ژن برجام در كالبد جناح ها
چگونه سياست خارجي بر آرايش سياست داخلي اثر گذاشت؟
مجتبي حسيني
روزنامهنگار
برجام، آرايش سياسي و بلوكبنديهاي جناحي در ايران را وارد عصر تازهاي كرد. اگر تا پيش از يك سال پيش، وارثانِ جناحينِ چپ و راست دهه 60 و 70 با علم و كُتلِ اصلاحطلبي و اصولگرايي در عصر هشتاد و نود، كوچه پس كوچههاي منتهي به ميدان سياست ايران را با دقايق گفتماني خود آذين بسته و مرزبندي كرده بودند حالا با امضاي نظام پاي مهمترين قرارداد بينالمللي، ترك افتاده بر ديوار ميان خود و رنگپريدگي اين مرزها را نميتوانند منكر شوند.
1
برجام نه تنها خط كشيهاي مرسوم گفتماني را بر هم زد كه راستكيشان سياسي ايران را هم به «پيچ دگرديسي» رساند. نشانههاي اين دگرديسي را ميشد در ميان هلهلهُ و ولولهِ له و عليه به پا شده بر سر برجام ديد. جايي كه اصولگرايانِ جوان به لطايف الحيل پرآب و تاب، با نقشهها و نسخههاي پررمز و راز و لشكركشيهاي رسانهاي- تجمعي درصدد پشت پا گرفتن از برجام بودند و بالعكسِ ساز « نه» سفت و سخت آنان، كارگردانان و بازيگران نامدارشان، همچون رفرميستهاي ايراني سرود حمايت از برجام را بيواهمه خواندند و در دفاع از آن قيام كردند.
كميسيون برجام در مجلس نهم و همه حرف و حديثهاي آن، جايي بود كه نشان داد جامعه سياسي ايران وارد عصر تازهاي شده كه متر و معيارهاي كهنه و قديمي ديگر پاسخگوي شناخت و آناليز آن نيست. وقتي علياكبر ابوترابي و علاء الدين بروجردي در كنار همكيشان سياسي اصولگراي خود و آن لحظه كه نوبت به اصلاحطلبان عضو كميسيون برجام نميرسيد، بيمحابا كارنامه هستهاي سعيد جليلي را به باد نقد گرفتند و برخلاف رفقا و هم عهدان سياسي خود، بهشدت و حدت، تمام قد و تمام عيار از راهبرد هستهاي حسن روحاني و عملكرد تيم مذاكرهكننده دفاع كردند، مشخص شد كه برجام، در حال خلق صورتبندياي نو از آرايش سياسي در ايران است كه برخلاف اعصار گذشته نه چپها در آن سيادت مطلق دارند و نه راستها.
2
عصر برجام، عصر پايان تضادها و تجادلهاي ايدئولوژيك جناحين سياسي كشور است. عصري كه بر ديگر قوم سياستمدار خلاف سه دهه گذشته پاشنه كفشهاي خود را براي دفاع از بازار آزاد و اقتصاد دولتي بالا نميكشند يا در دفاع از وضع موجود يا رسيدن به نقطه مطلوب، سينهچاك نميشوند. عصر برجام، پايان فصل مچاندازي و مچگيري جناحها و آغاز همدستي آنان بر سر منافع ملي است. برجام نشان داد كه اصولگرايان شناسنامهدار و معتدل تصويري دقيق و ادراكي صحيح از منافع ملي پيدا كردهاند. همسويي اصلاحطلبان و اصولگرايان معتدل و حمايت مشترك آنان از برجام، نشان داد كه هويتهاي سياسي را ميشود خلاف آمد عادات و دوقطبيهاي سياسي در چارچوب فرهنگ گفتوگو، بر مدار منافع ملي تغيير داد.
3
برجام نشان داد جناحبندي در سياست خارجي ميتواند جناحبندي در سياست داخلي و مرزبنديهاي موجود را تغيير دهد. بررسي فرآيند برجام و بازخواني همه قيل و قالهاي بر سر آن نشان داد كه اگرچه كارگزاران سياستمداري همچون حسن روحاني، ناطقنوري، علياكبر ولايتي و علي لاريجاني در سياست داخلي، اصولگرا به شمار ميآيند اما معتقد به «عملگرايي» و «مصلحتگرايي» در سياست خارجياند. اين محافظهكاري و عملگرايي در سياست خارجي همان چيزي است كه با اتوپياي ذهني دنكيشوتهاي اصولگراي مخالف برجام و انقلابي در تضاد كامل است. اين شكاف اگرچه در ماجراي برجام رونمايي شد اما به واقع پيشينه آن به دولت دوم محمود احمدينژاد بازميگردد. جايي كه «اتحاد و انتقاد» از عملكرد احمدينژاد اصولگرايان را رودرروي هم قرار داد و شكاف ميان آنان را كليد زد و تا روز انتخابات رياستجمهوري هم مانع اصلي حضور حداقلي اصولگرايان شد. اگر دولت دوم احمدينژاد منجر به تولد فرقه سياسي پايداري شد حالا برجام، معادلات آرايشي اصولگرايان را برهم زده تا جايي كه بخشي از محافظهكاران سنتي و ميانهروهاي جوان را در كنار اعتدالگرايان و اصلاحطلبان قرار داده و از سوي ديگر آرايش سياسي ايران را به معادلهاي چرخان و غيرديناميك بدل كرده است.
4
برجام همچون قطعنامه ٥٩٨ سياست در ايران را پيچيدهتر از هميشه كرده است. اگر پذيرش پايان جنگ تحميلي، فرماندهان نظامي را از كارگزاران سياسي جدا كرد، برجام هم نظم و انضباط موجود اردوگاه راستكيشان سياسي را برهم زد. چه آنكه اصولگرايان نامداري همچون علياكبر ولايتي و علي لاريجاني تمامقد از برجام و رويكرد سياست خارجي دولت حمايت كردند. حمايتهاي اين كارگزاران اصولگرا باعث شد تا ضلع غربي اصولگرايان بيش از هر زمان ديگري به نقطه صفر يا نقطه كانوني مدار سياست در ايران نزديك شود. اما از آن سو، اصولگرايان ديگري از جنس غلامعلي حدادعادل رويكردي خاكستري را اتخاذ كرده و بر اساس آن نه مخالفتي سفت و سخت همچون پايداريها و ديگر اصولگرايان آرمانگرا با برجام از خود نشان دادند و نه همچون اصولگرايان ميانهرو و معتدل پشت راهبرد هستهاي روحاني ايستادند. شايد انتخاب اين راهبرد خاكستري از سوي اين گروههاي اصولگرا، برگرفته از تجربه دولت دوم احمدينژاد باشد؛ جايي كه چهرههايي همچون احمد توكلي پس از شش سال اقدام به اعلام برائت از احمدينژاد ميكنند تا مشخص شود كه اين دسته از اصولگرايان با ادراكي صحيح از مطالبه امروز اكثريت تودههاي اجتماعي نميخواهند اشتباه استراتژيك حمايت اجباري و مصلحتي از احمدينژاد را تكرار كنند و مقابل اين موج ملي بايستند. به هر نحو منظومه واكنشهاي اقطاب و جناحين سياسي كشور و به ويژه اصولگرايان، حكايت از آن دارد كه جغرافياي سياسي ايران و دوري و دوستي جريانهاي سياسي تغيير كرده و براي آناليز آن به متر و معياري ديگر نياز است. انتخابات مجلس دهم و رقابت «برجاميان» با «نابرجاميان» بهترين شاهد مثال اين مساله است. بر همين اساس دستهبندي و دوقطبي چپ و راست- اصلاحطلب و اصولگرا در عصر پسابرجام براي رصد، بررسي و تحليل جامعه سياسي ايران كفايت نميكند.
5
با فرجام برجام، مهر ابطالي بر سجلّ تمايزهاي رنگينكماني گروههاي سياسي كوبيده شد. حالا با قرار گرفتن ژن برجام در كالبد اصولگرايي ميشود آرايش سياسي ايران را به موافقان و مخالفان برجام تقسيم كرد. اصلاحطلبان، حاميان دولت و برخي از اقطاب كشورو اصولگرا در اين آرايش سياسي در يك سمت قرار ميگيرند و پاي آن ميايستند و پسلرزههاي تهديدها و تحديدهاي كانونهاي قدرت را با حفظ تفاوتهايشان در ديگر سوژههاي سياسي، حقوقي و اجتماعي در ايران به جان ميخرند، و اما اصولگراياني از جنس محافظهكار، آرمانگرا، انقلابي، پوپوليست و بنيادگرا در سمت مقابل، همه هم و غم خود را در برجامزدايي از كشور متمركز كردهاند.
برجام، ثنويتي نوين را در ميدان سياست ايران آفريده. ثنويتي كه بيش از آنكه دو قطبي«اصلاحطلب- اصولگرا» و «مدافع دولت- مخالف دولت»، باشد، دوگانه «منافع ملي-ضدمنافع ملي» و «مردمي- غيرمردمي» است. اين ثنويت منبعث شده از تجادل دو رويكرد «ايدئولوژيك محور- مصلحتگرايي» در سياست خارجي، در سياست داخي هر چقدر تنور بازي ياركشي- ياردهي جناحهاي سياسي را گرم كرد و ياراني از اصولگرايان را هم افق و هم نظر و همدست با اصلاحطلبان كرد و در انتخابات مجلس دهم با و با فهرست اميد ادامه پيدا كرد و بالمآل، ريختشناسي سياسي ايران را محتاج رويت متغيرها، پارامترها و معيارهاي جديد كرده است.
برجام هر سرنوشتي بيابد، چه ريشهكن شود چه ميوه دهد، يك شاهراه جديد در سياست ايران است. شاهراهي كه نه «چپ»ها بر آن سايه انداختهاند و نه «راست»ها بر آن احاطه دارند.
برجام ميتواند به فصل بلوغ برسد و از پيچِ تهديدِ سقط و كورتاژ به سلامت عبور كند به شرط آنكه جبهه برجاميان، تمركز و توان خود را در برابر جبهه نابرجاميان از دست ندهد.