• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4754 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۷ مهر

تحليل روابط ايران و امريكا در نسبت با انتخابات رياست‌جمهوري ايالات ‌متحده

ديپلماسي پسا انتخاباتي

ساسان كريمي

سياست خارجي ايران امروز بنابر شرايط مختلفي بدل به صحنه تكرار مواضع مكرر و سكوت و انتظاري توامان شده است. كيست كه نداند بيش از هر چيز اين انتخابات پيش روي در واشنگتن است كه روي تصميمات كلان سياست خارجي ايران به عنوان گلوگاه اصلي امروز كشور موثر خواهد بود؟ و كيست كه نداند كارگزار و كارشكن امروز سياست خارجي ايران نيز خود را در قامت مردان و جهات سياسي، در رقابت انتخاب رييس‌جمهور سيزدهم معنا مي‌كنند؟ بنابراين به دست آوردن تحليل صحيح از سياست ايالات‌متحده و آنچه در انتخابات روي خواهد داد مي‌تواند براي هر آنچه كنش در سياست داخلي و خارجي ايران قلمداد مي‌شود مهم و موثر باشد. 
واقع امر اين است كه سنت انتخابات در ايالات‌متحده بنابر آنچه كارشناسان امر مي‌گويند در شرايط صلح كمتر متاثر از سياست خارجي است. اما در عين حال با افزايش ضريب نفوذ  اخبار بين‌المللي بر مخاطب داخلي، اساسا اين تاثير در ايالات‌متحده نيز مانند ديگر كشورها در حال افزايش است. 
بنابراين اگر از كنار شرايط داخلي امريكا، مسائل مربوط به سلامت و كرونا، بيمه و بيكاري، اقتصاد، امنيت داخلي و اموري اين‌چنين بگذريم چند نقطه در فضاي بين‌المللي به عنوان موضوعات كلان عمل دولت ترامپ برشمرده خواهند شد كه در هر حال موارد پيش گفته را نيز به مثابه متغيرهاي وابسته تحت تاثير خود قرار خواهند داد. 
آنچه رييس‌جمهور كنوني امريكا بدوا در سياست بين‌المللي به عنوان اهداف سياست خارجي خود درنظر گرفت، واجد محورهاي واضحي بود؛ موضوع روابط تجاري با چين و اتحاديه اروپا (مساله جنگ تعرفه‌ها)، مساله كره‌شمالي، موضوع ايران و خروج از برجام و بالاخره «معامله قرن»؛ اموري كه هر يك به نوعي از به نتيجه رسيدن بازماند و درنتيجه به انزواي ايالات‌متحده در صحنه بين‌المللي تا امروز كمك كرد. تنش با چين و حتي اروپا بر سر موضوع تعرفه‌ها به جايي نرسيد و نهايتا موضوع به تعليق كشيده شد. آنچه امريكا برايش شروع كرد به دست نيامد و تهديدهاي تجاري چين را به عقب‌نشيني وادار نكرد. اروپا نيز با اينكه از اختيار و استقلال عمل كمتري برخوردار است به وضوح از سياست‌هاي تجاري ايالات‌متحده ناخشنود شده و تاكنون به آنها تن نداده است. البته در موضوع اخير مساله برگزيت به نفع سياست‌هاي ضداروپايي امريكا تمام شده و هر قدر اين جدايي خشك‌تر و خشن‌تر باشد بيشتر منافع يكجانبه امريكا را در تضعيف اتحاديه اروپايي تامين خواهد كرد. اما دو موضوع ديگر يعني كره‌شمالي و مساله «معامله قرن» هر دو كوه‌هايي بودند كه موش به دنيا آوردند؛ مساله كره‌شمالي هر قدر در ابتدا به صورتي برق‌آسا جلو رفت و تحليلگران عجول را نيز با خطاي ديد در توفيقات ترامپ مواجه ساخت، در ادامه كندتر و با تنش بيشتري همراه شد تا جايي كه امروز كمتر كسي فكر مي‌كند موضوع كره‌شمالي بهبود يافته يا در حال حل شدن است. آنچه ترامپ سعي مي‌كرد با سروصدايي زياد به مخاطبان داخلي و بين‌المللي بفروشد امروز تقريبا ساكن‌ترين و ساكت‌ترين مسائل است.  در مورد موضوع اسراييل نيز همين‌طور؛ طرحي كه به عنوان معامله قرن مطرح شد هر قدر در ابتدا توسط همراهان ترامپ در منطقه پر طمطراق مطرح شد اما به جايي رسيد كه تا امروز با دست رد ضمني عربستان و كويت ترامپ را دست به دامان كشورهايي با اندازه بحرين و امارات ساخته تا بتواند از آن به عنوان دستاورد سياست خارجي خود بهره‌برداري انتخاباتي كند. حال آنكه مخاطب هوشمند فراموش نمي‌كند كه مدعا چيز ديگري بود؛ راه‌حلي به بزرگي نام معامله قرن كه تمام مساله فلسطين و اعراب را با اسراييل يك جا حل كند.  اما در موضوع ايران، برجام و توافقي جديد پرواضح است كه در اين مورد، رقيب اصلي ترامپ نه ايران كه حزب دموكرات و بالاخص شخص باراك اوباما بود، از همين رو با اصرار مشاوران تندرويي و از همه مشهورتر جان بولتون (به گفته خود او در كتاب اخيرش به نام اتاقي كه در آن اتفاق افتاد) و البته به گفته خود به اميد قراردادي بهتر يعني يك‌طرفه‌تر، از برجام بيرون آمد تا هر توافقي با ايران امضاي او را ذيل خود داشته باشد.  البته صحيح است كه ايران در ابعاد متعددي تحت فشارهاي بي‌سابقه قرار گرفته است اما بايد توجه كرد كه ترامپ نيز در به زانو درآوردن آن در اثر اين فشارها و در نتيجه به دست آوردن توافقي يكجانبه - از جنس آنچه در پيش‌شرط‌هاي دوازده‌گانه آورده بود-  به جاي برجام به‌طور كامل ناموفق بوده است، به‌خصوص وقتي به معناي لغوي عبارت «فشار حداكثري» دقت مي‌كنيم كه يعني امريكا تمام نيروي خود را براي فشار آوردن به ايران به كار گرفته است و بيش از اين تواني ندارد. گويي كه به بيان خود مقامات كاخ سفيد، انتظار بر آن بود كه ايرانيان «نان از دست هم بربايند»، دولت توان پرداخت حقوق نداشته باشد و كشور و اقتصاد آن به‌طور كامل از هم بگسلد: هدفي كه با تمام گرفتاري‌هاي به وجود آمده به كلي شكست خورده است.  اين خروج از برجام براي ترامپ بي‌هزينه نبود؛ از اختلافاتي در داخل كابينه او كه پيش از خروج به كنار گذاشتن يا كناره‌گيري وزراي دفاع و امور خارجه‌اش انجاميد تا فاصله‌اي بي‌سابقه در مسائل بين‌المللي بعد از جنگ دوم جهاني كه بين امريكا و متحدان اروپايي‌اش (تروئيكا و كلا اتحاديه اروپايي) ايجاد شد و حتي شكست‌هاي پياپي ديپلماتيك حقوقي و سياسي  هم مواردي چون محكوم شدن امريكا در دادگاه لاهه، تغيير موضوع جلسه‌اي در شوراي امنيت به رياست ترامپ كه قرار بود به «جلسه محاكمه ايران» تبديل شود در آخرين ساعات و آراي نزديك به اتفاق در مغايرت با نظر ايالات‌متحده در شوراي امنيت سازمان ملل كه به تكرار شاهد بوديم و هم پروژه‌هاي ناكامي چون كنفرانس ورشو و كنفرانس منامه براي ايجاد اجماع جهاني عليه ايران مجموعا كار را به جايي رساند كه مي‌توان امروز را يكي از منزوي‌ترين دور‌ه‌هاي تاريخ امريكا در عرصه بين‌المللي پس از جنگ دوم جهاني ناميد. اجماعي كه به‌رغم قدرت برتر سخت او در مقابل اروپا، چين و روسيه، امروز از وجه سياسي عليه اين كشور حادث شده و حتي اراده اين كشور را در واكنش‌هايي از جنس سخت متزلزل كرده و حركاتش را به حركاتي دزدانه از نوع ترور سردار سليماني مبدل كرده است و نه پاسخ سخت و دندان‌شكن به ايران هنگامي كه پهپاد امريكايي را سرنگون مي‌كند و نه عمل به تهديد هدف قرار دادن 52  نقطه در ايران در پاسخ به شليك هر گلوله‌اي به سمت دارايي‌هاي امريكا. اين مواضع اخير، يعني نداشتن اجماعي در پشت‌سر و بنابراين تزلزل در اراده به تهديدهاي سخت نيز خود موجب بروز شكاف‌هايي ميان ترامپ و تندروترين بخش‌هاي بلوك جمهوري‌خواه نظير جان بولتون و تبديل شدن امثال او به سرسخت‌ترين مخالفان ترامپ در آستانه انتخابات شده است. حال آنچه ترامپ از آن بهره مي‌برد يكي ضعف شخصي رقيب (بايدن) است و ديگري بازي‌هاي امنيتي كه در خيابان‌هاي امريكا به راه انداخته تا مساله كرونا و سوء مديريت خود را در پس بحران‌هاي امنيتي   بالقوه  و  بالفعل  پنهان كند. 
با تمام اين اوصاف چون هميشه پرسش اصلي در سياست خارجي ايران چگونگي برخورد با امريكا در صورت راي آوردن هر يك از دو نامزد است و اينكه كدام به نفع ماست؟ آيا ايران بايد روي برد دموكرات‌ها سرمايه‌گذاري كند و آيا اين كار را كرده است؟ واقعيت اين است كه نحوه عملكرد جمهور اسلامي ايران در سياست خارجي خود درواقع نه مستقل از مسائل داخلي خودش است و نه مسائل داخلي ايالات‌متحده. همان‌طور كه انتخابات سال 2016 و به قدرت رسيدن ترامپ بر سرنوشت برجام، تحريم‌ها، اقتصاد و حتي مسائل اجتماعي و امنيتي اين كشور موثر بوده است، انتخابات پيش رو نيز بر ادامه روند موجود يا تغيير آن و حتي مسائل سياست داخلي مانند انتخابات سال آينده رياست‌جمهوري بي‌تاثير نخواهد بود. اما آنچه بايد دانست اين است كه به‌رغم آنچه در سطح مساله ديده مي‌شود، پيروزي بايدن لزوما ممكن است صحنه را به سود ايران برنگرداند و برد ترامپ نيز مي‌تواند لزوما به نفع موقعيت اين كشور در جهان نباشد. البته اميدواري به برداشته شدن تحريم‌ها و ايجاد گشايش‌هايي به‌خصوص در مساله نفت و بانك با پيروزي حزب دموكرات نزديك‌تر و محتمل‌تر است اما عمق مساله در نگاهي راهبردي ممكن است از اين منطق تا اندازه‌اي فاصله داشته باشد.  تجربه نشان مي‌دهد سياست خارجي ايالات‌متحده واجد وجه «لختي» است كه تغيير آن را به صورت دفعي با مشكلاتي مواجه مي‌كند، به‌طوري كه ايجاد چنين تغييراتي توسط ترامپ در بدو به قدرت رسيدن نيز آنچنان كه شرح داده شد پرهزينه و پرسروصدا بود؛ امري كه از شخصي با مشخصات، سن و سال، روحيه و عقبه جو بايدن بعيد به نظر مي‌رسد. بنابراين بي‌توجه به اعلام‌هاي اخير او درخصوص طرح مسائل حقوق بشري با ايران - كه هيچ‌گاه به نظر جدي نمي‌رسد-  سياست خارجي امريكا درخصوص ايران تا حد زيادي بر منوال كنوني پيش خواهد رفت. بنابراين تغيير مهمي كه براي تحليلگر معنادار به نظر مي‌رسد اين است كه حزب دموكرات و شخص بايدن به خصوص پشتيباني معنوي باراك اوباما توان اجماع‌سازي عمده‌اي را عليه ايران در فضاي بين‌المللي خواهد داشت.تنهايي امروز ترامپ با به قدرت رسيدن بايدن مي‌تواند به راحتي به اجماعي نه‌تنها شامل اروپا، ژاپن و ديگران بلكه حتي به سياق زمان اوباما داراي اعضايي همچون چين و روسيه نيز باشد و مي‌تواند اين كار را براي ايران به غايت دشوار كند.  از سوي ديگر پيروزي دوباره ترامپ نيز گرچه در درازمدت به انزواي امريكا در جهان و در نگاهي كلان‌تر گذار فضاي بين‌المللي به نظمي چندقطبي و خروج كامل امريكا از موقعيت «برتري هژمونيك» كمك خواهد كرد، اما در چند سال پيش رو و در مساله ايران، ترامپ را براي نرمش در مقابل ايران از گذشته بي‌انگيزه‌تر و بنابراين سرسخت‌تر خواهد كرد، چراكه ديگر او منتظر هيچ انتخاباتي نيست. بنابراين ادامه روال كنوني اقتصاد، نفت و بانك خود به خود چالش‌هاي امنيتي و اجتماعي منجر شده و هر چه زمان پيش‌تر مي‌رود كار سخت‌تر خواهد شد. 
بنابراين عقلا به جمع‌بندي مي‌رسيم كه به‌رغم تمام وابستگي‌هاي متقابل سياست خارجي به سياست داخلي ايران و سياست داخلي ايالات‌متحده، منوط كردن تصميم‌سازي و برنامه‌ريزي در سياست خارجي به انتخابات رياست‌جمهوري امريكا براي منافع ملي ايران صحيح نيست، بلكه آنچه براي كشور ضروري است را مي‌توان به صورت زير دسته‌بندي و بيان كرد: 1. پرهيز از تبديل كردن موضوع سياست خارجي به امر انتخاباتي، 2. تصميم‌سازي به‌موقع و داشتن سناريوهاي آماده براي رخدادهاي مختلف و موكول كردن تصميم‌گيري به زمان پس از انتخابات نوامبر، 3. بازي درست در سطح ملي و حاكميتي متناسب با رخدادهاي بيرون، چرا كه پيروزي هر كدام از طرفين به‌طوري كه شرح داده شد مي‌تواند به سود يا زيان منافع ملي ايران باشد و اين نه به اينكه چه كسي پيروز شده است بلكه به اينكه ايران چطور بازي مي‌كند وابسته خواهد بود (انتخاب بازي مناسب)، 4. ادامه مسير جلوگيري از اجماع‌سازي عليه ايران در مجامع جهاني از طريق ديپلماسي فعال، 5. سپردن كار به دست كاردان در بزنگاه‌هاي انتخاباتي و حتي در سياست خارجي از طريق جذب حداكثري نخبگان (انتخاب بازيگر مناسب)، 6. ايجاد وفاق بيش ‌از پيش ملي با پيش گرفتن صبر و  فرو خوردن خشم‌هاي كوتاه‌مدت و در مسائل خرد  از جانب تمام  طرف‌ها.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون