پيشگام اسطوره در سوگ
مسعود عربشاهي
سارا كريمان
مسعود عربشاهي در ۱۹ شهريور سال ۱۳۱۴ در تهران متولد شد. اما ريشه او به شهر كهك از توابع استان قم ميرسد. او تك فرزند خانواده بود و در دوره نوجواني و بين سالهاي ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۵ تحت نظر محمود اوليا شروع به آموختن نقاشي كرد و سپس براي تحصيل بين سالهاي ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۷ در رشته نقاشي به هنرستان تجسمي پسران تهران رفت. يكي از استادان او شكوه رياضي بود كه دانشآموخته مدرسه بوزار فرانسه و نقاشي نوگرا بود كه نقش تعيينكنندهاي براي بسياري از هنرجويان خود از جمله عربشاهي و همكلاسيهاي او داشت. او در اين سالها از روي اشيا و نقوش در موزهها نسخهبرداري ميكرده و از مفرغهاي لرستان، هنر ايلام و بينالنهرين كه به آنها بيشتر علاقهمند شده بود بيشتر در نقاشيهايش تاثير ميگرفته است.
مسعود عربشاهي در 84 سالگي و با سابقه نزديك به
7 دهه فعاليت هنري در25 شهريور 1398 چشم از دنيا فرو بست، عربشاهي را ميتوان هنرمندي مبدع و يگانه دانست كه به نوعي از گفتمان فرهنگي «بازگشت به خويش» در طول دهههاي 40 و 50 وام ميگيرد، اگرچه عناصر تماميت بخش در ميان هنرمندان همعصر او به وضوح قابل پيگيري است، اما ويژگيهاي منحصربهفرد در بهكاربست سوژه و تكنيك، او را صاحب سبك و الگوي شخصي كرده است.
عربشاهي با تكيه بر دانش معماري و مجسمهسازي به نقشآفريني بر سطح تخت بوم ميپرداخت. او به همراه پيلارام، زندهرودي، كلانتري، تبريزي و قندريز ذيل مكتب سقاخانه به كاوش در جنبههاي بصري اسطورهها، افسانههاي بومي و نمايهها و نشانههاي كهن پرداختند، در آثار هر يك از آنها نشاني از تاريخ و فرهنگ به شكل موتيف، مصالح، نوشتار يا بازنمايي عيني تجلي يافته است، گهگاه چيدمان نامتجانس عناصر، خاصيتي رمزآلود به آثار آنان بخشيده است. با وجود تمامي اين اشتراكات آنچه از مطالعه و مقايسه آثار اين هنرمندان دريافت ميشود، چنين است كه گويي هر يك از منابع مجزا ملهم هستند.
آثار مفهومي عربشاهي بدون درج صريح موضوعات و نمايش دقيق عناصر، حالتي رازآلود از گذشتهاي كهن را القا ميكند، بهرهجويي از مصالح در سطح تخت و گريز از رنگهاي شفاف، ايجاد مركز ثقل بصري در عمده آثار ايشان مخاطب را به سلوكي تاريخي حين مشاهده ميكشاند، دروازههاي اساطيري كه پس آنها افسانههاي مگو پردهداري ميكنند، به كارگيري رنگهاي كدر غالبا روي زمينههاي سياه و همچنين خطوط انتزاعي بيمقصد در نيل بدين هدف بسيار تاثيرگذار است. در برخي آثار ايشان جلوههاي فيگوراتيو برخاسته از نقوش تزييني باستاني به چشم ميخورد، اين اقتباس چنين صورت يافته است كه گويي پيكره در خاستگاه افسانهاي خود جان يافته و بيانگري ميكند، بيشك درك عميق هنرمند از چيستي المانهاي تاريخي به انتقال و ابراز احساسي از آنها در آثارش منجر شده است. هوش حسي هنرمند فراتر از تكرار و تقليد يا صرفا چيدمان عنصر بومي (جهت تزيين) روي سطح اثر، به كشف و شهود ذاتي آنها پرداخته است و در قابي انتزاعي، به غايت زيبايي انتقال يافته است. فضاهاي نيمه مريي، يادآور بافتهاي معماري بومي و آميختگي عواطف ازلي با تجربه زيستي انسان شرقي است. قابهايي وراي عصيان پيشرو كه بيننده را دلتنگ لحظه عزيمتش ميكند.
او با دريافت اسلوب مدرنيسم در اجرا و تكنيك، نقشمايههاي كهن ايراني كه در جواني آنها را مورد مطالعه قرار داده بود، در تركيباتي موزون به «مدرنيسم ايراني» بدل كرد. گرايشي كه او و همنسلانش در مواجهه با ورود و غلبه جريانات هنر غربي پيشه كردند با نام «نو سنتگرايي» شهرت يافت. جنبههاي زيباييشناختي و وجه گوياي اين آثار از فرهنگ و هنر ايراني منجر به اقبال آنها در طول سالهاي دهه چهل و پنجاه شد، بهطوري كه در موزهها، كلكسيونها و حراجيهاي هنري ورود يافتند. امروزه در موزههاي هنر معاصر تهران، موزه هنرهاي زيبا، موزه جهاننما و موزه هنر ملل آثار ايشان نگهداري ميشود. همچنين او جايزه نخست چهارمين بيينال تهران (جايزه اول هنرهاي زيباي كشور) در فروردين ۱۳۴۳، جايزه اول در نمايشگاه بينالمللي موناكو ـ فرانسه در سال ۱۳۵۲، جايزه اول در نمايشگاه روز مادر ۱۳۵۲ و همچنين جايزه اول در مسابقه مجسمهسازي تهران را در سال ۱۳۵۳ به دست آورده است.
عربشاهي پس از انقلاب اسلامي نيز همچنان با همان سبك و سياق به فعاليت هنري خويش ادامه داد. آثار او در طول اين چهار دهه در امتداد سياق هنري او بود. ۱۹ نمايشگاه انفرادي در ايران، امريكا و فرانسه از آثار او برپا شده و همچنين در بيش از ۴۰ نمايشگاه گروهي در ايران، امريكا، فرانسه، سوييس، تونس، ايتاليا، مغرب و انگلستان شركت داشته است.
موزهدار و پژوهشگر هنر