نگاهي انتقادي به خاموشي
يكي از سالنهاي قديمي پايتخت
چرا محراب، محراب نميشود
احسان زيورعالم
ابراهيم گلهدارزاده پس از يك دوره مديريت مجموعه محراب با ارتقا به معاونت سمعي- بصري(به قول بهرام بيضايي شنفتديداري) اداره كل ارشاد تهران، اين سالن قديمي را به مهرداد كوروشنيا، دوست قديمي خود سپرد. سالن محراب از سال 1361 به ظرفيت فرهنگي تهران اضافه ميشود. هر چند در دهههاي دور، محراب محلي براي حضور چهرههاي شاخص تئاتر بود؛ اما با مرور زمان رنگ موفقيت از اين سالن برچيده شده و آرام آرام به امري فراموش شده، بدل ميشود. كار به جايي ميرسد كه تالار محراب در چند سال اخير از چرخه جشنواره تئاتر فجر هم حذف ميشود. سالني كه روزگاري به واسطه شكل و ابعادش، مكاني مناسب براي نمايشهاي قاب صحنهاي به حساب ميآمد؛ در بستر تاريخ و با تمام هزينههايي كه برايش شد در تاريخ خاك ميخورد. مشكل از كجا بود؟ چرا تالار محراب هيچگاه مكاني مطمئن براي هنرمندان تئاتر نشد؟ چرا آن همه امكاناتي كه فراتر از سالنهاي خصوصي است، توجه گروههاي جوان را جلب نكرد؟
شايد بيش از هر چيز بر اين نكته دست بگذاريم كه تالار محراب از سالنهاي زيرمجموعه اداره كل هنرهاي نمايشي نيست. محراب بخشي از اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان تهران است به عبارتي جايي است براي فعاليتهاي فرهنگي شهرهاي اقماري پايتخت. از همين رو چند سالي دفتر انجمن هنرهاي نمايشي استان تهران نيز در كنار تالار به راه ميافتد تا به نوعي به رويكرد استاني محراب مشروعيت ببخشد؛ اما نتيجه چنين امري جز در حوزه آموزش و اندكي تمرين گروهها، چندان پرفايده و اثربخش نبوده است.
با توجه به شرايط اقتصادي شهرهاي اقماري پايتخت، نمايشهاي استان تهران نه ظرفيت جذب مخاطب از گوشه و اطراف استان را دارد و نه ساكنان اين شهرها توانايي صرف وقت براي تماشاي آثار همشهريان خود. به عبارتي وضعيت باخت- باخت در تالار محراب حاكم است. هر چند در سالهاي اخير، تالار محراب نه جايي براي گروههاي استان تهران كه بيشتر محل اجراي گروههاي آماتوري بوده است. حضور مداوم اين گروهها نيز فارغ از جوانگرايي و فرصت دادن به متقاضيان حضور در هنر تئاتر، منجر به خارج شدن سالن از تيررس مخاطب تئاتر شده است. تلاشهاي ابراهيم گلهدارزاده براي احياي سالن محراب نيز چندان به چشم نيامده است. در دوره او، سالنهاي اين مجموعه با تعميرات و بازسازيهاي اساسي روبهرو ميشود؛ اما يك مانع حتي از ديده شدن ماجرا جلوگيري ميكند. در دوره بازسازي مجموعه محراب در دهه 80 در محوطه، سازهاي براي اجراهاي خياباني تدارك ديده ميشود. حداقل در 10 سال اخير به جز نمايش از مهران رنجبر هيچ استفاده مفيدي از اين فضا نشده است. حتي در ايام جشنواره فجر اين فضا مورد استفاده بخش خياباني هم قرار نگرفته است. گويا گلهدارزاده در تلاش بود با حذف بناي غربي تالار محراب كه ورودي و فضاي خياباني جزيي از آن ميشود اين تالار را به يك فضاي باز عمومي بدل كند. به عبارتي محراب را همانند تئاتر شهر و ايرانشهر به يك پياتزا بدل كند. طبق ايده گلهدارزاده محوطه باز بدل به يك فضاي سبز ميشود كه عابران معبر خيابان وليعصر متوجه اين بنا شوند و با ساخت يك پاركينگ زيرزميني، مشكل پارك خودرو در تقاطع وليعصر- امام خميني(ره) نيز حل شود. با اين حال طرح گلهدارزاده با وجود اعلام آمادگي شهرداري تهران رد ميشود. نتيجه كار هم مشخص است، سقوط بيشتر تالار محراب. كافي است نگاهي به صفحه اينترنتي اين مجموعه هنري بيندازيم تا متوجه شويم حداقل در 5 ماه گذشته هيچ مطلب تازهاي در آن بارگذاري نشده است. سالنهايش شور و حالي ندارد و آنانكه از كنارش ميگذرند، نميدانند اين پشت دروازه محراب چه چيزي مستقر شده است. بدون شك راه نجات محراب در دو مساله است. نخست آنكه مالكيت آن از اداره كل ارشاد تهران به اداره كل هنرهاي نمايشي تنفيذ شود؛ چراكه انباشت درخواستهاي اجرا براي حضور در تئاتر شهر يا سنگلج و حتي تالار هنر ميتواند به سمت تالار محراب هدايت شود. بايد اين نكته را توجه داشته باشيم كه از ديد هنرمندان واسطه دولتي براي اجراي يك نمايش همانا اداره كل هنرهاي نمايشي است تا اداره كل استان تهران. در سوي ديگر، تالار محراب نيازمند تغييرات در معماري است. هويت سالن با چيدمان معماري كنوني مخدوش است و هيچ الماني مبني بر تئاتر بودن اين مجموعه وجود ندارد. رفتن گلهدارزاده و آمدن كوروشنيا بدون مرتفع كردن اين دو مانع منتج به همان شرايط سابق ميشود، چراغهاي خاموش و صندليهاي بيمخاطب.