جاي خاليها با هيچ پر نميشود
نازنين متيننيا| شش سال پيش و در همين روزها، كيانوش عياري يكي از اميدوارترين هنرمندان اين سرزمين بود؛ هنرمندي كه هشت سال سخت را پشتسر گذاشت تا نسيم تغييرات تازه واژه «توقيف» را از پيشانينوشت فيلمش بردارد. كيانوش عياري به شهادت مصاحبهاي در آغاز زمستان سال 92 از اميدواري ميگفت و انتظار براي ديده شدن اثرات تغييرها و تدبيرها. اما شش سال از آن مصاحبه گذشته و نه تنها «خانه پدري» اكران نشده كه حتي فيلم بعدي عياري، «كاناپه»، سرنوشتي بهتر از «خانه پدري» ندارد. ابهام در پرونده نمايش فيلمهاي عياري، آنقدر زياد است كه ديگر تكرار آنها دردي را دوا نميكند و حتي پرسش و درخواستي براي اجازه اكران و تحليل هم كليشهاي است. اما وقتي به سالروز تولد كيانوش عياري ميرسيم، نميتوانيم كه از سرنوشت او و فيلمهايش چشمپوشي كنيم و در اين روزي كه فيلمساز محجوب و مهجور ما شصت و هفت ساله ميشود، بيتفاوت از كنار نامش بگذريم. چون سهم سينماي ايران از اين شصت و هفت سال زندگي هنرمند، ردپايي پررنگ و تاثيرگذار است. فهرست فيلمها و سريالهاي فيلمساز سنگينوزنتر از رزومه كاري مديران سينمايي است كه «خانه پدري» او را توقيف كردند و بلندبالاتر از مديران سينمايي كه اين روزها درگير هزار و يك چالش هستند و در ميانه چالشها سكوت امثال عياري را به رضايت برداشت ميكنند و بيخيال از كنار اكران فيلمهايش ميگذرند. بودن و نبودن عياري در سينماي ايران شايد در شصت و هفت سال زندگي او، ردپايي از دلزدگي و خستگي به جا بگذارد و سهمي در ادامه مسيرش نداشته باشد، اما براي سينماي ايران ضربهاي سهمگين و جبرانناپذير است؛ همانطور كه جاي خالي بهرام بيضايي، ناصر تقوايي و... پر نميشود، جاي خالي عياري هم پرنشدني است. عياري به گوشهنشيني عادت دارد، اما به يكجانشيني و بياثر بودن نه. همانطور كه بيضايي هنوز مينويسد و نمايش روي صحنه ميبرد، يا تقوايي دانشجويانش را آموزش ميدهد، عياري هم تن به توقيف و دلزدگي نداده. در زندگي شخصي فيلمساز يكجا ماندن و فيلم نساختن گزينه مورد انتخاب نيست و بارها تاكيد كرده كه با همه خستگي با «سماجت تلاش ميكند به بيراهه نرود» و «حتي اگر او را در اتاقي دربسته بگذارند، درباره همان اتاق مينويسد و متاثر از جامعهاي كه در بيرون از آن اتاق در خروش است، زندگي را به تصوير ميكشد». عياري نه با حرف و كليشه كه با ايستادگي پشت دوربين و نوشتن قصهها و ساختن فيلمهايش ثابت كرده كه همه اين ماندنها و اكران نشدنها فقط خلأ خستگي و افسردگي و قدرناديدن را در زندگياش پررنگ ميكند و نه نااميد شدن و درجا زدن و يكجا ماندن را. اما خلأ نبودن عياري و همنسلانش براي سينما و جامعه ايراني چيست؟! ما اين خلأ را با چه پر ميكنيم؟! ما كه همين يكبار فرصت همزيستي با كيانوش عياري را داريم و همين يك فرصت را هم به سادگي خاموش شدن شمعهاي شصت و هفتسالگي هنرمند، از دست ميدهيم. ما تماشاگران اين مسير پراز شيب و مانع، تا كجا ميتوانيم با بيخيالي جاي خاليها را پر كنيم؟!