موزه و مام وطن
سارا كريمان
تعلق خاطر به موطن را نوعي غريزه انكارناپذير ميشناسند. عرق ملي و وابستگي به ميهن در عناصر گوناگون بروز مييابد و غالبا عوامل وحدتبخش ميان مردمان را ارج مينهد. مليگرايي برخاسته از هويت متمايز افراد در جغرافيا و فرهنگهاي گوناگون است. حس مليگرايي در حالت افراطي خود به غليان حس خودبرتربيني ميانجامد. در واقع مليگرايي شالوده قوام سياسي ملتها نيز تلقي ميشود و از ايدئولوژي آرمان مشترك و هويتبخش پشتيباني ميكند.انواع گوناگون ابزارها مانند پرچم و سرودهاي ملي عملكردي در راستاي تهييج اين احساس دارند. امروزه تيمهاي ورزشي كشورها، محصولات هنري (موسيقي، فيلم و..) و حتي دستاوردهاي علمي و تكنولوژي نيز به گونهاي در راستاي تفكيك ملتها است. مثلا تيمهاي فوتبال براساس نام كشورها معين ميشود و پيروزي آنها موفقيتي براي آن كشور به شمار ميرود يا انواع دستاوردهاي علمي كه در نهايت نام كشور خاستگاه را بر سر زبانها ميآورد. چنين استنباط ميشود كه اين ميدان رقابت و منازعه در راستاي ايجاد و پاسخگويي به نياز مليگرايي در افراد و جوامع است. اگر چه در مقابل با گسترش و سيطره رسانهها و فرآيند جهاني شدن ديدگاه جهان وطني نيز قوام يافته است، كماكان عرق به ميهن و زادگاه كه به تبع حساسيت و تعصب را با خود به همراه ميآورد، انكارنشدني است.به نظر ميرسد موزهها برخلاف وظايف و اهداف معينشده، خواسته يا ناخواسته در اين مسير گام برميدارند. موزهها از اصليترين استراتژيهاي القاي حس ميهنپرستي به شمار ميآيند. تحولات رويكردهاي سياسي ميزان تاكيد بر اين جنبه را ضعف و قدرت ميبخشد. بهطور مثال در چين معاصر گذار از گفتمانهاي سوسياليستي و جانشيني آن با ميهنپرستي در جاي جاي آن به مدد موزهها صورت گرفت. رشد تاسيس موزههاي تاريخي در ايالات مختلف اين كشور و نمايش تاريخ چند هزار ساله، بازديد اجباري گروههاي دانشآموزي و تمهيدات دقيق و بلندمدت اجرايي، راهكارهايي جهت پيوند افراد با تنوع قومي ذيل يك فرهنگ و ايجاد هويت تاريخي مشترك بود.كاوشهاي باستانشناسي و پژوهشهاي علمي مرتبط با آن همواره در مسير كشف مواد فرهنگي و ارتقاي جايگاه تفاخري ملتها گام برميدارند. يافتهها و دستاوردهاي آنان بسان حلقههاي درهم تنيده، جوشني از فرهنگ را بر پيكر هويت مردمان مينشاند. اين بار را پيشتر موزههاي ملي به دوش ميكشيدند و بعد موزههاي تاريخي. اما به نظر ميرسد امروزه گنجينههاي مدرن هنري هم ميتوانند هويتبخش باشند. شگفتيهاي جهان امروز برآمده از دستاوردهاي خلاقانه است نه جابهجايي و تراش احجام سنگين، زيرا بهرهبرداري از قدرت ابزار و ماشين، ويژگي و يگانگي آنها را مخدوش كرده است. از منظر دلالتي، هر اثر موزهاي به تنهايي يا در وجه تكاملي اشاره به پيشينهاي دارد كه اصالت گروهي از انسانها را متمايز ميكند. در جهان امروز كه رسانه، ابزار و زبان مشترك، فاصلهها را كوتاه كرده و از تمايزات كاسته است، آثار هنري جديد در نقش عوامل ممتاز، وجه افتخارآميز به خود ميگيرند. اين آثار ثروت مازاد توليد ميكنند و به سبب تحسينبرانگيز بودنشان راهي موزهها ميشوند. همچنين موزههاي بزرگ به نمايندگي از مردمان كشور متبوع با خريداري آثار هنري مدرن، بر ثروت و قدرت ميهن خويش تاكيد ميكنند. كالبد معماري و محتوي موزهها همچنين به عنوان نمادهاي ملي شناخته ميشود. موزه ايران باستان در تهران، لوور در پاريس، متروپوليتن در نيويورك و... مجموعهاي از داشتههاي هويتي را واجد هستند. در جايي توليدات گذشته خود را نشانه هويت ميشمارند، در جايي دستاوردهاي استعماري و در جايي اقتدار مالي. اما به هر روي موزهها دلالتي هستند بر ويژگيهاي متمايزكننده و تاكيدي بر اصالت و ريشهها. از اين رو بسياري از رويدادهاي موزهاي حالتي از رفتار فرهنگي يك ملت را داشته و ميتواند معاني سياسي و ديپلماتيك را در خود مستتر كند، همچنين نحوه تعامل با موزههاي خارجي نيز علاوه بر ارتقاي شأن ملي فرصتي براي گفتوگو و نمايش هويت تاريخي- فرهنگي ميان كشورها ست.