نگاهي به فيلم «سرخپوست» به كارگرداني نيما جاويدي
معجزه عشق
محدثه واعظيپور
حالا و پس از گذشت چند ماه از نخستين اكرانهاي «سرخپوست» در جشنواره فيلم فجر و فروكش كردن تبوتابها ميتوان منصفانهتر درباره اين فيلم سخن گفت و نوشت. «سرخپوست» نيما جاويدي مانند «ملبورن» از حمايت گسترده بخشي از اهالي رسانه برخوردار شد و از زمان جشنواره به عنوان پديده يا بهترين فيلم سي و هفتمين جشنواره فجر، معرفي، ستايش و تحسين شد؛ اما در اكران عمومي و با فاصله گرفتن از آن فضاسازيها ميتوان گفت «سرخپوست» فيلمي است متوسط كه با سليقه و وسواس ساخته شده اما شاهكار نيست، همانطور كه «ملبورن» اين فيلمساز هم اثر شگفتانگيزي نبود. «سرخپوست» قصه جذابي دارد، بازي نويد محمدزاده (در نقش سرگرد نعمت جاهد) نقطه اتصال اصلي تماشاگر به فيلم است، برگ برنده و عامل جذابيت «سرخپوست». فيلمي كه شخصيتهايش كامل شناسانده نميشوند و روابطشان عمق پيدا نميكند؛ اما حضور زوج پريناز ايزديار و نويد محمدزاده تمركز تماشاگر را از ضعفهاي فيلمنامه برداشته و متوجه ساختار تصويري چشمنواز و قاببنديهاي هنرمندانه كرده كه از ويژگيهاي فيلم است.
فيلم جديد نيما جاويدي به واسطه موضوع و فضايي كه دارد براي تماشاگر تازه است، كمتر فيلمسازي جسارت اين را دارد تا در يك لوكيشن خالي و سرد و در يك ناكجاآباد پرت و دورافتاده قصهاي را روايت كند كه بر پايه جستوجو و كشف شكلگرفته و ايجاد تعليق براي تماشاگر و غافلگير كردن او موتور اصلي آن است. جاويدي جاهطلبانه سراغ اين قصه و فضا رفته. او انتخاب كرده قهرمان قرباني فيلمش (احمد سرخپوست) در هيچ پلاني ديده نشود و درباره شخصيتها و مكان وقوع حوادث اطلاعات زياد ندهد؛ اما اين انتخابهاي آگاهانه براي فيلم مشكلساز شده است. مشخص نيست امساك كارگردان در ارايه اطلاعات براي معرفي شخصيتها (از زنداني گمشده تا رييس زندان و حتي مددكار زن) چقدر تعمدي و آگاهانه بوده و اگر خودخواسته بوده فيلمساز ميدانسته كه در چنين فضايي تحول انتهايي فيلم براي مامور وظيفهشناس چقدر ناگهاني است؟ و آيا واقعا ميتوان پذيرفت معجزه عشق جاهد را به سمتي پيش ببرد كه آينده حرفهاي خود را قرباني مهر به سوسن كند؟ اگر از اين پرسشها بگذريم، «سرخپوست» به عنوان يك فيلم متوسط توان اين را دارد كه تماشاگرش را با خود همراه كند. آزاردهنده نيست و ارجاعها و كنايههايش به وضعيت جهان و جايگاه مظلومان فيلم را صاحب جهانبيني كرده است. فيلمبرداري هومن بهمنش برگ برنده ديگر آن است كه موقعيت بيزمان و بيمكان قصه را قابل درك و «سرخپوست» را پر از تصاوير كارت پستالي كرده است. پايانبندي فيلم، باوجود اشكال فيلمنامهاي كه دارد، جذاب است. وقتي فيلمساز اجازه ميدهد اين بار جهان را از پي او (زاويه ديد) احمد ببينيم. آزادي هر قدر شكننده و پردردسر، باشكوه و غرورانگيز است.