• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4547 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۷ دي

گزارشي كوتاه از تاثير اشعار سايه در موسيقي به بهانه چاپ مجدد «پيرپرنيان‌انديش»

سايه بلند ابتهاج

محمود توسليان

 «موسيقي باعث شناختن شعر براي من شد.» همين جمله كه ابتهاج در يكي از مصاحبه‌هايش مقابل دوربين مي‌گويد، حاوي نكته مهمي است. حاوي اينكه سايه از همان سال‌هاي آغازين فعاليت در عرصه ادبيات و موسيقي رويكردي هميشگي به موسيقي دارد و از همان روزگار دلبسته حضور شعرش در عرصه موسيقي بود.

ابتهاج در شهري متولد شد كه به قول خودش شهر روشنفكري سياسي بود و طبيعي است كه در چنين فضايي يك جوان علاقه‌مند به هنر و ادبيات نمي‌تواند از جريان‌هاي سياسي دور بماند، اما پس از مهاجرت به تهران و زيستن در فضايي كه التهاب ذاتش بود، روح سركش ابتهاج به سويي مي‌رود كه به تدريج مورد توجه قرار مي‌گيرد. آشنايي با شاملو، سياوش كسرايي و بعدها با مرتضا كيوان از وي شاعري مي‌سازد كه حالا ديگر جنبه‌هاي اجتماعي شعرش از جنبه‌هاي تغزلي پيشي مي‌گيرد و از او چهره‌اي مي‌سازد كه جريان‌هاي اجتماعي و سياسي دنبال بهره‌گيري هستند. استاد زنده‌ياد غلامحسين يوسفي كه يكي از منتقدان ادبي پيشرو در زمان خويش است، درباره شعر ابتهاج مي‌نويسد: «در غزل فارسي معاصر، شعرهاي سايه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندني است. مضامين گيرا و دلكش، تشبيهات و استعارات و صور خيال بديع، زبان روان و موزون و خوش‌تركيب و هماهنگ با غزل، از ويژگي‌هاي شعر اوست و نيز رنگ اجتماعي ظريف آن يادآور شيوه دلپذير حافظ است. اشعار نو او نيز داراي درونمايه‌اي تازه و ابتكاري است و چون فصاحت زبان و قوت بيان سايه با اين درونمايه ابتكاري همگام شده، نتيجه مطلوبي به بار آورده است.»

به هر روي ابتهاج با حضور در انجمن ادبي شمع سوخته به عنوان يكي از بنيانگذاران آن حلقه و انتشار مجموعه «سراب» نامش را مطرح كرد. اما ابتهاج با پيوستن به زنده‌ياد همايون خرم و سرودن «تو‌ اي پري كجايي» (سرگشته) رسما وارد چرخه ترانه‌سرايي شد و با گل كردن اين اثر نامش بر سر زبان‌ها افتاد. البته ناگفته نماند كه عقايد سياسي و نشست و برخاست‌هاي او با افرادي كه پسوندهاي سياسي و اجتماعي داشتند نيز مزيد بر علت شد تا او بيشتر و بهتر ديده شود. تعهد او به موضوعات اجتماعي به تدريج از وي شاعري ساخت كه در بدنه شاعران متعهد به دغدغه‌هاي اجتماعي جا افتاد و اين موضوع سبب شد كه وارد عرصه مديريت فرهنگي در آن سال‌ها بشود. نمونه بارز اين فعاليت، سرپرستي برنامه گلها (گلهاي تازه و گلچين هفته) در راديو بود كه شايد يكي از مهم‌ترين فصل‌هاي زندگي ابتهاج را رقم زد. اما نبايد فراموش كرد كه آبشخور تمام اين حضورها در شعر ابتهاج بود.

جين لوينسون كه اين سال‌ها با همتي والا مشغول گردآوري پايگاهي كامل از داده‌ها درباره پروژه گلهاست، درباره همكاري ابتهاج با راديو مي‌نويسد: «پس از بازنشستگي پيرنيا به سال ۱۳۴۶ تني چند از موسيقيدانان و انديشه‌مندان و شاعران جايگزين وي شدند كه به‌رغم نيت پاك و قصد خير، هرگز نتوانستند به معيارهاي والاي قبلي برسند. در سال ۱۳۵۱ هوشنگ ابتهاج (سايه) شاعر بنام معاصر، مسووليت توليد برنامه‌ها را عهده‌دار شد و با تغيير نام برنامه‌ها همه را در قالب برنامه‌اي واحد به نام گلهاي تازه (۲۰۱ برنامه) ارايه كرد. ابتهاج در مسند مديريت برنامه گلها علاقه بر اشعار دوره قاجار (۱۱۷۳-۱۳۰۴) را نيز در سراسر دهه ۵۰ دوباره زنده كرد كه تا حدودي بر اثر نگرش او به اين برنامه، حركتي براي حفظ و غناي رسوم موسيقي محلي كلاسيك ايران آغاز شد كه همچنان تا به امروز پويا و زنده است.»

طبيعي است كه پس از پيرنيا و چند سال فاصله بين همكاري او و همكاري ابتهاج، نگاه تازه‌اي به اين موج تزريق مي‌شود كه احتمالا مخالفان و موافقاني هم داشته است. حضور نوازندگان جوان‌تر با نگاهي شايد وابسته‌تر به سنت رديف‌نوازي و اهميت بيشتر آواز، تازگي‌هايي به برنامه گلهاي تازه داد كه شايد تا به امروز هم بتوان ردپاي اين نگرش را در آثار آهنگسازان موسيقي ايراني ديد.

اكبر گلپايگاني يكي از هنرمنداني است كه چندان دل خوشي از حضور ابتهاج در راديو ندارد. او گفته است:
« در ادامه كار، مساله‌اي پيش آمد و تغييراتي رخ داد كه باعث شد همه ما از «گلها» كناره بگيريم؛ ما ديديم اينها چيزهايي مي‌گويند كه نمي‌توانيم هضم كنيم. اينها آمدند و برنامه‌هايي را درست كردند و گفتند ما مي‌خواهيم رديف‌ها را بزنيم كه من از آقاي شهناز پرسيدم: «استاد اينها چه مي‌گويند؟ منظورشان از رديف چيست؟» من خودم ۹ سال و نيم شاگرد نورعلي‌خان برومند بودم و مجموعه آوازي «فراز و فرود» را كه شامل ۶۰۰ رديف منتشر شده، زير نظر من نوشته شده است. ما گفتيم اين رديف چيست و رديف مي‌خواهد چه كار كند؟ گفتيم گوش كنيم، ببينيم چه مي‌گويند؟ چند نفري آمدند و حرف‌هايي زدند كه به نظر ما خوشايند و در شأن برنامه‌اي چون «گلها» نبود. حتي گفتند ما مي‌خواهيم اسم برنامه «گلها» را نيز عوض كنيم. آقايي كه شاعر هم بود و افكار خاصي داشت، چنين چيزهاي عجيب و غريبي مي‌خواست. اين آقاياني كه آمده بودند و برنامه «گلها» را تعطيل كردند، جدا از بهانه‌اي كه مي‌آوردند، نمي‌خواستند كسي به عنوان سمبل مطرح شود. همين شد كه برنامه «گلها» را برداشتند و برنامه ديگري به نام «چاووش» به جايش راه انداختند.»

اما همين جريان منتقد نقطه مقابلي هم دارد و آن جريان در رد چنين خاطراتي چيزهاي ديگري مطرح مي‌كند. تا جايي كه حسن ناهيد در پاسخ به كنار گذاشته شدن زنده‌ياد جليل شهناز توسط ابتهاج و رجحان دادن لطفي بر او و حذف ايشان از گلها مي‌گويد: «اتفاقا آقاي ابتهاج به استاد شهناز، آقاي ياحقي، استاد پايور و ديگر اساتيد خيلي اهميت مي‏داد و موجب آن شد كه برنامه‌هايي از استادان حسين تهراني، فرامرز پايور و ديگران از راديو پخش شود. من فكر نمي‌كنم ايشان عاملي بوده‏اند براي رفتن استاد شهناز و استاد ياحقي از راديو، بلكه قضيه برعكس است.» آن سخنان در حالي عليه ابتهاج مطرح شد كه زنده‌ياد استاد جليل شهناز در چند برنامه گلهاي تازه از جمله شماره 50 به هنرنمايي پرداخته‌اند.

با وجود اين علايق اجتماعي و سياسي ابتهاج و جريان‌هاي سياسي و اجتماعي منجر به انقلاب كار را به جايي رساند كه ابتهاج در كنار محمدرضا لطفي، محمدرضا شجريان و حسين عليزاده از راديو استعفا مي‌دهند و در همين روزگار است كه كانون چاووش در حال شكل‌گيري است. از اين دوره به بعد است كه پرسوناژ شاعرانه ابتهاج به عنوان يك شاعر تاثيرگذاري اجتماعي وارد حوزه شناخت آهنگسازان و خوانندگان مي‌شود.

اما چه مي‌شود كه ابتهاج به عنوان يك شاعر در مقام يكي از بيرق‌داران موسيقي ايراني جاگير مي‌شود و هر وقت كه نامي از موسيقي ايراني مطرح مي‌شود، ابتهاج مي‌تواند بزرگ‌تري كند و نظر بدهد و تاثيرگذار باشد. به نظر نگارنده حقيقت ماجرا در ذات شعر ابتهاج و لايه‌هاي زيرين آن نهفته است كه به‌طور غيرمستقيم با زبان مردم عادي در رابطه است. اين ارتباط از «سرگشته» آغاز مي‌شود. ترانه‌اي كه ملودي بي‌نظير زنده‌ياد استاد همايون خرم و صداي گرم فاخته‌اي به آن تقدسي بخشيده و هنوز هم كه هنوز است خيلي‌ها از بر هستند و با تنظيم‌هاي مختلفي خوانده شده است.

«در كوچه‌سار شب» (در اين سراي بي‌كسي كسي به در نمي‌زند) هم ترانه‌اي ديگر بود كه به‌رغم ريتم و ملودي سنگين و تنظيم خاص آن به قلب‌ها راه يافت. آنجا هم صحبت از دردها و رنج‌هاي مردم است. البته شايد سمت ديگر اين ماجرا حضور محمدرضا لطفي در جايگاه آهنگساز است كه او هم همسوي ابتهاج بود و ديدگاه‌هاي سياسي و هنري نزديكي با وي داشت. اگرچه اين همكاري از سال‌هاي قبل آغاز شده بود، اما مقدمه همكاري‌هاي ديگر شد. در واقع ابتهاج صداي هنرمندانه مردم عادي سرزمين خويش است كه به تدريج و با راه‌اندازي چاووش اين فاصله را كمتر مي‌كند.

از آنجايي كه ابتهاج را مي‌توان يك سمبليست دانست، نقش او را در تحولات اجتماعي نمي‌توان منكر شد. به خصوص كه وي با استعفا از راديو به استقبال آن تغييرات و تحولات گام برداشت. تشكيل و تاسيس كانون فرهنگي و هنري چاووش و انتشار آن 12 آلبوم (10 آلبوم رسمي) معروف جريان‌ساز نشان داد كه ابتهاج تا چه ميزان به مقولات اجتماعي علاقه‌مند است. وي به عنوان شاعر در اين مجموعه 5 اثر دارد كه همگي از آثار شاخص اين آلبوم‌هاست.

«به ياد عارف» (بنشين به يادم شبي/تر كن از اين مي‌ لبي) در چاووش يك با آهنگسازي محمدرضا لطفي بي‌شك يكي از ماندگارترين آثار موسيقي ايراني است. متن اين تصنيف شايد آينه ذهن و روح ابتهاج در خصوص شرايط اجتماعي آن سال‌ها باشد؛ به خصوص كه بخشي از اين كلام در رثاي ياران از دست رفته شاعر در جريان وقايع منجر به انقلاب است. به موازات «به ياد عارف» تصنيف «سپيده» (ايران ‌اي سراي اميد) را در چاووش 6 داريم كه شايد روي ديگر سكه انديشه سياسي و اجتماعي ابتهاج باشد. در اين قطعه كه آن را هم شجريان خوانده است، با وجود اينكه درد و رنج را در دل خود نهفته دارد، اما اميدواري موج مي‌زند و شاعر سعي در انتقال آن دارد. علاوه بر اين دو اثر ماندگار، حسين عليزاده در چاووش 3 قطعه‌اي به نام حصار دارد كه در آن از غزل معروف «اي عاشقان، ‌اي عاشقان پيمانه‌ها پر خون كنيد» سود جسته است و مشكاتيان در ميانه تصنيف «مرا عاشق» از غزل زندان شب يلدا (چندين شب و خاموشي؟ وقت است كه برخيزم) بهره برده است. همچنين محمدرضا لطفي در چاووش 8 قسمت‌هايي از مثنوي بانگ ني را براي آواز شوشتري با صداي شهرام ناظري به كار برده است كه اين دو غزل و يك مثنوي به لحاظ موسيقي بيروني و فضاي حاكم بر خود در ادامه همان نگاه سمبليستي و نمادگرايانه ابتهاج رقم مي‌خورد. البته قطعه «نامدگان و رفتگان» با آهنگسازي لطفي و صداي شجريان خط پايان اين همكاري در چارچوب چاووش است كه به آن قوت و گيرايي از آب درنيامد و آنچنان كه آنها بودند در يادها نماند.

اما اين پايان راه نبود. ابتهاج و لطفي به قدري با هم رفاقت پيدا كردند كه در يك كنسرت مشترك به همراهي محمد قوي‌حلم روي صحنه رفتند و اين بار ابتهاج چندي از غزل‌هاي خود را براي حاضران در سالن دكلمه كرد. اين اثر به قدري عموميت يافت و تقاضا پيدا كرد كه سال 1388 به‌طور رسمي توسط محمدرضا لطفي با عنوان بال در بال منتشر شد و همچنان شنونده خود را دارد. كما اينكه لطفي به محض مراجعت به ايران با راه‌اندازي گروه‌هاي شيدا آثاري را ارايه كرد كه ابتهاج شاعر برخي از آنها بود. از ميان اين آثار «مژده بده» (مژده بده مژده بده يار پسنديد مرا) و ‌اي عاشقان (اي عاشقان، ‌اي عاشقان پيمانه‌ها پرخون كنيد) هر دو با صداي محمد معتمدي مقبوليت بيشتري يافت و به ميان مردم رفت كه اين دومي براي سومين بار توسط كيهان كلهر در آلبوم شب سكوت كوير با صداي محمدرضا شجريان مورد استفاده قرار گرفت.

به راستي در جان اين غزل چيست كه سه نفر از نامداران موسيقي ايران (حسين عليزاده، محمدرضا لطفي، كيهان كلهر) روي آن آثار قابل توجهي ساخته‌اند. بد نيست كه در اين بخش از يادداشت آن را يادآوري كنيم: «‌اي عاشقان، ‌اي عاشقان پيمانه‌ها پر خون كنيد/وز خون دل چون لاله‌ها رخساره‌ها گلگون كنيد/ آمد يكي آتش سوار، بيرون جهيد از اين حصار/ تا بردمد خورشيد نو شب را ز خود بيرون كنيد/ آن يوسف چون ماه را از چاه غم بيرون كشيد/ در كلبه احزان چرا اين ناله محزون كنيد/ از چشم ما آيينه‌اي در پيش آن مه رو نهيد/ آن فتنه فتانه را بر خويشتن مفتون كنيد/ ديوانه چون طغيان كند زنجير و زندان بشكند/ از زلف ليلي حلقه‌اي در گردن مجنون كنيد/ ديدم به خواب نيمه شب خورشيد و مه را لب به لب/ تعبير اين خواب عجب، ‌اي صبح خيزان، چون كنيد؟/ نوري براي دوستان، دودي به چشم دشمنان ! /من دل بر آتش مي‌نهم، اين هيمه را افزون كنيد/ زين تخت و تاج سرنگون تا كي رود سيلاب خون؟/ اين تخت را ويران كنيد، اين تاج را وارون كنيد/ چندين كه از خم در سبو خون دل ما مي‌رود/‌اي شاهدان بزم كين پيمانه‌ها پرخون كنيد».

جانمايه و خميره اين شاهكار آن ذات حماسي آميخته با رنج و تعب عاشقانه‌اي است كه فقط و فقط مي‌تواند در يك شاهكار توسط يك استاد واژه‌شناس جمع آيد. در واقع اين غزل تركيبي از حماسه و عشق است. چيزي كه در ذات مردم ايران نهادينه است و اينجاست كه مي‌توان به ميزان شناخت ابتهاج از مردم و فرهنگ دروني آنها پي برد. به بيان ديگر همين شناخت است كه ابتهاج را در ميان مردم عزيز مي‌كند و آهنگسازاني كه چنين دغدغه‌هايي دارند سراغ او مي‌روند.ميهن‌دوستي در كنار نمادگرايي يكي ديگر از مولفه‌هاي بسياري از آثار ابتهاج است. عمده آثاري كه تا به اينجا ذكرشان به ميان آمد، اين ويژگي را دارند. از جمله قطعه «سرو آزاد» به آهنگسازي زنده‌ياد پرويز مشكاتيان كه هم شهرام ناظري خواندش هم خود مشكاتيان كه البته اجراي مشكاتيان با سه‌تار خودش و ني محمد موسوي بيشتر دل‌ها را مجذوب خودش كرد. اما تفاوتي كه اين اثر با ساير آثار ابتهاج در عرصه همنشيني با موسيقي دارد، اين است كه در قالب آزاد (اصطلاحا شعر نو) سروده شده است و مشكاتيان سعي بسياري كرد تا بين اين‌گونه جديد و موسيقي ايراني پيوند برقرار كند كه حقا موفق هم بود.

يكي ديگر از آثاري كه بين مردم گل كرد، آوازي بود كه محمد اصفهاني با تنظيمي از آريا عظيمي‌نژاد روي غزلي با مطلع «زين گونه‌ام كه در غمم غربت شكيب نيست» خواند و بارها و بارها از سوي رسانه‌هاي جمعي پخش شد و در اذهان عمومي جاي گرفت.

بي‌شك شعر بلند «ارغوان» محبوب‌ترين سروده ابتهاج در ميان فرهنگ‌دوستان است، تاحدي كه وقتي آلبوم حريق خزان به آهنگسازي مهيار عليزاده و خوانندگي عليرضا قرباني منتشر شد، قطعه ارغوان به تمام آثار آلبوم ارجحيت پيدا كرد و بارها توسط خواننده‌اش در كنسرت‌هاي مختلف اجرا شد. اين اثر ابتهاج به لحاظ مضموني هم درونمايه‌هايي را دنبال مي‌كند كه ابتهاج سمبليت دردمند را تا ميان اجتماع مي‌آورد و آنها را با خودش همسو مي‌كند. در واقع شايد اين رنج و اندوه مردم است كه نطقه اتصال ميان شاعر و مردم مي‌شود، در اين اوضاع آهنگساز باهوش پا به ميان مي‌گذارد و با اين تشخيص به ضلع سوم اين ارتباط مي‌پيوندد.

«اشارات نظر» يكي از غزل‌هاي عاشقانه ابتهاج است كه خيلي از آهنگسازان ما سراغش رفته‌اند، اما يكي از جوانان نسل سوم پس از انقلاب كه ميلاد درخشاني باشد، در آلبومي با همين عنوان اين غزل را اين بار در ژانري غير از موسيقي ملي و با نگرشي تلفيقي ارايه كرد كه آن هم در نوع خود ديده شد و به خيلي از هنرمندان يادآوري كرد كه شعر ابتهاج بيرون از موسيقي دستگاهي هم مي‌تواند پاسخگوي نيازها باشد.

اما آخرين اثري كه مي‌توان از آن ياد كرد و اتفاقا يكي از مهم‌ترين غزل‌هاي ابتهاج را نشانه رفته است، قطعه‌اي است با نام «هنر گام زمان» روي شعري با همين عنوان از ابتهاج كه پيمان خازني آن را ساخته و سالار عقيلي آن را اجرا كرده است. جدا از اينكه اين قطعه از ملودي و تنظيم شايسته‌اي برخوردار است، انتخاب چنين غزلي در چنين دوره‌اي و پخش شدن آن به عنوان تيتراژ يك سريال از تلويزيون به خودي خود يك اتفاق خوب در عرصه عمومي است كه مي‌تواند در ميان غزل‌ها و ترانه‌هاي متوسط اين روزها مسير را براي استفاده‌هاي هوشمندانه در اين رسانه هموار كند. هنر گام زمان غزلي است كه در ميان آثار ابتهاج از جايگاه متفاوتي برخوردار است، چراكه در آن، نوع دعوت ابتهاج از مخاطبش دعوتي است به انديشيدن و زيستني كه درخور شأن و جان انسان است. اگر چه ابتهاج در اين غزل هم تلخي‌ها و گزندگي‌ها زندگي را يادآور مي‌شود، اما در آن بين از اميد هم حرف‌هايي مي‌زند كه اين خودش موجب تمايز اين غزل از ساير آثار ذكر شده مي‌شود.

در پايان يادآور مي‌شوم كه برخي ديگر آز آثار ابتهاج و ‌اي بسا همين آثار توسط آهنگسازان بسياري مورد استفاده قرار گرفته است، اما اين آثاري كه از آنها ياد شد، قطعاتي بودند كه يا رفتار بهتري از سوي آهنگسازان با آن اشعار يا قطعه به حدي فراگير كه در ذهن و قلب مردم فرهنگ‌پرور ثبت شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون