پيمان مولوتوف و ريبن تروپ
سعيد عابدپور
هشتاد سال قبل، وزراي خارجه شوروي و آلمان، مولوتوف و ريبن تروپ، در 23 آگوست 1939 پيمان عدم تجاوز را امضا كردند. همراه با اين پيمان، پروتكل محرمانهاي در تعريف دوباره مرزهاي شرقي اروپا بين دو كشور امضا شد كه تا چند روز قبل جزو اسرار بود. آرشيو دولتي روسيه چند روز قبل به مناسبت هشتادمين سالگرد اين پيمان، اسناد مربوط به توافق كلي و پروتكل محرمانه را در مسكو به نمايش گذاشت. سرگئي لاوروف وزير امور خارجه روسيه در مراسم افتتاح اين نمايشگاه گفت: «شوروي تحت شرايط وقت ناگزير به تضمين امنيت ملي در قالب امضاي پيمان عدم تجاوز با آلمان بود.» ولي همگان ميدانند اين پيمان چيزي بيش از عدم تجاوز و در حقيقت تقسيم مناطق نفوذ اروپا بين هيتلر و استالين بود. مسكو به مدت هشتاد سال منكر پروتكل محرمانه بود و آن را تبليغات امپرياليستي و دروغين ميناميد ولي اكنون آن را به نمايش ميگذارد. براي هيتلر اين پيمان به منزله اطمينان از سمت شوروي بود. هيتلر سوداي نبرد با فرانسويها و انگليسيها را در غرب داشت و نميخواست همزمان در دو جبهه غرب و شرق بجنگد. ولي اين پيمان براي شوروي به منزله مجوزي براي اشغال كشورهاي ليتواني، استوني، فنلاند، روماني و بخش شرقي لهستان بود، واقعيتي كه شوروي با تبليغات فراوان منكر آن شد. همين پيمان موجب شد تا كشورهاي بالتيك و فنلاند به مدت 45 سال تحت حكومت كمونيستي به سر ببرند. شوروي بهطور زيركانه با ماشين تبليغاتي و مظلوميتي كه برخاسته از كشتههايش در جنگ جهاني دوم بود، به شكل خشني حاكميت خود را بر اين كشورها تا 1990حفظ كرد. پيمان عدم تجاوز وزراي خارجه شوروي و آلمان نازي هيچگاه از سوي مسكو محكوم نشد و هيچگاه مقامهاي مسكو از اشغال كشورهاي مستقلي چون استوني، لتوني، ليتواني و فنلاند اظهار ندامت و عذرخواهي نكردند.
مسكو دلايل زيادي دارد تا با اين پيمان به عنوان روند طبيعي تاريخ برخورد و آن را توجيه كند ولي اين سرپوشي بر واقعيتهاي تاريخي و در واقع عدم اقرار به اشتباه بزرگي است كه منجر به كشته شدن حداقل 26 ميليون نفر از اهالي شوروي شد. پيشبيني استالين اين بود كه هيتلر به ضميمه غرب اروپا ميپردازد و او به ضميمه اروپاي شرقي. براي هيتلر اين پيمان به معناي فرصتي بود تا از حساسيت روسها بكاهد و اول كار فرانسه و انگلستان و ساير كشورهاي اروپاي غربي را تمام كند و بعد به شوروي بپردازد. استالين اين نكته را درنيافت و تصور كرد فرصتي براي گسترش مرزهاي شوروي پديد آمده است. استالين زماني متوجه اشتباه خود شد كه دير شده بود و قواي آلمان در حال عبور از دشتهاي وسيع به سمت شهرهاي روسيه بودند. تاريخ در روسيه به عنوان ابزاري براي مشروعيت اهداف سياسي به كار ميرود. جاي تعجب نيست كه پوتين در سال 2005 براي دفاع از پيمان عدم تعرض بين آلمان و شوروي، به انتقاد از كشورهاي بالتيك پرداخت و اين كشورها را همكار آلمانيها در جنگ جهاني دوم دانست؛ ولي ظاهرا پوتين يادش رفت كه اين كشورها يك سال قبل از آغاز جنگ جهاني دوم ضميمه شوروي شدند. زماني كه دولت استوني در سال 2007 تصميم به پايين آوردن مجسمه سرباز روسي از پايتخت اين شهر گرفت، مسكو جنگ تبليغاتي عليه اين كشور به راه انداخت. براي استوني مشخصا مجسمه سرباز روسي از جنگ جهاني دوم به معناي نماد اشغالگري بود ولي براي مسكو نماد مبارزه با آلمان. اكنون بعد از هشتاد سال فرصت نيكويي براي تاريخنگاران پيش آمده تا ادعاهاي دروغين مسكو طي دهههاي گذشته مورد آزمون قرار گيرد و مشخص شود استالين با باز گذاشتن دست هيتلر و دلخوش بودن به انضمام چند كشور اروپاي شرقي، راه را براي گسترش قدرت نازيها باز كرد و نهايتا قرباني اصلي جنگ جهاني دوم نه فرانسه و نه انگلستان، بلكه شوروي با 26 ميليون نفر كشته بود.