نمايشي كه بعد از پايان هم ادامه دارد
مريم پاپي/ برداشت عمومي از هنر معمولا تصويري است كه در كادر قرار ميگيرد. اين كادر ميتواند قاب يك نقاشي، چارچوب يك دوربين يا يك شيء باشد كه بتواني آن را از محيط اطراف جدا ببيني. هنر گاهي به ميان مردم ميرود اما گاهي هم سر جايش مينشيند تا مردم به تماشايش بروند، جايي مانند يك سالن تئاتر. اگر هنر در سالن تئاتر هم باشد باز ميتواند طوري نقش بازي كند كه در كادر جاي نگيرد. اين درباره «نمايش اسپانيايي» صادق است؛ همهچيز انگار هست و نيست، «نام» دارد و نام ندارد، نقشها بازي ميشوند و نميشوند.
نمايشي كه اين روزها در فرهنگسراي نياوران به اجرا درميآيد، به گونهيي نامگذاري شده كه به نظر ميرسد نامي ندارد. اگر براي تماشاي «نمايش اسپانيايي» بهدنبال همراه بگردي اول بايد به اين پرسش پاسخ دهي كه نام نمايش چيست، وقتي بگويي خودش يك نام است، شايد با پرسشهاي ديگري هم مواجه شوي؛ اينكه آيا اين نمايش به زبان فارسي است يا اسپانيايي...
وقتي درهاي سالن باز ميشوند تا تماشاگران بر صندليهايشان بنشينند، انگار هنوز گروه نمايش آماده نيست. وسايل صحنه در حال چيده شدن هستند. روي پلههاي صحنه هم نوازندهيي نشسته و با گيتارش مينوازد. پردهيي در كار نيست كه كنار برود، در واقع آغازي در كار نيست. نمايش قبل از اينكه صندليات را پيدا كني آغاز شده است.
بحثهاي بيپاياني كه همواره در عرصه هنر وجود داشته؛ همچون «وفاداري بازيگر به متن اصلي» يا «مرز واقعيت و بازنمايي آن در هنر» هم از زبان بازيگران نمايش اسپانيايي بيان ميشود؛ همچنين آنها با اشاره به نظريههاي هنري كه تخيل را عنصر كليدي اجرا و درك هنر ميداند، تاكيد ميكنند: ميتوان چنين تصور كرد كه قطار حركت نميكند، بلكه سكوي راه آهن از آن دور ميشود.
نمايش اسپانيايي نوشته ياسمينا رضا و به كارگرداني شيوا اردويي، درباره زندگي زني ميانسال است كه دلبسته مدير ساختمان مسكوني خود ميشود. اين زن دو دختر دارد كه هر دو بازيگر هستند و همين بهانهيي به داستان ميدهد تا از «بازيگري» بگويد. داستان روايتي چند لايه دارد؛ گاهي بازيگران از همه اين نقشها بيرون ميآيند، مقابل تماشاچيان ميايستند و بهطور مستقيم با آنها صحبت ميكنند؛ مثلا ميگويند كه دلشان براي اين نقش ميسوزد. صحنههايي هم هست كه يكي از دختران نقش خود را تمرين ميكند و داستان را به سومين لايه خود ميبرد كه البته نمايش در همين لايه هم به اتمام ميرسد.
گفتوگوهاي مستقيم بازيگران با تماشاگران به نمايش حالتي صميمي ميدهد كه نشستن در سالن تئاتر را براي تماشاگر خوشايند ميكند، هرچند شايد نمايش اسپانيايي رضايت مخاطبي را كه بهدنبال تماشاي بازي در كادر هميشگي تئاتر آمده باشد جلب نكند. تسلط بازيگران و اجازه دادن به آنها براي بروز ويژگيهاي شخصيتي خود، نقطه قوت اصلي اين نمايش است كه موجب ميشود تماشاگر با وجود ديالوگهاي گاه طولاني، تمركز خود را از دست ندهد.
اين نمايش اندكي چاشني طنز دارد، بازيگران در عين حال كه در نقش حل ميشوند و احساسات عميق خود را ابراز ميكنند، انگار زندگي را جدي نميگيرند، همانطور كه تماشاگران بازي را جدي نميگيرند؛ اصلا چرا بايد جدي بگيرند؟ نمايش است، نه زندگي واقعي! زندگي واقعي هم ميتواند نمايش باشد... همانطور كه بازيگر نقش ماريانو (همسر يكي از دختران) فكر ميكند در ميانه بازي روي صحنه تئاتر ميتوان از موضوعي جدي مثل اخلاق و بياخلاقي صحبت كرد، در زندگي واقعي هم ميتوان به يك بازي پناه برد.
نمايش اسپانيايي از آن دسته كارهاي هنري است كه سعي ميكند بين واقعيت و بازي مرز قايل شود و از اين راه به مخاطب بگويد كه هيچ مرزي ميان اين دو نيست. اين نمايشي درباره نمايش است. با تماشاي اين نمايش به اين فكر ميكني واقعيت چيست و بازي كدام است. حتما وقتي هم كه تمام ميشود، بازيگرانش هنوز آن را بازي ميكنند.