• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4610 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۶ اسفند

نفوس بي‌نفس

فرهاد حيدري‌گوران

تقريبا پنج ماه است كه مادرم را نديده‌ام، با شيوع بلاي كرونا، پنيك اتك، اين بيماري هول پس از چند سال دوباره بازگشته است. دهشت بيروني و حمله هراس دروني مرا بر آن داشت كه خود را در خانه قرنطينه كنم. پس ديدار نوروزي با مادرم نيز ناممكن شد، اين بلاي مضاعف دوري و انفصال، دامنگير بسياري از مردم شده است. چه عاشقان كه دور افتاده‌اند از يار و ديار. ما   در كردي هنگامي كه عزيزي را خطاب مي‌كنيم، مي‌گوييم: «هه‌ناسه‌كه‌م». در مقام تحبيب يعني كه نفس من هستي. اين بلايي كه از خفاش‌ها به انسان رسيد و از چين به مردم ايران، نفس اين جوهر وجود را از مبتلايان مي‌گيرد، نفس كه ممد حيات است.
اغلب از پشت پنجره اتاق نگاه مي‌كنم به كوچه سوت و كور. به آن دو درخت كاج توي حياط خانه قديمي همسايه ديوار به ديوار.
در يكي از همين شب‌ها، با صداي آمبولانس از خواب پريدم، صحنه ورود امدادگران گان‌پوش و انتقال بيمار به آمبولانس را احتمالا ديده‌ايد. شبانه و تب‌آلود، از پشت پنجره شاهد گريه مادري بودم كه فرزند جوانش را مي‌بردند.
روز بعد جويا شدم. گفتند كرونا گرفته. تا چند روز آن خانه برايم كابوس شده بود. ديروز همان جوان را ديدم نشسته بود زير درخت كاج و گيتار مي‌زد و شعري از اخوان را زمزمه مي‌كرد؛
 شادي نماند و شور نماند و هوس نماند
سهل است اين سخن كه مجال نفس نماند
خوشحال شدم و برگشتم به كار ويرايش نهايي رمان تاريكخوانه ماريا مينورسكي، جلد اول سه‌گانه نفس‌تنگي.
در اين رمان ماريا مينورسكي، نوه فئودور مينورسكي، مستشرق شهير، به دنبال نوشتن پايان‌نامه‌اش به زرده و بابايادگار مي‌آيد، اوايل دهه شصت است و آنجا هم منطقه جنگي. پايان‌نامه او در واقع شرح اين بند است:
«ده‌فته‌ر ياري دور نه كتاوەن». «دفاتر آيين ياري از كتاب به دور است».
 اين كلام شيخ امير از بزرگ‌ترين چهره‌هاي آييني و كه‌لام‌نويس پس از دوره پرديوري است؛ او در ميانه قرن يازدهم ه.ش و در روزگار نادرشاه مي‌زيسته. كلامش نمونه‎اي بي‌بديل از شيوايي و زيبايي و والايي و مفهوم‌سازي در ميان ديگر دفاتر و متون آن دوره است؛ رويكردي خاص به هستي و راز زبان دارد.
القصه، چند روز پيش يكي از اهالي دهكده زرده بر اثر ابتلا به كرونا درگذشت. مباد كه اين ويروس منحوس به ريه‌هاي مصدوم از بمباران شيميايي مردم آنجا و شهرهايي چون سردشت و بانه برسد.
پارسال با مادرم رفتم زرده. كودكي نشسته بود زير درخت عظيم. به سختي نفس مي‌كشيد.
اشك مادرم جلوي چشمم است و بانگ مقام «هي گيان هي گيان» در گوشم.
 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون