلاق مشترك و درك ضمني از سنت تاكيد ميكرد؛ خدايان، مراسم و تاكيد بر انطباق رفتار، همه نشانههاي اين نوع همبستگي هستند. در مقابل همبستگي سازماني دوركيم معتقد است كه در جامعه مدرن گروهها به طور فزايندهاي حول ايده «مبادلات متقابل» و «تقسيم كار» شكل ميگيرند. اين سيستمهاي مبتني بر بازار، بر پايه اصلي استوار هستند كه برپايه توليد و مجموعه مهارتهاي ديگر براي حفظ ايمني و رفاه بنا شدهاند. مشكلي كه دوركيم مشاهده كرد اين است كه در جوامع مدرن، گروههاي قبلا همپوشاني شده شروع به تقسيم به گروههاي كوچكتر اغلب رقيب ميكنند كه تلاش دارند بدون هدايت از طرف يك رهبر كه در جوامع سنتي در مركز قرار ميگرفتند به حيات خود ادامه دهند. افراد اين گروهها ميتوانند «بي رحم» يا «منحرف» در دريايي شناور شوند؛ زيرا با نااميدي رو به رشد سعي ميكنند «دنبالهرو چيزهاي واقعي باشند» مردم در دنياي مدرن در خطي بيهدف رها شدهاند بدون يك قطبنماي اخلاقي كه به آنها راه را از ميان ابرهاي جمع شده توفان نزديك نشان دهد.
ازهمگسيختگي هلند در يورو 96 و فرانسه در جام جهاني 2010
قطعا تقسيم كار در يك تيم فوتبال به مانند جامعه ضروري است كه از آن به تعامل تعبير ميشود. به نظر ميرسد مشكلاتي كه دوركيم به آن اشاره كرد زماني رخ ميدهد كه با وجود توافقهاي متقابل در شبكه افراد مجموعهاي از آميزشها وجود ندارد. نمونهاي از اين ناهماهنگي مثلا اين است كه در يك گروه سرود، وقتي همه دارند از روي يك صفحه ميخوانند شما صفحه ديگري را بخوانيد كه اين به كار گروهي ضربه زده و نميگذارد تا اثر در روح انسان جوانه بزند. در غياب يك سيستم ارزشي كه معمولا مورد احترام است خطر ناهماهنگي و شكستگي قويتر ميشود. نيروهاي مركز گريز خواستههاي فردي متضاد بيش از حد قوي هستند كه ميتوانند قدرت تحمل انسجام سيستم را از بين ببرند. اين پديده در فوتبال زماني آشكار ميشود كه مربي كنترل رختكن را از دست داده و در نتيجه تيم به بن بست ميرسد، هلنديها در يورو 96 و فرانسه در جامجهاني آفريقاي جنوبي دچار اين مشكل شدند. هنگامي كه عبارتهاي رهبر بر گوشهاي ناشنوا كارگر نميافتد هيچ عاملي براي گره زدن افراد با شخصيتهاي مختلف و متعهد كردن آنها وجود ندارد؛ زماني كه چشم بازيكنان به پايين افتاده و نگاهها به صورت مخفيانه در سراسر اتاق ميچرخد و هنگامي كه گوشههاي دهان شروع به اندكي پيچخوردن ميكنند!
تجديدنظرطلبي «فرگوسن» به عنوان ابزاري براي ادامه موفقيت تيم
من اعتقاد دارم كه ورزش محبوب فوتبال، وسيله فرهنگي حياتي براي بيان خواستههاي قبيلهاي ما فراهم آورده است. زماني كه ما از لحاظ سياسي به فوتبال مينگريم اين ورزش در جامعه به عنوان سوپاپ اطميناني كار ميكند كه از طريق آن ميتوان بسياري از فشارها را از بين برده و خرده تعارضات را به طريقي نرم حلوفصل كرد. بنابراين اگر اين تشكيل تيمي است كه با آن مواجه هستيم و اگر هماهنگي درون گروه چيزي باشد كه بايد مورد هدف قرار گيرد، درك مكانيسمهايي كه گروههاي انساني را از زمان سپيدهدم تاريخ در كنار يكديگر پيوند دادهاند مفيد خواهد بود. تيمها بايد اساس محكمي داشته و زميني مقدس كه براي همه مورد احتياج است. اين گروه بايد در درون ساختارهاي مشتركي حركت كرده تا بتواند گروه ديگري را شكست دهد اما سيستم نيز بايد بتواند تغيير كند. براي تيمي كه مايل به ادامه موفقيت است تجديدنظرطلبي براي حفظ انعطاف و جاري بودن، ضروري است. «سر الكس فرگوسن» اين را بهتر از هركس ديگري ميدانست. از خاكستر هر تجديدنظر قبلي يونايتد، ققنوس آينده تيم متولد ميشد.
منبع: thesefootballtimes
نوشته جيمي هميلتون