همهچيز از «جنگ يوم كيپور» (مهر 1352/ اكتبر 1973) آغاز شد؛ جنگي كه با هدف بازپسگيري بلنديهاي جولان و صحراي سينا كه در جنگ ششروزه 1967 اشغال شدند به صورت مشترك توسط سوريه و مصر عليه اسراييل طراحي و اجرا شد. در روزهاي نخست جنگ، ايالات متحده كه از طرح گلدماير نخستوزير اسراييل براي استفاده از تسليحات اتمي در قالب كد «معبد سوم» آگاه شده بود، با اجراي «عمليات نيكل» با طراحي كيسينجر وزير خارجه وقت، تسليحاتي به ارزش 800 ميليون دلار شامل هواپيماهاي جنگنده، بمبافكن و ترابري، توپ و سامانههاي ضدهوايي، انواع تانك و نفربر و خودرو با 588 سُرتي پرواز در اختيار اسراييل گذاشت. امريكا همچنين 90هزار تن سوخت ارتش اسراييل را تامين كرد تا جلوي استفاده از بمب اتمي را بگيرد. با اجراي عمليات نيكل، اعضاي عرب اپك با همراهي سوريه و مصر، فروش نفت به كشورهاي حامي اسراييل را متوقف كردند. ايالات متحده و هلند به سبب حمايتهاي لجستيكيشان زير فشار اين تحريم ميرفتند تا اسراييل را مجبور كنند اراضي اشغالي در جنگ 6 روزه 1967 در سوريه و مصر را آزاد كند. نتيجه اين تحريم افزايش بيسابقه قيمت نفت از بشكهاي 3 به 12 دلار بود. «جنگ يوم كيپور» اثرات شگرفي بر سياست و اقتصاد جهان بر جاي گذاشت. تحريم امريكا را مجبور به اتخاذ سياستهاي صرفهجويانه در انرژي كرد.
ساعت تابستاني اعمال شد، ساخت خودروهاي بزرگ ممنوع، سهميهبندي سوخت براساس پلاك زوج يا فرد اجرا و محدوديت سرعت 88 كيلومتري در بزرگراهها اعمال شد.
در عوض اما امريكا به نقطه ضعفش پي برد و تلاش كرد ابزار طرف مقابل را بگيرد. بر اين اساس در روزهاي پاياني حكومت نيكسون مذاكرات محرمانهاي ميان بيل سايمون وزير خزانهداري امريكا با احمد زكي يماني وزير نفت سعودي شكل گرفت. پيشتر اما، كسينجر كه براي رفع تحريم نفتي با ملك فيصل پادشاه عربستان مذاكره ميكرد، طرح پيشدستانه «توقيف اموال و داراييهاي سعوديها» را در صورت به نتيجه نرسيدن مذاكرات آماده كرده بود. مشهور است او ملك فيصل را تهديد كرده بود: «هرگونه تحريم نفتي آينده، اشغال آن كشور به دست امريكا را در پي خواهد داشت»؛ طرحي كه شلسينگر وزير دفاع آن را دنبال ميكرد. مذاكرات امريكا و سعودي در حالي آغاز شد و ادامه يافت كه ارزيابي آن روزهاي كسينجر از عدم اطمينان امريكا به حكام سعودي حكايت دارد؛ او در جلسهاي در كاخ سفيد با حضور جرالد فورد رييسجمهور و سايمن وزير خزانهداري، سعودي را چنين توصيف ميكند: «سعوديها! سستترين و ترسوترين طيف در ميان اعرابند.»
ماه عسل عربستان سعودي با ايالات متحده در افغانستان
آلسعود بعد از تحريم نفتي «جنگ يوم كيپور» و ترور ملك فصيل (1974) كه حامي تحريم بود، سياست ديگري را دنبال كردند. آنها با ديدن چراغ سبز امريكا و آغاز مذاكرات پنهاني، سياست همگرايي با ايالات متحده را در پيش گرفتند و در مقابل سياست افزايش بهاي نفت ايران ايستادند. ماحصل همراهي آنها با رهبران جديد كاخ سفيد تيترهاي رسانههاي امريكايي است؛ لسآنجلس تايمز نوشت: «عربستان سعودي ديگر بالغ شده و هويت مستقل خود را بازيافته است!» و نيويوركتايمز تاكيد كرد: «اكنون در خاورميانه يك قدرت جديد ظهور كرده است!»
با پيروزي انقلاب اسلامي، چرخش سياست خارجي ايالات متحده به سمت سعودي شتابي بيشتر از قبل گرفت. سعوديها كه از پيروزي انقلاب اسلامي ايران آشكارا به هراس افتاده بودند، سياست تقويت افراطيون مذهبي را دنبال كردند. از سوي ديگر تجاوز شوروي به افغانستان در ديماه 1358، نقطعه عطف بسيار مهمي در نزديكي امريكا و سعودي ايجاد كرد. سعوديها با صرف ميلياردها دلار در طول دهه 80، با ساخت و تجهيز مدارس و مساجد وهابي، شبكهاي از بنيادگرايان افراطي و جهادي را در سراسر جهان تاسيس كردند.
آلسعود با همكاري CIA و سازمان اطلاعات نظامي ارتش پاكستان ISI، با سازماندهي، تامين مالي و لجستيكي، «جهاديها» را از طريق پاكستان به جنگ با كفار روس فرستادند. اسامه بنلادن و القاعده محصول و نماد همان سياست تقويت افراطيون وهابي در سراسر جهان است؛ سياستي كه امروز در قالب داعش و ديگر گروههاي تروريستي ادامه دارد.
تجاوز شوروي به افغانستان البته نفع قابل توجهي براي اسراييل داشت، جهان اسلام حالا ديگر يك هدف نداشت. اگر ارتشهاي عرب در برابر اسراييل چندبار شكست خورده بودند، ارتش شوروي حريف تازهنفسي بود كه جهاديها به جانش افتاده بودند. حالا جهان اسلام 2 هدف داشت: فلسطين اشغالي و افغانستان اشغالي!
اشغال 9 ساله افغانستان، به رژيم اسراييل فرصت بازسازي و تقويت قابل توجهي داد و از شدت و اهميت موضوع فلسطين در سطح جهان و جهان اسلام كاست تا در نهايت بعد از چند دور مذاكره محرمانه ميان اسراييل و سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) در اسلو پايتخت نروژ، سال 1993 پيمان اسلو در واشنگتن ميان رهبر ساف ياسر عرفات با اسحاق رابين نخستوزير اسراييل و بيل كلينتون رييسجمهور دموكرات امريكا به امضا رسيد.
سياست عاديسازي رابطه آلسعود با اسراييل
حكام سعودي براي مديريت و حفظ يكپارچگي مردم، همواره از مذهب استفاده ميكنند كه يكي از ارزشهاي اسلامي در آزادي قدس متبلور است و براي ساليان متمادي امامان مسجدالحرام و مسجدالنبي براي آزادي قدس و پيروزي مجاهدين دعا ميكردند! اما آنها بقاي خود را به نزديكي و همراهي با ايالات متحده ميدانند.
كارن اليوت هاوس سردبير WSJ و برنده جايزه پوليتزر در كتاب مهم «*On Saudi Arabia» كه سال 2012 آن را منتشر كرده اين دوگانگي را چنين توضيح ميدهد: «بعد از حملات 11سپتامبر، رژيم سعودي بر سر يك دوراهي گير كرده است. از يك سو براي حفظ اعتبار و حاكميت خود در داخل بايد از بنيادگرايان اسلامي حمايت كنند و از سوي ديگر ميبينند چنين حمايتي ممكن است موجب رويگرداني مهمترين پشتيبان خود، ايالات متحده شود. اين دوراهي عربستان در مواجهه با مساله فلسطين به خوبي هويدا است. در آنجا ديپلماسي هوشمند ايران در دهه اخير، تهران و نه رياض را به قهرمان بلامنازع آرمانهاي فلسطين تبديل كرده است.»
از سوي ديگر رهبران سعودي به خوبي ميدانند با انجام رفتارهاي نمايشي و پرداخت پول نميتوانند خود را به عنوان رهبر جهان اسلام مطرح كنند. يكي از شاهزادگان سعودي موضوع را چنين توصيف ميكند: «ايران دارد با كسري از بودجهاي كه ما قبل از ممانعت امريكا هزينه ميكرديم، در سراسر خاورميانه بيعت مسلمانان را به دست ميآورد.»
ترس حكام آل سعود از ايران تاريخي است. مذاكرات هستهاي ايران با قدرتهاي غربي، به توهم آنها شدت بخشيد، به همين دليل به اسراييل نزديك شدند و با همراهيشان، كمپينهايي براي حمله به مذاكرات و دستاوردش، برجام، به راه انداختند.
برتخت نشستن سلمان بن عبدالعزيز و ولايتعهدي پسرش محمد، برخلاف سنت رايج آلسعود، از سويي و حضور دونالد ترامپ در كاخ سفيد موجب شد آلسعود سياست فلسطين را مورد بازنگري قرار دهد تا هم موضوع حل شود، هم ايران نتواند در مساله اول جهان اسلام نقشآفريني كند.
اين تغيير سياست در مصاحبه بيسابقه وليعهد جوان سعودي با نشريه آتلانتيك در 14 فروردين 1397 اعلام شد: «اسراييليها حق دارند در سرزمين خود در صلح و آرامش زندگي كنند. فلسطينيان و اسراييليان حق داشتن كشورهاي خود را دارند... اسراييل نسبت به اندازه سرزمين خود اقتصادي بسيار بزرگ و رو به رشد دارد و البته اگر صلح برقرار شود، بين اسراييل و شوراي همكاري زمينههاي متعددي براي همكاري مشترك وجود خواهد داشت.»
ديدار محرمانه محمد بن سلمان با بنيامين نتانياهو نخستوزير اسراييل در قصر پادشان اردن در تيرماه 1397 گام اجرايي مهمي در راستاي سياست جديد سعوديها در پرونده فلسطين بود. ديداري كه با حضور جرِد كوشنر داماد ترامپ و مسوول پرونده معامله قرن صورت گرفت.
نامعامله سوخته قرن
عاديسازي رابطه با اسراييل چه از سوي حاكمان آلسعود خودخواسته باشد چه با فشار ايالات متحده، كارت آخر سعوديها در پرونده فلسطين است. عربستان كه در پس 4 دهه حمايت و پشتيباني از بنيادگرايان مذهبي در سراسر جهان و قريب به يك دهه سياست خارجي تهاجمي ناكام در جهان اسلام و به خاك و خون كشيدن مردم سوريه، يمن و حالا ليبي و سودان، داعيه رهبري جهان عربش نيز هم به چالش كشيده شده و مورد بياعتنايي بسياري از اعراب از جمله قطر قرار گرفته؛ حالا چشم به نتايج دلالي «صفقه القرن» دوخته است. اين بار نيز مشخص است سعوديها، نميخواهند اصل داستان را قبول كنند، چراكه «معامله قرن» به مطالبات فلسطينيها پاسخ نميدهد و منافع اسراييل را تامين ميكند. «صفقه القرن» چه به سرانجام برسد و چه ناكام بماند، كارت سعودي بازي و اعتبارشان خرج شده و برچسب خيانت به هفتمين پادشاه سعودي ملك سلمان بن عبدالعزيز چسبيده است.
همهچيز از فرداي جنگ يوم كيپور شروع شد؛ زماني كه تحريم نفتي حاميان اسراييل در جنگ پايان يافت، امريكا به نقطه ضعفش پي برد و توانست در پس مذاكرات محرمانه، به يك معامله شيرين برسد: امنيت امريكايي در برابر نفت سعودي!
*On Saudi Arabia: هزارتوي سعودي: روايتي از جامعه و حكومت عربستان سعودي، نشر اسم