عدليه جديد ايران
مرتضي ميرحسيني
پنجم ارديبهشت ماه 1306 رضاشاه به دعوت علياكبر داور به تالار برليان كاخ گلستان رفت و در مراسم گشايش عدليه جديد ايران حاضر شد. احساس نياز به اصلاحات اساسي در نظام قضايي كشور قدمتي به اندازه عمر مشروطيت ما داشت. هرچند انقلاب در مسير خود آنقدر به مانع و مشكل برخورد و آنقدر از داخل و خارج ضربه ديد كه بسياري از اهداف و برنامههاي آن، حتي برخي از اولويتها مثل همين اصلاحات قضايي و نوسازي نظام دادگستري زمين ماند و كاري براي تحققشان انجام نشد. داور از مجلس شوراي ملي- البته نه بدون زحمت و بيمانع- اختيارات ويژه گرفت و اصلاحات گسترده خود را شروع كرد. طرحش آنقدر گسترده بود كه بسياري از ناظران را گيج و نگران ميكرد. مثلا عباسقلي گلشاييان در خاطراتش مينويسد به نظر ميرسيد داور با بريدن ناگهاني از گذشته و انحلال عدليه و ابطال قوانين قبلي، ماجراجويي احتمالا بينتيجهاي را آغاز كرده است. اما داور طرح خود را جلو برد و از همه مخالفتهاي پيدا و پنهان و بدگمانيهايي كه وجود داشت گذشت. باهوش و فرصتشناس بود، ميدانست چگونه و كجا قدم بگذارد و اصلاحات مطلوب خود را از چه راهي جلو ببرد. به گلشاييان گفته بود براي رسيدن به هدف، هم بايد به خود هدف چشم دوخت و لحظهاي از آن غافل نشد و هم به وقت ضرورت انعطاف داشت و هرجا كه لازم شد سازش كرد. اما عدليه جديد كه در نوشتن قوانين آن از كشورهاي اروپايي، به ويژه از فرانسه الگو گرفته بودند انحصار قضاوت درباره همه دعاوي، چه شرعي و چه عرفي را به حكومت ميداد. محكوميت يا تبرئه افراد، حداقل روي كاغذ فقط با حكم دادگاه و به دستور قاضي منصوب حكومت تعيين ميشد و از آن پس حتي فقها ديگر اجازه اجراي حدود شرعي را نداشتند. اين تحول مثل هر تحول ديگري در تاريخ معاصر كشور ما مخالفاني داشت كه برخي از آنها در مخالفتشان بسيار جدي و مصمم بودند. اما چون داور در اجرا و پيشبرد برنامههاي خود از حمايت آشكار دربار و كمك محافل قدرت بهره ميبرد- و گاهي هم با مخالفان سازش و آنان را متقاعد و آرام ميكرد- عدليه جديد پا گرفت و حداقل از نگاه حكومت وقت ايران، تقريبا همه اهدافي را كه براي آن تعريف و مشخص شده بود محقق كرد. نفي برخي دستاوردهاي عدليه جديد دور از انصاف و حقيقتجويي است، اما اين واقعيت را هم نميشود انكار كرد كه يكي از نتايج كلان اين نوسازي، دراز كردن بيشتر دست حكومت براي سيطره بر جامعه بود. نه خود داور به ارزشهايي مثل آزادي فردي اعتقاد داشت، نه حكومتي كه او به آن خدمت ميكرد چنين «تجملاتي» را ميپذيرفت.