دلواپسيهاي يك روانپزشك
دكترارسيا تقوا
/
دكتر سيد حسن هاشمي، وزير محترم بهداشت درمان و آموزش پزشكي
بيست و پنجم آبانماه 1393 از قول شما خبري درمورد تصميمهايي كه قرار نيست براي بيماران اعصاب و روان تا پايان دوره چهارسالهتان بگيريد، صفحات خبرگزاريهاي كشور را به زيور طبع آراست. فرموده بوديد كه در اين چهارسال چون دولت و مجلس همتي جدي در ارتباط با بيماران رواني ندارند، پس اميدي هم به بهبود وضع و حال اين جماعت رنج كشيده و خانوادههاي دردمند ايشان در اين مدت نيست. طبق آمار شما ما با كمبود چهل هزار تخت بيمارستاني براي اين بيماران مواجهيم. در همين مصاحبه براي آگاهي از آمار دقيق اختلالات رواني اصحاب رسانه را به اداره سلامت روان وزارتخانه ارجاع داده بوديد. ميدانيد آمارهايي كه همين اداره در طي چندسال اخير ارايه كرده از ابتلاي نزديك به 20 تا 25 درصد مردم كشورمان به انواعي از اختلالهاي رواني حكايت دارد!؟ و اين آمار فارغ از مطالعه گسترده ديگري توسط دكتر نوربالا و همكارانشان است كه آمار مبتلايان به نشانههاي اختلالهاي روان در تهران را 34 درصد اعلام كرده است. با اين اوصاف گمان ميكنيد منطقي باشد كه از مصاف با اين واقعيت دهشتناك براي چهارسال آينده شانه خالي كنيم؟! مستحضريد كه سن شروع عمده بيماريهاي اعصاب و روان مثل افسردگي و وسواس در سالهاي ابتداي جواني است. سالهايي كه قرار است فرد به بلوغ و كارآمدي برسد، بايد پنجه در پنجه بيماريهايي عذابآور بيندازد. در اين شرايط كه بار اصلي پيگيري و درمان اين مبتلايان بر دوش خانوادهها است آيا درست است وزارت فخيمه بهداشت، درمان و آموزش پزشكي كارآمدترين كار خود را بيرون كشيدن قباي تشكيلاتش از اين ورطه دردناك اعلام كند!؟آقاي دكتر! حتما ميدانيد بيماريهاي اعصاب و روان را هرچه زودتر درمان كنيم و از كهنه شدنشان جلوگيري كنيم آنها زودتر به آغوش خانواده و جامعه برميگردند. در اين صورت ميتوان اميدوار بود كه روندي بالنسبه طبيعي و مفيد را طي كنند. اما اگر بيماري بماند تا زماني كه دولت و مجلس سايرگرفتاريهاي خود را رتق و فتق كنند و بعد به سراغ آنها بيايند به عنوان يك روانپزشك نگرانم كه قدري دير باشد.
شك ندارم كه ميدانيد بيماران اعصاب و روان آن جورها هم كه گمان ميرود براي دولت هزينهآفرين نيستند. اگر شبي گرفتاريهاي وزارت اجازه داد كه شام را دركنار خانواده صرف كنيد ازجوانترهاي منزل خواهيد شنيد كه در اين ديار چه ظلمي به بيماران اعصاب و روان ميرود. به ظاهر زنجير از پاي ايشان برداشتهايم اما در درههاي جذاميان تنها و بيپناه رهايشان كردهايم. باور بفرماييد اگر كمي مدبرانهتر به موضوع روانپزشكي جامعه نگر نگريسته شود ديگر به 40 هزار تخت احتياجي نيست. حتي اگر تمهيداتي انديشيده شود كه از بار «انگ» و «تبعيض» بيماريهاي رواني به صورت ريشهيي و همهجانبه كاسته شود، شايد نتيجهها اميدواركنندهتر شود. همانطور كه فرمودهايد بيماران روان نه پوشش بيمه درست و درماني، نه حمايت معيني و نه متولي مقتدري در حوالي خود احساس ميكنند. ميدانستيد بيمههاي تكميلي در قرارداد خود آوردهاند: «جنون، خودكشي و ديگركشي از شمول بيمه خارج است»!. مستحضريد كه اين بيمهها «جنون» را هم رديف با قتل آوردهاند و قلدرمابانه از وظيفههاي بديهي خود شانه خالي ميكنند!. راستي ميدانستيد حتي يك داروي جديد اعصاب و روان طي چند سال اخير به شمول بيمه اضافه نشده است!دكتر هاشمي! همانگونه كه در اظهاراتتان نيز پيداست، اينها را ميدانيد و از آن جا كه در حسن نيت شما در دستگيري از اين دردمندترين جماعت بيماران ترديدي نيست، بسيار اميدوارم كه اين فرمايشات را به نيت هشداري به ابواب جمعي زيردست خود، هم قطاران كابينه يا ديگر دستاندركاراني ارايه كردهايد كه مشغول عوالم ديگرند.
آرزومند تداوم خدمت رساني مدبرانه شما
٭ روانپزشك