دشواره و دشوارگی
رضا شکراللهی
نوروز را هرکس به طریقی میگذارند. یکی به خواب و لم دادن، دیگری به رخت نو و آجیل و بازدید، یکی هم مثل من به سفر. امسال، هرجا که رفتم، با همهجور جلوهی برزخی از کمآبی روبهرو شدم. از بالادستِ زایندهرود که دیگر دارد «زایندهبود» را روایت میکند تا سرچشمهی خوانسار که حتا نمِ آبی هم در همین بهارِ سال بر آن هویدا نبود، چه برسد به شُرشُرِ روحانگیز همیشگیاش. بهذهنم رسید موضوع آب در ایران پیچیدهتر از آن شده که فقط یک «مشکل» باشد، و آیا میتوان گفت که دیگر به یک پروبلماتیک تبدیل شده است؟
همین کافی بود تا در خودِ واژهی «پروبلماتیک» گیر کنم و یادم بیفتد به یک سال پیش که مچگیران غلطهای املایی و رسمالخطی در فضای مجازی، تصویر یکی از سؤالات آزمون دورهی دکتری را پرچم کردند با این عنوان که پای هکسره به آزمون دکتری هم کشیده شد. در متن سؤال، عبارت «مشکله شناخت» آمده بود، ولی منظور طراح سؤال «مشکلهی شناخت» بود و اگر نقشنمای اضافه را هم گذاشته بود، دستکم در صورت ماجرا، ایرادی نداشت. طراح سؤال برای کلمهی پروبلماتیک، برابرنهاد نازیبا و ناتوان «مشکله» را بهکار برده بود.
در انگلیسی، پروبلماتیک را هم در مقام صفت و قید به کار میبرند هم اسم. اصطلاحی کاملاً تخصصی که عین آن در فارسی (در میان اهل فن) هم پذیرفته شده است. بهطور خلاصه، پروبلماتیکِ اسم سه وجه تودرتو دارد: یکم اینکه «مسئله» است، دوم اینکه مسئلهای «دشوار و پیچیده» است، و سوم اینکه مسئلهای هنوز «حلناشده» است.
کدام کلمهی فارسی را میتوان بهجای آن به کار برد که، از پیش، همهی این معانی را در خود داشته باشد و امکان مشتقسازی هم بدهد؟ به نظر میرسد که جواب هیچ است. بر سر نازیبا و ناکارا بودن «مشکله» به جای «پروبلماتیک» در معنای اسمی تقریباً حرفی نیست. «مشکله» را شماری اندک از درسومشقیهای جامعهشناسی به جای پروبلماتیکِ اسم به کار بردهاند ولی مقبول نیفتاده است. چون هم زیرساخت درستی ندارد، هم غلطانداز است و گمراهکننده، و هم ناتوان در زایش. اما یک واقعیت در پشت انتخاب آن وجود دارد: کاربر در ذهنش دنبال سادهترین و کوتاهترین معادل فارسی برای آن میگردد.
پیشنهادهای داریوش آشوری برای پروبلماتیک اینهاست: مسئلهوار، پیچیده، دشوار، مسئلهآفرین، اشکالدار، تردیدآور، معمایی، گمانانگیز. و ادیب سلطانی، که سابقهای درخشان در معادلسازی دارد، از «اشکالی و احتمالی» به جای پروبلماتیک استفاده کرده است.
اما هیچیک از این موارد اسم نیست و جملگی صفت (و یا قید) هستند. با این اوصاف، گویا چارهای نمیماند جز برساختن واژهای جدید برای کارکردِ اسمیِ پروبلماتیک. نزدیکترین و رساترین واژهی فارسی برای مشکل همان «دشوار» خودمان است. اگر بخواهیم از پسوندهای اسمساز استفاده کنیم، میرسیم به دو واژه: دشوارینه و دشواروند. عیب بزرگ مشترکشان این است که، به دلیل تعداد و نوع هجاهایشان، با اقتصاد زبان منافات دارند و مخاطب را پس میزنند.
دشوار خودش از «دش» و «وار» ساخته شده است. دربارهی ریشه و ساخت این واژه دو نظر وجود دارد. یکی آنکه «وار» پسوند نسبت است. دیگر آنکه وار صورتِ امروزیِ خوار (آسان) است و در اصل دشخوار بوده. دش معنای زشتی و ضدیت میدهد، همچنانکه دشمن و دشنام و…
اگر «وار» را پسوند نسبت بگیریم، میتوان شیطنت زبانی کرد و پسوندِ اسمسازِ «واره» را جایگزین پسوندِ صفتساز «وار» کرد و کلمهی «دشواره» را ساخت. و اگر «وار» را به معنای «خوار» (آسان و ساده) بگیریم، میتوان ه نسبت را به کلِ «دشوار» اضافه کرد و باز رسید به «دشواره». همچنانکه در کلمهی «آشکار» چنین میکنیم و، به تعبیر دکتر معین، ه را به اسم ذات یا صفت مطلق ملحق میکنیم و «آشکاره» را میسازیم.
دشواره کلمهای تازه و در عین حال آشنا و ساده است، مانند مشکله غلطانداز نیست، از بدسلیقگی مشکله هم در آن نشانی نیست و تکلف حداقلی برای فخامت متون علمی را هم دارد. تازگی آن میتواند آن را منحصربهفرد کند برای پروبلماتیکِ اسم. مشکل بدریختی واژهی پروبلماتیک در متن فارسی را حل میکند و در عین حال معادلهای چندکاربردهی دیگر مثل «مسئله» را هم بیرون میکند.
اگر «دشواره» را به جای پروبلماتیکِ اسم به کار بگیریم، میتوانیم صورت جمع آن (دشوارهها) و، مهمتر از آن، مشتقی چون دشوارگی را هم استفاده کنیم. ترکیبهایی چون دشوارهشناسی، دشوارهسنجی و… هم شیوا و کاربردی به نظر میرسند. برای پروبلماتیکِ صفت هم که از ابتدا مشکلی وجود نداشت: مسئلهوار، مسئلهزا، مسئلهانگیز یا حتا دشوارهزا.