نگاهي به رمان «دزد پادگان» اثري از توبياس ولف
قهرمانِ سرخورده از جنگ
ساسان فقيه
توبياس ولف نويسنده امريكايي است كه تبحرش در خاطرهنويسي بر كسي پوشيده نيست. زندگي شخصي و تجربههاي زيستي ولف به حدي در بطن نوشتههايش حضور دارد كه حتي بسياري از داستانها و رمانهاي او را نيز تحتتاثير قرار ميدهد. جداي از خاطرهنويسيهايي مثل «زندگي اين پسر» (۱۹۸۹) و «در ارتش فرعون» (۱۹۹۴)، يكي از آثار داستاني ولف كه بهشدت وامدار زندگي شخصياش است، «دزد پادگان» (۱۹۸۴) نام دارد.
رمان «دزد پادگان» در سال ۱۹۸۵ برنده جايزه پن- فاكنر شد. قسمت عمدهاي از اين داستان در كاروليناي شمالي اتفاق ميافتد. سه سرباز كه به تازگي به ارتش پيوستهاند و دورههاي چتربازي را پشت سر گذاشتهاند، به پادگاني ملحق ميشوند و منتظرند به ويتنام اعزام شوند. از آنجايي كه اكثر سربازان اين پادگان پيشتر در جنگ ويتنام باهم همرزم بودهاند، با اين سه سرباز مثل غريبهها برخورد ميكنند و آنها را ناديده ميگيرند. وقتي دزديهاي مشكوكي در پادگان رخ ميدهد، اين سه سرباز مورد سوءظني پنهان قرار ميگيرند. يكي از ويژگيهاي تكنيكي و ساختاري اين اثر، تغيير راوي و زاويهديد به شكلي متناوب در طول داستان است، به شكلي كه هر كدام از اين سه سرباز در طول رمان در فصلهايي جداگانه فرصتي براي روايت كردن مييابند. اما از ويژگيهاي ساختاري و فرمي اين اثر كه بگذريم، سكون و لختي غريبي بر فضاي اين روايت حاكم است؛ بهطوري كه انگار هيچ اتفاقي نيفتاده اما همه چيز پيش آمده. «دزد پادگان» در عين ايجاز و فضاي راكدش، چاهي عميق در وجود مخاطب حفر ميكند و گويي كه زندگي همين است. اما اين نگاهِ خاصِ ولف به اين روايت از كجا نشات ميگيرد؟ ولف كجاي اين روايت ايستاده است؟ براي پاسخ به اين پرسش بايد كمي به زندگي شخصي ولف و اثرِ خاطرهنگاري او، «در ارتش فرعون» نگاهي بيندازيم كه تقريبا 10 سال پس از «دزد پادگان» به چاپ رسيده است. ولف در سن شانزدهسالگي تصميم گرفت تا نويسنده شود و باور داشت براي نويسندگي بايد تجربيات عميقي را در زندگي پشت سر بگذارد؛ اعتقادي كه سرانجام او را راهي ارتش كرد. او سرانجام در هجدهسالگي با ترك مادرش، كار و زندگي عادياش راهي ارتش شد. ورود ولف به ارتش بسيار شبيه به اتفاقي است كه براي فيليپ، شخصيت اصلي رمان «دزد پادگان» ميافتد. به نوعي ميتوان فيليپ را همان توبياس ولف در نظر گرفت، فيليپ نيز مثل ولف در يك بنبست گير ميكند و اجباري در وجودش شكل ميگيرد تا خانواده را ترك كند. بايرون كلهون در مقاله «توبياس ولف در جستوجوي قهرمان شدن» معتقد است كه ميل به ديده شدن و كسب جايگاه قهرماني و منجي شدن در زندگي شخصي و ادبيات او موج ميزند. كلهون براي استناد و اثبات ادعايش سراغ كتاب «در ارتش فرعون» ميرود. اما كلهون بر اين باور است كه روياي قهرمان شدن قبل از اعزام به ويتنام در وجود ولف از بين ميرود. ولف پس از مرگ همرزمش در جنگ ويتنام به اين نتيجه ميرسد كه زنده بودنش را مديون مهارت بسيار زيادش نبوده بلكه او به خاطر كمبود مهارت زنده مانده بود. حقيقتي كه اعتماد به نفس ولف را نابود ميكند و تعريف او را نسبت به شجاعت دگرگون ميكند. شجاعت در بسياري از جنگها سر آخر به مرگ منتهي ميشود. ولف در كتاب «در ارتش فرعون» خودش را به عنوان «مردي كه پنهان ميشود» معرفي ميكند. گويي ولف در سردرگمي گنگي گير كرده است. اينكه شجاعت چيست؟ قهرمان بودن در جنگ يعني چه؟ زنده بودن و مرگ به چه ارزشي رقم ميخورد؟ ولف معتقد است كه دو تن از همرزمهايش به دليلي مُردند كه به درستي وظايفشان را انجام دادند و او در حالي زنده است كه تمام وظيفهاش در ماموريت محول شده را به درستي به جا نياورده است. اين عقيده را ميتوان در صحنه ماموريت پست سه نفره انبار باروت در رمان «دزد پادگان» جستوجو كرد. كلهون با نگاهي غضبآلود، ولف را انساني در جستوجوي قهرماني ميداند؛ انساني كه در جدال قهرماني جنگ شكست خورد اما در ادبيات آن را بازيافت. «دزد پادگان» حاصلِ سرخوردگي و شكستِ محض ولف در مواجهه با جنگ است. ولف كه خودش را در مقام يك قهرمان ميديد، در جنگ ويتنام سرخورده ميشود و اين سكون و كرختي در بطنِ «دزد پادگان» عيان است. ولف اما 10 سال بعد اميد و عطش دوبارهاي به قهرمان شدن بازمييابد و در اثري خاطرهنگاري با نام «ارتش فرعون»، خود را به قهرماني در لابهلاي كلمات بدل ميكند. كلهون در مقاله «توبياس ولف در جستوجوي قهرمان شدن» با توجه به نظريه سفر قهرمان جوزف كمپل به بررسي اين روند ميپردازد.