سيدضياءالدين طباطبايي در زمره رجالي قرار دارد كه در وقايع ايران از دوره مشروطه اول تا سلطنت رضاشاه و محمدرضا پهلوي، همواره به عنوان يك مهره در سايه، قدرتطلب و مرموز، نقش تاثيرگذاري داشته است. سيدضياء فرزند يك مجتهد خوشنام تبريزي است. وليعهد (مظفرالدين ميرزا) به ديدن مجتهد ميرود و پسر متعجب است كه چرا پدر به ديدن وليعهد نميرود. اما پاسخ پدر جهانديده چنين است: «فرزند! او به ديدن من ميآيد تا مگر از صفاي خانه من بهرهاي برگيرد. من چرا به ديدن او بروم كه در بازگشت دامن قبايم آلوده به رنگ ستم باشد؟»
مرد اول كودتا از همان خانه پدري در آب انقلاب مشروطه غوطه ميخورد. پس از بركناري محمدعليشاه، او به عرصه مطبوعات روي آورد و روزنامههاي اسلام، شرق، برق و رعد را منتشر كرد. او در مصاحبهاي كه بعد از مرگش منتشر شد، خود را عاشق روزنامه ميخواند، اما وقتي آنها را موافق سياستهاي خود نميبيند، تمام روزنامهها را در صبح روز كودتا توقيف ميكند.
ماجراجويي در انقلاب مشروطه
او اولينبار در چهره فردي ماجراجو در وقايع مشروطيت ايران در ارتباط با كانونهاي سياسي با مشربهاي متفاوت و نيز مجامع سرياي نظير انجمن ستار و انجمن فراماسوني تهران قرار گرفت و همان زمان به اتهام بمبگذاري در بازار تهران توسط محمدعلي شاه قاجار تحت تعقيب قرار گرفت و در نهايت با وساطت پنهان انگلستان به مدت شش ماه در سفارت اتريش پناهنده ماند. اندكي بعد او را در دولت آخرين شاه قاجار در راس هياتي سياسي كه عازم مذاكره با دولت مساواتي باكو بود، مشاهده ميكنيم و مدتي بعد بخشي مهم و حياتي از عمليات كودتاي سوم اسفند 1299ش را عهدهدار ميشود.
روانشناسي سياسي و اجتماعي
سيدضياءالدين
بروندادهاي رفتاري سيدضياء از دوران بلوغ همواره با تعارضاتي مواجه بوده است. او گاه هيات و شكل ظاهري خويش را تغيير ميداد، لباس روحاني را از تن به در ميكرد و با كت و شلوار و پاپيون و كلاه در ملأ عام حاضر ميشد و به تفريحاتي چون موسيقي، شكار و ... ميپرداخت.
درباره ماهيت سياسي سيدضياء دو نظر متضاد وجود دارد. عدهاي او را مظهر بيگانهپرستي در راستاي منافع انگلستان ميدانند كه در مواقع لزوم از او به عنوان يك مهره بيشترين استفاده را ميبرد. به عنوان نمونه در زمان عقد قرارداد 1919 در كابينه وثوقالدوله كه انگلستان را شريك مسائل مالي و نظامي ايران و استقلال مملكت را دچار خدشه كرد، او يكي از حاميان اين قرارداد بود و آن را رستاخيز نو ايران خواند و اين دقيقا برخلاف موضعگيرياش در دوران وزارتش بود كه آن را هماهنگ با سياست انگلستان ميدانند. علي دشتي كه خود نيز روزنامهنگار بود و تمايل به انگليسيها داشت، در روزنامه «شفق سرخ» تحت عنوان «آقا سيدضياء مدير رعد» او را چنين معرفي ميكند:
«در اينكه سيدضياءالدين يك وقتي حامي سياست روس و پس از آن مدافع سياست انگليس بوده، به دليل اوراق رعد كه مظهر اين سياستها بود، هيچ جاي شبهه نيست و به همين دليل روزنامه رعد در ولايات نه تنها مورد توجه افكار عمومي نبود، بلكه مردم آن را عبوس و نفرتآميز تلقي ميكردند.» برخي ديگر او را به عنوان فردي انقلابي و آزاديخواه كه هر چند ممكن است، داراي اشتباهاتي باشد، مياستايند.
آغاز فعاليتهاي سياسي و ديپلماتيك سيدضياءالدين طباطبايي
سيدضياء در پانزده سالگي همزمان با مشروطهخواهي مردم، به شيراز رفت و فعاليت سياسي خود را با حمايت از مشروطه با روزنامهنگاري آغاز و البته هر چند يكبار به علت توقيف، به تاسيس روزنامهاي ديگر اقدام كرد. او از 1288ش به انتشار نشريه «نداي اسلام» دست زد. سيدضياء مبتني بر آنچه به گونهاي سطحي از جنبشهاي اجتماعي اروپا بر گرفته بود، قباي روزنامهنگاري به تن كرد؛ روزنامهنگاري پرخاشگر و عوامگرا كه بدون پيشزمينهاي روشن، به نفي آنچه ميديد برخاست. او با برداشتي سطحي از انقلابيگري و گفتمان عدالتخواهانه رايج در اروپا در بازگشت به ايران روزنامه «شرق» را منتشر كرد.
سيدضياء و كميته آهن
او كه از حاميان وثوقالدوله و پيمان 1919م بود، از قضا مخالفان بسياري داشت. اعتماد وثوقالدوله به حدي به سيدضياء جلب شده بود كه در اواخر سال 1298خورشيدي از سوي او در راس هياتي براي عقد قرارداد دوستي با جمهوريهاي آذربايجان، گرجستان و ارمنستان به منطقه قفقاز رفت. روابط نزديك سيدضياء با وثوقالدوله به تدريج سبب ايجاد ارتباط دوستانه ميان سيد با «مستر هاوارد» كنسول انگليس در تهران و «اسمارت» مترجم سفارت انگليس شده بود. اين روابط و جايگاه و منزلتي كه سيد در كابينه وثوقالدوله به دست آورده بود به تدريج او را نزد انگليسيها به عنوان يك عنصر سياسي جسور و جاهطلب مطرح ساخت. از اين رو انگليسيها او را در خدمت كودتايي كه خود قرار بود هدايت آن را برعهده داشته باشند قرار دادند. براي اجراي اين كودتا كميتهاي در منطقه زرگنده تهران با نام كميته «آهن» به وجود آمد و سيدضياء در راس آن قرار گرفت.
هدف از تشكيل «كميته آهن» كه در آن علاوه بر عناصر ايراني، چهرههاي انگليسي ازجمله ژنرال آيرونسايد، كلنل اسمايس و سر والد اسمارت نيز حضور داشتند، تحكيم پايههاي نفوذ انگليس در ايران از جمله تحكيم قرارداد 1919 و سيطره كامل انگلستان بر كليه امور و شوون ايران بود. اعضاي اين كميته پس از كودتاي سوم اسفند 1299 به مقامات درجه اول كشور گماشته شدند.
عوامل و شرايط سياسي
در آستانه كودتاي 1299
در ماههاي قبل از كودتاي انگليسيها، اوضاع ايران كاملا بحراني بود. در روسيه به تازگي انقلاب بلشويكي شده بود و انگليسيها مصمم بودند تا از تاثير هرج و مرج حاصل ازآن بر نواحي شمال ايران جلوگيري كنند. به همين دليل بود كه آنان نيروهاي خود را پس از خروج روسها از ايران به نواحي شمال كشور گسيل داشتند. از طرفي مجلس چهارم از نظر مردم يك مجلس فرمايشي جهت تصويب قراردادهاي ذلتبار تلقي ميشد. كشور از نظر مالي در بحران عميقي فرو رفته بود. خزانه مملكتي خالي و براي پرداختن حقوق ماهانه افراد قشون، نظميه، امنيه و ژاندارمري، هر ماه از سفارت انگليس مبالغي به صورت قرض دريافت ميشد.
سياست كلان انگلستان در قبال ايران، در اين مقطع، تشكيل يك حكومت مقتدر مركزي ولي دستنشانده بود تا در خلأ قدرت ناشي از تخليه روسها و خروج نيروهاي انگليسي، بتواند سياستهاي بريتانيا را به پيش ببرد. آخرين تلاش انگليس براي مستعمره كردن ايران، قرارداد ذلتبار ۱۹۱۹ بود كه جريان فراماسونري در دوره حاكميت ميرزا حسنخان وثوقالدوله بسته شد. اما با مقاومت و مخالفت روحانيت و چهرههايي مثل آيتالله سيدحسن مدرس و شيخ محمد خياباني و مردم و برخي نمايندگان مجلس با شكست مواجه شد.
سيدضياء و رضاخان؛ گزينههاي پيش روي انگليس
شكست اين قرارداد در حقيقت انگلستان را بر آن داشت كه سيستم حكومت ايران را تغيير دهد. با وجود مجلس ـ اگرچه مجلس نيمبند بودـ حضور رجال سياسي و رجال مذهبي و قدرت مردم امكان تحميل قرارداد نبود. جهت تحقق اين مهم، دو گزينه مد نظر قرار گرفت: يك گزينه فرهنگي و به اصطلاح در سلك روشنفكران و اهل قلم آن دوران به نام سيدضياءالدين طباطبايي بود. او متصل به سياست انگليس و تشكيلات تازهتاسيس صهيونيسم و مدير روزنامه رعد بود. گزينه دوم رضاخان بود به عنوان يك فرد نظامي كه ظرفيت ديكتاتوري داشت. ژنرال «آيرون سايد» كه فرمانده قشون انگليس در قزوين بود در مورد رضاخان ميگويد: «رضاخان يكي از بهترين افسران ايراني است. او يك سرباز واقعي و سريعترين مردي است كه تا امروز ديدهام. در ايران يك ديكتاتوري نظامي گرفتاريهاي ما را برطرف خواهد كرد و ما را قادر خواهد ساخت بيهيچ دردسري اين كشور را ترك كنيم.»
كودتا و تشكيل كابينه سيدضياء
سيدضياء پس از تشكيل كابينه خود در اسفند 1299 با اقداماتي، همچون لغو قرارداد 1919 كه خود از طرفداران آن بود، سعي كرد مقبوليتي در بين مردم براي خود كسب كند. هر چند كه اقدامات و اسناد موجود بيانگر ارتباط مستقيم او با انگليس در جهت تامين غيرعلني و غير مستقيم منافع آنان بوده است. ويژگي اين دوره، سختگيري سيد در داخل كشور و تشديد عمليات تعقيب و بازداشت ناراضيان از يك سو و تلاش براي ايجاد توازن در رفتار با دو دولت اشغالگر انگليس و روسيه از جانب ديگر است. سيد در اين دوره سه ماهه در عين وابستگي به لندن تلاش ميكند تا با انعقاد قرارداد جداگانه با روسيه از برانگيختن حساسيت ضدانگليسي روسها جلوگيري كند. در اين دوره سيدضياء به عنوان يك كودتاچي ديكتاتور و سختگير مطرح است. سياستمداران معروفي چون احمد قوام و محمد مصدق و صارمالدوله در اين دوره بازداشت شدند.
دولت مستعجل
با اين حال دولت سيدضياء، دولتِ مستعجل بود و به صد روز هم نرسيد. درباره علل سقوط دولت او (كه به كابينه سياه شهرت يافته بود) دلايلي قطعي نميتوان ارايه داد اما جنگ قدرت بين رضاخان و سيدضياء و ترجيح رضاخان توسط انگلستان به دليل نوع عملكرد آنها از جمله دلايلي است كه توسط عدهاي از صاحبنظران بيان شده است. اقدامات و ظاهرسازيهاي سيدضياء در بازداشت و تبعيد شخصيتهاي پرنفوذ سياسي و ملاكان و اعيان باعث واكنشهاي تندي نسبت به او و دولتش شد. خالي بودن خزانه مملكت مانع از اين بود كه رييس دولت كودتا بتواند براي بهبود وضع اقتصادي مردم كاري انجام دهد. سيدضياءالدين پس از سقوط با دريافت (۲۵ هزار تومان) تحتالحفظ به سوي قزوين و از آنجا به خارج از ايران تبعيد شد و جاي خود را به ميرزا احمد قوامالسلطنه داد.
سيدضياء در عصر پهلوي اول
سيد در مرداد ۱۳۰۰ به همراه همسرش عفت خانم عازم بصره و سپس هند شد اما مقدمش گرامي داشته نشد. پس به فرانسه و بعدا به شهر ييلاقي مونتره در سوييس رفت و ديداري با محمدعلي جمالزاده نويسنده معروف داشت كه سرآغاز دوستي اين دو با هم بود. در شهر ييلاقي مونتره كمكم اوضاع مالي سيدضياء رو به وخامت گذاشت. سيد ضياء احوال خود را بعد از عزل از نخستوزيري و در روزهاي اقامت در اروپا اينگونه بيان ميكند. «عصبي بودم. شبها به آپارتمانم كه ميرفتم، در هواي سرد برلن دوش آب سرد را با فشار باز ميكردم، زير آن ميايستادم و از شدت سرما دندانهايم كليد ميشد و جيغ ميزدم و زن صاحبخانه فكر ميكرد كه از تيمارستان آمدهام.»
اقامت در فلسطين اشغالي
در پاييز سال ۱۳۱۰ «حاج امين الحسيني»، مفتي اعظم فلسطين كه در تدارك برگزاري كنگرهاي به نام «موتمر اسلامي»، جهت مقابله با افزايش موج مهاجرت يهوديان به فلسطين بود، دعوتنامهاي براي بسياري از رجال دولتي و غيردولتي جهان از جمله براي سيدضياء الدين طباطبايي كه در آن زمان در ژنو به سر ميبرد، ارسال كرد. سيد نيز اين دعوتنامه را پذيرفت و خود را به فلسطين رساند. سيدضياء توانست رياست كنگره را عهدهدار شود؛ لذا پس از دو هفته اقامت جهت ساماندهي امور خود به سوييس بازگشت. او مجددا در سال 1314 به فلسطين بازگشت و تا سال 1322در فلسطين اقامت گزيد. او متهم است كه در زمان سكونت در فلسطين به عنوان يك فرد مسلمان در خريد زمينهاي فلسطينيان و فروش آن به يهوديان صهيونيست نقش داشته است. نورالدين كيانوري نيز در كتاب خاطرات خود مينويسد: «سيدضياء در فلسطين براي يهوديها كار ميكرد. يعني يهوديها از ظاهر اسلامي او استفاده ميكردند. او زمينها را از مسلمانان ميخريد و به يهوديان انتقال ميداد.»
سيدضياء در عصر پهلوي دوم
پس از وقايع شهريور 1320، در پي اشغال ايران و سپس سقوط سلطنت رضاشاه پهلوي، انگلستان كه به دليل سياست انگلوفيلي سيدضياء همچنان تمايل داشت او به ايران باز گردد. اما سيدضياء چندان علاقهاي به بازگشت به ايران نداشت. انگليسيها روي سيد سرمايهگذاري كرده بودند. در اين زمان به دليل احتمال پياده شدن چتربازان آلماني در ايران و نيز خرابكاري ستون پنجم نازي در اين كشور ميخواستند، سيدضياء را به عنوان مرد قدرتمند در راس امور بگذارند. سرانجام سيدضياءالدين ميپذيرد به ايران بازگردد. بدينترتيب دور جديد فعاليتهاي انگلوفيلي سيدضياء با حضور او به عنوان نماينده مردم يزد در مجلس چهاردهم كه با وجود مخالفتها راي اعتماد را كسب ميكند، آغاز شد.
بازداشت سيدضياء پس از پايان دوره چهاردهم مجلس در اسفند 1324 به بهانههاي «اقدام عليه امنيت عمومي كشور» و «حيف و ميل اعانات مربوط به زلزلهزدگان گرگان» توسط قوامالسلطنه كه به تازگي از روسيه بازگشته بود، موقتا او را از صحنه سياسي كشور خارج كرد. اما واقعيت امر مخالفتهاي او با دولت روس و حزب توده بود، چرا كه احمد قوام پس از نخستوزيري به دنبال بحران آذربايجان، عدهاي از عوامل مشهور انگليسي را دستگير و زنداني كرد. شايد هم در صدد وانمود كردن سياست جانبدارانه ظاهري از روسها بود. همچنين گزارشهايي نيز از سازش بين اين دو نفر به منظور جلب نظر انگليس در سال 1327ش ارايه شده است.
سيدضياء بعد از ترور رزمآرا
سيدضياء به دنبال ترور رزمآرا توسط خليل طهماسبي در 16 اسفند 1329، با جلب نظر شاه و انگلستان زمينه را براي نخستوزيري خود فراهم ميديد. اما به دليل مخالفت نمايندگان مجلس و نيز افكار عمومي نسبت به او به دليل سياستهاي انگلوفيلي او فراهم نشد. او كه همچنان صحنه را براي حضور خود فراهم ميديد، تلاش مجدد خود را براي كسب مقام نخستوزيري آغاز كرد. پس از تصويب نهايي طرح ملي شدن صنعت نفت در مجلس ملي و مجلس سنا در 29 اسفند 1329 كه علاء، نخستوزير وقت در مقابل اوضاع متشنج دوام نياورده بود، دربار پهلوي دوم و انگلستان در صدد بودند براي پيشبرد اهداف خود و به شكست كشاندن طرح ملي شدن صنعت نفت، سيدضياء را بر مسند نخستوزيري بنشانند. اما از سوي ديگر دكتر مصدق كه مجلس او را به عنوان نخستوزير پيشنهاد داده بود، برخلاف دفعات پيشين، بدون هيچ گونه شرطي، نخستوزيري را پذيرفت و طرح دربار و انگلستان با شكست مواجه شد.
از سعادتآباد تهران تا اللهآباد قزوين
سيدضياء كه پس از آزادي از زندان در ائتلاف با ديگر احزاب و دستجات سياسي از جمله حزب توده كه خود از مخالفين آنها به شمار ميرفت، به علت مخالفت نمايندگان مجلس و افكار عمومي نتوانست بهطور رسمي منصبي به دست آورد. او موضع سياسي خود را از مداخله مستقيم به سياست پنهاني تغيير داد و تا پايان عمر ارتباط خويش را با دربار و سياست حفظ كرد. سيدضياءالدين پس از اين تغيير خطمشي، فعاليتهاي سياسي را ترك كرد و به دنبال حرفه مورد علاقه خود يعني كشاورزي و دامپروري رفت. او در مزرعه بزرگي در بويينزهراي قزوين به يونجهكاري و دامداري و زراعت مشغول شد. يكي از مهمترين اقدامات او در اين مقطع از زندگي، خريدن زمينهاي روستايي به نام «سعادتآباد» در شمال غربي تهران بود. او با استفاده از سيستمهاي نوين زراعت و دامپروري، آن منطقه را آباد كرد. بعدها محلات سعادتآباد و شهركغرب روي همين باغات و زمينهاي زراعتي متعلق به سيدضياء شكل گرفتند. سيدضياء كه گفته ميشود در سالهاي پاياني عمر در روستاي خود، اللهآباد قزوين با يكي از زنان محلي ازدواج كرده و از او صاحب دو فرزند پسر و يك دختر شده بود، سرانجام در اسفند ماه 1348 در سن حدود 80 سالگي درگذشت و در آرامگاه شاهعبدالعظيم حسني شهر ري دفن شد.
پژوهشگر حوزه تاريخ و دين
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
سيدضياء در مصاحبهاي كه بعد از مرگش منتشر شد، خود را عاشق روزنامه ميخواند، اما وقتي آنها را موافق سياستهاي خود نميبيند، تمام روزنامهها را در صبح روز كودتا توقيف ميكند.
سيدضياء اولينبار در چهره فردي ماجراجو در وقايع مشروطيت ايران در ارتباط با كانونهاي سياسي با مشربهاي متفاوت و نيز مجامع سرياي نظير انجمن ستار و انجمن فراماسوني تهران قرار گرفت و همان زمان به اتهام بمبگذاري در بازار تهران توسط محمد علي شاه قاجار تحت تعقيب قرار گرفت و در نهايت با وساطت پنهان انگلستان به مدت شش ماه در سفارت اتريش پناهنده ماند.
سيدضياء پس از تشكيل كابينه خود در اسفند 1299 با اقداماتي، همچون لغو قرارداد 1919 كه خود از طرفداران آن بود، سعي كرد مقبوليتي در بين مردم براي خود كسب كند.
سيدضياء متهم است كه در زمان سكونت در فلسطين به عنوان يك فرد مسلمان در خريد زمينهاي فلسطينيان و فروش آن به يهوديان صهيونيست نقش داشته است. نورالدين كيانوري نيز در كتاب خاطرات خود مينويسد: «سيدضياء در فلسطين براي يهوديها كار ميكرد. يعني يهوديها از ظاهر اسلامي او استفاده ميكردند. او زمينها را از مسلمانان ميخريد و به يهوديان انتقال ميداد.»
علي دشتي كه خود نيز روزنامهنگار بود و تمايل به انگليسيها داشت، در روزنامه «شفق سرخ» تحت عنوان «آقا سيدضياء مدير رعد» وي را چنين معرفي ميكند: «در اينكه سيدضياءالدين يك وقتي حامي سياست روس و پس از آن مدافع سياست انگليس بوده، به دليل اوراق رعد كه مظهر اين سياستها بود، هيچ جاي شبهه نيست و به همين دليل روزنامه رعد در ولايات نه تنها مورد توجه افكار عمومي نبود، بلكه مردم آن را عبوس و نفرتآميز تلقي ميكردند.»
از جمله اقدامات سيدضياء بعد از اينكه از سياست كناره گرفت، خريدن زمينهاي روستايي به نام «سعادتآباد» در شمال غربي تهران بود. او با استفاده از سيستمهاي نوين زراعت و دامپروري، آن منطقه را آباد كرد. بعدها محلات سعادتآباد و شهرك غرب روي همين باغات و زمينهاي زراعتي متعلق به سيدضياء شكل گرفتند.