غلام، حسين مظلوم
شهرام وزيري
مرگ حق است؛ حقي كه از بدو تولد به حسابت واريز شده تا برسد روزي كه به حسابت برسند و دريافتش كني... حالا كي بماند!؟
مرگ وقتي ناحق است كه نابجا بگذارند كف دستت... حقي كه همه در صف انتظارش ايستادهايم، در انتظار جناب مستطاب ملكالموت تا بر روي فرش قرمز مشرف شوند و يقهمان را بگيرند! مرگ واقعيتي است كه نه زمان سرش ميشود و نه مكان... يكي به دنيا نيامده و در شكم مادر ترك دنيا ميكند. يكي به دنيا ميآيد و صد سال آزگار در انتظار جناب ملكالموت. هي بمان هي بمان تا فناپذير بودنش در اين دار فاني به تاخير بيفتد! عزيزي ديگر رفت... عزيزي با عزت كه عمري غلامي اين فوتبال را كرد و تا واپسين بدرودش حسينوار مظلوم ماند... غلامحسين مظلومي برهيي ميان گرگهاي باران ديده اين فوتبال كه تا دلت بخواهد در اين فوتبال كم نبوده و كم نيستند و تا اين در چهار طاق باز است آمدن و رفتنشان همچنان مستدام است ! چه بسيار نوكيسههاي ميدان نديدهيي كه در اين فوتبال كم از نام غلامحسينها نان نخورده و نميخورند تا اينان شكم به پشت چسبيده گرسنه از سر سفره بلند شوند. غلام فوتبال ما تا توان داشت ميدان به ميدان دويد و دروازه به دروازه درنورديد... غلام فوتبال ما آنقدر دويد تا عاقبت برسد به روزگاري كه به تقدير دروازهها به رويش بسته شود وپس پسكي رانده شود به كنج فراموشخانه اين فوتبال غلامحسين را آنقدر پسپسكي هلش دادند تا از اسب قدرت بيفتد... شاهواري شود افتاده از اسب نز اصل... اصل اصيلي و ركن ركيني از فوتبال ما كه روزي روزگاري دروازهگشاي سر ميدانها بود... چه ميدانهايي و چه دروازههايي... . جوانان كه نديدند... از ما پيران بشنو... روزي در اوج ميدانداريش ، ، هلينو هررا، ، سر مربي تيم ملي ايتاليا كه در امجديه همين شيرودي ميهمان فوتبال ما بود با ديدن بازيش با شگفتي گفت. اين جوان رعناي شما 90 دقيقه بوي گل ميدهد! گذشت و گذشت نه كم كه سالها بوي گلهايش عطر دلانگيز ميدانها باشد و با غيرت و توانمنديش به هر توپي نه نگويد و به رويش هيچ در و دروازه و دروازهباني نيز! ميگويند قهرمانان دو بار ميميرند... بار اول به ترك ميدانها و بار دوم با كارت دعوت حضرت ملكالموت براي رفتن به ديار باقي اما اين مظلوم فوتبال ما همين غلامحسين ما كم نمرد... تو بگو ملكالموتهاي وطني كم نكشتنش! چه پس از ترك ميدان به دست صاحبان فراموشخانه در نسيانزدگي و چه بسيارش در ظلمي كه ظالمان ميزنشين در زمان مربيگرياش بر او روا داشتند... نه يكي و نه دو تا، هر جا پا گذاشت ظلم ديد و ستمديدگي و حقخوري... سريال ناسپاسي پشت سريال و درد بيشتر اينكه آنچه غلام فوتبال ما را از درون كشت حقخوري و ناسپاسي همين تيمي بود كه تا واپسين دم حياتش با پيراهنش به گور رفت!! هميناني كه در زنده بودنش از قبل نامش در ميدانها كم نخوردند و كم از شهرتش ندوشيدند تا در حال احتضارش هم كم از نمايش و اشكريزي و عكسگيري، صدالبته به خود نشاني دست نكشند ! تا همين مظلوم ما غلام حسين بيش از آن درد جانكاهش بيش و بيشتر از درد هميشه مستدام عيادتهاي نمايشي شهرتطلبان اين زمانه جان به لب شود كه كم نشد! جان به لب شدن در فوتبالي هميشه مديون و هميشه بدهكار به دهداريها و محرابها و شيرزادگانها و امير آصفيها وووو همين مظلوميها تا سريال وعدههاي مديران حقنه كرده سر خرمن گورشان شود !