گروه هنر و ادبيات
جنبش مشروطه و ادبيات مشروطه طبعا تاثيرات متقابلي بر هم داشتهاند و مروري هر چند اجمالي به تاريخ در دو درجه سياسي و ادبي آن، گواه اين تاثيرات دوگانه است. با عبدالجبار كاكايي، شاعر درباره ماهيت ادبيات مشروطه گفتوگوي كوتاهي انجام دادهايم.
اهميت تاريخي ادبيات مشروطه از نظر شما در چيست؟ ادبيات آن دوره چه تاثيري در جهتدهي به مسير ادبيات فارسي داد و در گفتمان مشروطهخواهي چه نقشي ايفا كرد؟
جنبش مشروطيت تاثيراتي بنيادي بر تفكر انسان ايراني باقي گذاشته است كه مهمترين آنها را اگر بخواهم خلاصه بگويم اول بايد به تغيير ماهيت جامعه «رعيتي» ايران به جامعه «ملتي» اشاره كنم. ديگر اينكه مطالباتي مانند آزادي سياسي يا آزادي اجتماعي و تصميمگيري براي سرنوشت سياسي خود بر اثر اين تغيير شكل گرفت. براي ملت اين تغيير مهم طبيعتا اهميت فراواني دارد و در همه زمينهها ميتواند اثرگذار باشد و طبعا ادبيات و هنر هم تحتالشعاع اين تغييرات بود. براي مثال موسيقي و تصنيف عنوان يكي از شاخههاي هنر بعد از مشروطه بهطور كلي دگرگون شد و موسيقي مجلسي به موسيقي ملي تبديل شد، يعني موسيقي از مجالس خصوصي و درباري وارد جمعيتهاي كلان مردمي شد و طبيعتا هم براي بيان مقاصد سياسي به كار گرفته و از آن به بعد نقش تصنيف و ترانه در حوزه موسيقي ايراني بهطور كلي دگرگون شد. اينهاست كه انقلاب سياسي و اجتماعي مشروطه را به نقطه عطفي در تاريخ ملت ايران تبديل ميكند. پيش از آن و در دوران رعيتي، ملت ايران حقوق اجتماعي نداشت. عدالتخانه نداشت و بعد از مشروطه بود كه شرايط متفاوتي شكل گرفت و ادبياتي ذيل عنوان ادبيات مشروطيت به وجود آمد.
معتبرترين و مهمترينشان كساني مانند جناب ميرزاده عشقي، سيداشرفالدين گيلاني، فرخي يزدي، ملكالشعراي بهار، ايرج ميرزا و
ديگران بودند.
اگر دوره مشروطه را دوره مقدماتي تحول ادبي بدانيم، اين مقدمات بعدها به چه صورت ثمر داد؟
بعدها نيما به نوعي به عنوان حلقه نهايي اين تغيير شكل شعر پارسي را عوض كرد. نيما را به اعتقاد من بايد آخرين حلقه تحولات و تغييرات جريان ادبيات مشروطه به حساب آورد. ارتباط ما با جهان به دنبال تاثيرپذيري از انقلابهاي سياسي، اجتماعي فرانسه، امريكا و انگليس كه سه انقلاب مشهور جهاني بود در دوران مشروطه سبب شد تا آثار فرهنگي وارد كشور ما شود. خصوصا ورود آثار ترجمه بهويژه از كشور انگليس و فرانسه سبب شد تا ساختار نحوي و زباني شعر دگرگون شود و نيما به عنوان آخرين حلقه از جريان تحول مشروطهخواهي پايهگذار شعر جديدي شد كه بعدها شاخههاي ديگري مانند شعر سپيد يا شعر آزاد از دل جريان نيمايي برخاستند، بنابراين تحولاتي كه پس از مشروطه در حوزه ادبيات و تفكر در ايران به وجود آمد، در تاريخ ملي ما تقريبا بيسابقه است.
در دهههاي پس از مشروطه هم اتفاقاتي در ابعاد مشروطيت شكل گرفت ولي
هيچ كدام به عظمت مشروطه نبود. مثل اشغال ايران توسط متفقين در شهريور ۲۰، ظهور دولت دكتر محمد مصدق، كودتاي ۲۸ مرداد و... از آن وقايع بودند. تشكيل عدالتخانه و مجلس شايد مهمترين موضوعي بود كه پس از مشروطه شكل گرفت و به اين صورت يك ملت براي خودش و به وسيله خودش به نوعي بيداري اجتماعي در جامعه دست پيدا كرد. ستيز با خرافهگرايي كه از اوايل قرن چهاردهم شمسي شروع شد را هم بايد در راستاي جنبش مشروطه و ارزشهاي آن ارزيابي كرد.
تلاش براي احياي فرهنگ ايراني و سعي در خرافهستيزي و ايجاد يك شيرازه جديد وحدت مردمي به نام مليت و مليگرايي و... همه و همه محصول انقلاب مشروطه بود و پيامد آن به هر حال رشد و توسعه مدني جامعه ايران و طرح مساله جمهوريخواهي در مشروطيت.
در جامعه روحانيت هم بر فرض امثال مرحوم ابوالحسن اصفهاني، مرحوم حاج عبدالكريم حايري و افرادي مثل مرحوم ناييني و پيش از آنها آيتالله طباطبايي و آيتالله بهبهاني كساني بودند كه در اوايل حكومت رضاخان براي مشروط كردن قدرت پادشاه و مجبور كردن او به اطاعت از مردم بيانيه دادند و تلاش كردند و نامه نوشتند و فتوا دادند. همه اينها نشان ميدهد جامعه ايران بعد از انقلاب مشروطه تحول بنيادي بيسابقهاي را به خود ديد و اثرات آن در ادبيات، موج نوآوريهايي بود كه هم در فرم و هم در محتوا شكل گرفت.
اگر از منظر تاثير ادبيات بر مشروطه بخواهيم موضوع را ببينيم، ادبيات مشروطه چقدر بر پيشبرد گفتمان مشروطه تاثيرگذار بود؟
ادبيات در دوره مشروطه در سطوح متفاوتي توليد ميشد. از سطوح مردمي بگيريد كه مرحوم ميرزاده عشقي و اشرفالدين گيلاني خالق آثاري با اين ويژگي هستند و مطالبات اجتماعي مردم را بيان ميكردند تا سطوح نخبگي هم اشعار شاعران ديگري بود كه اينها هم از گفتمان مشروطه تاثير ميگرفتند و هم بر آن تاثير ميگذاشتند. مهمترين تاثير ادبيات مشروطه، تاثير اين آثار در بيداري ايرانيها بود.
قالبهايي چون ترانه و تصنيف هم
چنين تاثيري در آگاهيبخشي و بيداري دادن به جامعه داشتند؟
بله. تصنيف هم كه يكي از شاخههاي هنري و ادبي است، همين نقش آگاهيبخشي را دارد و تاثير آن در بيداري اجتماعي ايرانيهاي آن دوره مشهود است. كمتر كسي است كه اثر جاودانه «از خون جوانان وطن لاله دميده» از عارف قزويني را خوانده يا شنيده باشد و متاثر نشده باشد. روحيه ايراني، ستيزهگري، مبارزه كردن، حقطلبي، آزاديطلبي و... از ويژگيهاي آثار ادبي و هنري آن دوره است، مثل آثار فرخي يزدي با مضمون آزادي اجتماعي، آزادي سياسي و... كه تاثير آن بر جامعه ايران كاملا مشهود است.
اين تاثير آيا فقط هنري است يا به عنوان عامل محرك سياسي هم عمل ميكند؟
البته كه تاثيرش سياسي هم هست. تاثير اين آثار بهحدي بود كه مردم تصوير نظامهاي اقتدارگراي سياسي عصر را در آينه آثار اين شاعران ميديدند. شعرهاي اين شاعران در ذهن و بر زبان مردم جاري بود و هنوز هم خيلي از مردم نسبت به آنها حضور ذهن دارند.
مثلا شاعر جوان و هنوز كمتجربهاي مانند ميرزاده عشقي آثار سياسياش بسيار مورد توجه و اقبال مردم قرار ميگرفته است، طوري كه مردم آنها را از بر ميكردند و براي هم ميخواندند. در يك كلام پيامهاي جنبش مشروطه در شعر ادبا و هنرمندان مشروطه منعكس بود و به مردم
منتقل ميشد.